به نام قدرت مطلق الله
ندایی در درونم هر از گاهی با تلنگری به من گوشزد میکرد. تا کی؟ کمی به خودت بیا نگذار برایت غیر قابل جبران باشد.
این اواخر حس میکنم کمی صدایش بلند ترو توام با فریاد بود! به فکر وادارم کرد راستی این ندای درونم از چه چیزی می گوید؟ فهمیدم این ندا جز درخواست فرماندهی عقل چیز دیگری نبود.
میخواست زودتر این فرمانده در جای خود قرار بگیرد و من از این کابوس و وضعیت سیاه و تاریک خلاص شوم؛ اما من ضعیف و ناتوان بودم و کاملا در اختیار حسهای منفی و نیروهای شیطانی قرار داشتم. من همیشه فرمانده داشتم به نام فرمانده نفس که تمام خواسته هایش را بدون چون چرا اجرا میکردم.
اینجا در کنگره یاد گرفتم که فرماندهی جسم و جان آنقدر عظیم و بزرگ است که انسان برای باز پسگیری این فرماندهی؛ باید بهای بالای بپردازیم و همچنین یاد گرفتیم گاهی اوقات؛ باید دو قدم عقب بیایم تا ده قدم به جلو بپریم. بههرحال هر چیزی بهایی دارد. برای اینکه بتوانیم خودمان را از جهل و تاریکی پس بگیریم و بر اعمال و رفتارمان آگاه و هوشیار باشیم؛ باید فرماندهی را به حاکم قدرتمند که همان عقل است بسپاریم و برای رسیدن به این هدف والا در ابتدا؛ باید یک سرباز و فرمانبردار خوبی باشیم و به خاطر داشتهباشیم که هیچوقت برای تبدیل شدن به چیزی که میخواهیم دیر نیست.
در آخر یادمان باشد ما از جنس کسی میشویم که از او فرمان میگیریم خواه فرمان الهی باشد یا فرامین شیطان. انتخاب با توست.
نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر سلما رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فرنیا رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
ویرایش، ویراستاری و ارسال: نگهبان سایت، همسفر فاطمه رهجوی همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم شهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
52