English Version
This Site Is Available In English

دوست داشتم همه‌چیز را خودم تجربه کنم. (نمایندگی ارغوان تهران)

دوست داشتم همه‌چیز را خودم تجربه کنم. (نمایندگی ارغوان تهران)

نهمین جلسه از دوره شصت‌ونهم سری کارگاه‌های آموزشی_ خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی ارغوان تهران، با استادی راهنما مسافر هاله، نگهبانی مسافر عاطفه و دبیری مسافر لیلا، با دستور جلسه «از فرمان‌برداری تا فرماندهی» روز یکشنبه ۹ شهریورماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۳:۴۵ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان هاله هستم یک مسافر.

امروز در کنار لژیون ۱۹ در خدمتتان هستیم. دستور جلسه امروز «از فرمان‌برداری تا فرماندهی» است و در ادامه جشن یک‌سال رهایی خانم فاطمه را با هم برگزار خواهیم کرد.

درباره‌ی این دستور جلسه، به تجربه‌ی شخصی خودم بازمی‌گردم. هنگام ورود به کنگره، پذیرفته بودم که افرادی در اینجا حضور دارند که به‌عنوان راهنما، پیشکسوت و افراد با تجربه، مسیر اعتیاد را طی کرده‌اند، از آن بازگشته‌اند و به حال خوش رسیده‌اند؛ بنابراین باید به صحبت‌های آن‌ها گوش کنم. اما وقتی گفتند باید فرمان‌بردار باشی، در درونم گارد گرفتم. با خودم گفتم: اگر قرار بود حرف‌گوش‌کن باشم، اصلاً به مسیر اعتیاد نمی‌رسیدم. یعنی اگر حتی یک درصد حرفِ خانواده یا اطرافیانم را گوش کرده بودم، این مسیر را انتخاب نمی‌کردم.

به‌ویژه اینکه از آن‌دسته افرادی بودم که دوست داشتم همه‌چیز را خودم تجربه کنم. فکر می‌کردم این، نشانه‌ی شهامت و شجاعت من است که بدون فکر و آگاهی، با هر چیز خطرناکی بازی کنم. برای همین فرمان‌برداری برایم سخت بود. تصور می‌کردم که خودم می‌دانم چه می‌کنم، خودم خواسته‌ام، خودم انتخاب کرده‌ام و حالا هم خودم تاوانش را می‌دهم.

اما کم‌کم و با آموزش‌های کنگره، دو موضوع در من اثر گذاشت: اول: مثلث دانایی بود؛ ضلع تجربه. من فهمیدم که قرار نیست همه‌چیز را خودم تجربه کنم. راهنما، آن مسیر را قبلاً رفته است و من می‌توانم با کمک گرفتن از تجربه‌ی او، انرژی، زمان و فرصت‌های بیشتری ذخیره کنم. پس ترمز این باور غلط که «همه‌چیز را باید خودم تجربه کنم» را کشیدم و تصمیم گرفتم فرمان‌برداری کنم.

دوم: بحث نفس بود که در وادی چهارم مطرح می‌شود. وقتی در سفر اول هستیم، نفس‌ ما در مرحله‌ی «امّاره» قرار دارد و نهایتاً به «لوّامه» نزدیک می‌شود. اما راهنما، نفسش در مرحله‌ی «مطمئنه» است. راهنما در واقع نفس خودش را به ما قرض می‌دهد؛ چون ما در آن مقطع از خودمان برای خودمان کاری برنمی‌آید.

راهنما پیش‌تر این مسیر را طی کرده، می‌داند پشت هر پیچ‌وخم چه چیزی است، و اگر به ما فرمانی می‌دهد، با آگاهی از آینده و نیاز ماست. ما در سفر اول فقط حالِ بدِ اکنون را می‌خواهیم درست کنیم، اما راهنما به ما می‌گوید: «تحمل کن؛ یک ماه دیگر به نقطه‌ی روشنی خواهی رسید.»

اما نکته‌ای که خیلی مهم است: در کنگره ما تقلید کورکورانه نداریم. جمله‌ای که گاهی شنیده می‌شود؛ «سرت را با سر راهنما عوض کن» به کنگره ۶۰ تعلق ندارد. این جمله از یک گروه درمانی دیگر وارد مشارکت‌های ما شده است. ما در وادی اول یاد گرفته‌ایم که «با تفکر، ساختارها آغاز می‌گردند». راهنما از ما می‌خواهد فرمان‌بردار باشیم، اما با تفکر. ما باید بدانیم چرا فلان فرمان را دریافت کرده‌ایم؛ چرا گفتند سقوط آزاد، چرا گفتند در این مقطع دنبال کار نباش.

فرمان‌برداری بدون تفکر در کنگره پذیرفته نیست. باید خودمان در این مسیر تفکر، تجربه و ادراک را به‌کار بگیریم تا به فرماندهی برسیم.

سخنان استاد در مورد یک‌سال رهایی مسافر فاطمه:

به خانم فاطمه تبریک می‌گویم. مسیر ارزشمندی را طی کرده‌اند. وقتی برای نخستین‌بار وارد لژیون شد، ظاهر منظم و مرتبی داشت و اصلاً به چهره‌اش نمی‌آمد که مصرف‌کننده باشد؛ اما وقتی صحبت می‌کرد، به‌هم‌ریختگی درونش کاملاً نمایان بود. وسواس شدید، نظم افراطی، شست‌وشوهای افراطی و...

مدتی گذشت تا پذیرفت مصرف‌کننده است. وقتی این را قبول کرد، شروع به نوشتن سی‌دی‌ها کرد، سقوط آزاد را پذیرفت و سختی‌های جسمی را تحمل نمود تا به رهایی رسید.

او در انتهای سفرش عضو لژیون سردار شد و اکنون به لطف خدا مادر شده است و تا چند روز آینده فرزندشان متولد می‌شود. خانواده‌ای که با عشق، خدمت و آموزش شکل گرفته است. برایشان آرزوی موفقیت دارم.

پیام تولد:

ثابت نمودید با نیروی الهی و خواست عقلانی می‌توان پیکره را بازسازی نمود.
یکمین سال تولدتان پربرکت باد.

خواسته‌ها:

۱. تأسیس شعبه در شهرهای دیگر برای خانم‌های مسافر ۲. تولد پسرم در سلامت کامل تا سه روز آینده و در آغوش گرفتن او


اعلام سفر:

آنتی‌ایکس مصرفی: گل، مشروب، تریاک و شیره کشیدنی_ راهنما: مسافر هاله_ روش درمان: DST_ داروی درمان: شربت OT_ رشته ورزشی: دارت_ مدت سفر اول: ۱۴ ماه و ۲۱ روز_ مدت رهایی: ۱۳ ماه

صحبت‌های مسافر فاطمه:

سلام دوستان؛ فاطمه هستم، یک مسافر.

از آقای مهندس و خانواده‌ی محترمشان بسیار سپاسگزارم بابت این فضای امن، آرام، سرشار از محبت و آموزش. از راهنمای مهربانم نیز بی‌نهایت ممنونم. نمی‌توانم آنچه را از ایشان دریافت کرده‌ام با هیچ جمله‌ای توصیف کنم.

زمان مصرف به جایی رسیده بودم که تصور می‌کردم پایان زندگی نزدیک است. در شهرستان بودم، دسترسی به کنگره نداشتم، تصمیم گرفتم مصرف را ناگهانی قطع کنم، ولی پس از مدتی مجدداً شروع کردم.

با دوز پایین‌تری ادامه دادم تا همسرم مرا به کنگره دعوت کرد. در ابتدا خودم را مصرف‌کننده نمی‌دانستم و با نیت دیگری سفر را آغاز کردم، اما عشق راهنمایم کم‌کم در من نفوذ کرد و حال خودم بهتر شد. آن‌جا بود که تصمیم گرفتم سفرم را برای خودم ادامه دهم، نه برای دیگران.

دیدم نگاهم به زندگی تغییر کرده است. وسواس، قضاوت و خشم کاهش پیدا کرد. از دعوا و عصبانیت دائمی به عشق و آرامش رسیدم. این معجزه‌ی کنگره بود.

از همسرم نیز تشکر می‌کنم. روزهایی بود که فقط به فکر انتقام از او بودم، اما با تغییر خودم، فداکاری‌هایش را دیدم و سپاسگزار شدم. وسواس من باعث شده بود حتی برای رفت‌وآمد مرا همراهی کند، با اینکه خودش هم مسافر بود.

خواسته‌ام از خدا این است که بتوانم رهجوی خوبی باشم، خدمتی ماندگار انجام دهم و شعبه‌های بیشتری در شهرها برای خانم‌های مسافر تأسیس شود.

صحبت‌های مسافر رضا:

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.

هر بار به این شعبه می‌آیم حس و حالی خاصی دارم. درمان خانم‌های مسافر و دستور جلسه‌ای که برای آن‌ها تعیین شد، تفکر جامعه را تغییر داد. یادم هست در سفر اول راهنمایم جمله‌ای نوشت که بعدها فهمیدم از استاد سردار است:
«فَر انسان‌های بربادرفته و در خاکستر مدفون‌شده، به آن‌ها بازپس داده خواهد شد، به شرط آن‌که خود آن را طلب نمایند.»

این جمله نیروی حرکت را در من زنده کرد. امروز که خانواده‌ام در حال گسترش است، خوشحالم که در این مسیر ماندم.

کنگره فقط درمان اعتیاد نیست، بلکه احیای انسان است. این صندلی که بر آن می‌نشینم، ارزشمندترین دستاورد زندگی من است.

از خانم فاطمه نیز تشکر می‌کنم. درست است که آغاز سفرش دشوار بود، اما با فرمان‌برداری، سفر خوبی را طی کرد. وقتی چشم گفتن را آموخت، به حال خوش رسید. او همسر بسیار خوبی است و حضورش برای من اتفاق بزرگی بود. با او محبت، دوست داشتن و عشق را آموختم.

از خانم هاله نیز تشکر می‌کنم که محبتشان را از طریق فاطمه احساس کردم. ان‌شاءالله شاهد درخشش بیشترشان باشیم.

تایپ و ویرایش: مسافر بهار و مسافر رها_ نمایندگی ارغوان تهران
بازبینی: مسافر الهام_ نمایندگی ارغوان تهران
عکس: مرزبان خبری مسافر هانا
بازبینی و ارسال: راهنما همسفر سولماز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .