English Version
This Site Is Available In English

کنگره آغازی را نهاده است که پایانش در اختیار ما نیست

کنگره آغازی را نهاده است که پایانش در اختیار ما نیست

جلسه دوم از دوره پانزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی شعبه دنا، با استادی راهنما محترم مسافر احسان، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر صمد، با دستور جلسه: «از فرمانبرداری تا فرماندهی» همچنین؛ جشن پنجمین سالگرد رهایی راهنما محترم مسافر مجتبی به همراه همسفرانشان، روز پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۰ شروع به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احسان هستم یک مسافر. در ابتدا، از گروه محترم مرزبانی و نگهبان جلسه، بابت فرصتی که برای آموزش گرفتن و خدمت کردن را در اختیار بنده قرار دادند، صمیمانه تشکر می‌کنم و امیدوارم جلسه‌ای پربار و سازنده‌ای داشته باشیم.

همچنین، برگزاری هجدهمین کنگره بین‌المللی دانش اعتیاد در کنگره ۶۰ را تبریک عرض می‌کنم چرا که، دانش کنگره در مسیر پیشرفت خود در حال حرکت است و ما نیز نظاره‌گر این توسعه هستیم.

دستور جلسه امروز، از فرمانبرداری تا فرماندهی می‌باشد. پیرامون این دستور جلسه بسیار اندیشیدم. مفهوم فرمانبرداری اشاره به وجود فرمانی دارد که برای دستیابی از فرمانبرداری به فرماندهی، نیازمند نقطه آغاز (از) و نقطه پایان (تا) است.

چند سال پیش، در شعبه سلمان فارسی، راهنما تازه‌واردین بودم. بارها شنیده‌اید که ورود به کنگره باید قسمت باشد و اذن آن داده شود یا فرمان صادر شود. بنده در شعبه سلمان فارسی، دبیر جلسه بودم. پس از اتمام جلسه، برای تعویض لباس و آماده‌سازی سالن، به سمت خودروی خود می‌رفتم. روزی متوجه شدم که خودرویی در کنار خودروی من پارک شده و شخصی در حال مصرف مواد مخدر در آن می‌باشد. پس از تعویض لباس و خروج از خودرو، همان شخص به سمت من آمد و پرسید: شما برای همین‌جا هستید؟ اینجا چه خبر است؟ از او پرسیدم چه کسی شما را به کنگره آورده است؟ در پاسخ گفت: من اهل شهرضا هستم و با همسرم درگیری داشته‌ام. برای آشتی به خانه پدر همسرم که دو کوچه آن‌طرف‌تر است، آمده‌ام. اکنون می‌خواستم مواد مصرف کنم و به پارکینگ کنگره آمدم. پس از آن، این شخص به کنگره آمد، تحت درمان قرار گرفت، به رهایی رسید و خدمتگزار شد. این خاطره هیچ‌گاه از ذهن من پاک نمی‌شود و نشان می‌دهد که هیچ‌کس نمی‌داند حتی درگیری‌های خانوادگی و مصرف مواد مخدر در چه مکانی، به چه سرانجامی ختم خواهد شد. بنابراین، ورود ما به کنگره از یک “فرمان” و یک “اذن” نشأت گرفته است.

آیا این فرمان صرفاً برای قطع مصرف مواد مخدر از قبیل هروئین، شیشه یا الکل است؟ قطعاً این فرمان تنها برای ترک مواد نیست. کنگره آغازی را نهاده است که پایانش در اختیار ما نیست، اما قدرت مطلق، شکوه سپاهی را به نمایش گذاشته است که پایان آن متفاوت است؛ پایانی که در آن، فرمان جنگ نیست، بلکه فرمان محبت است. اگر فرمان کنگره محبت است، این همان وادی چهاردهم است که ارتباط آن به اعتیاد خودم، پدرم، برادرم یا دیگران، همگی از جنس محبت است. شاید گفتن این جمله درست نباشد، اما اکنون رهایی، کمترین دستاورد در کنگره است. پس باید به فرماندهی نیز دست یابیم. هیچ‌چیز نمی‌تواند این مسیر فرماندهی و فرمان‌پذیری را جز بخشش تکمیل کند. جناب آقای مهندس دژاکام در CD «هیچی» فرمودند که عده‌ای در مورد جبر یا مادیات صحبت می‌کنند. ایشان فرمودند که اگر قرار است جبری در کار باشد، تنها از طریق بخشش محقق می‌شود. در اینجا است که آقای مهندس تمامی اعضاء کنگره را در این بازی شرکت دادند، در صورتی که به راحتی می‌توانستند این دانش خود را در کشورهای دیگر ارائه دهند و از آن کسب درآمد کنند. آقای مهندس به همه ما یادآور می‌شوند که “آنچه باور است، محبت است.” ایشان به همه می‌گویند که ارابه‌ها را در بیکران به حرکت درآورید. این بخشش است که موجب حرکت این ارابه‌ها می‌شود. این بخشش هم در سفر اول، با کاهش پله‌های مصرف، و هم در سفر دوم، برای درمان بسیاری از بیماری‌ها، به‌ویژه سرطان‌ها است که در کنگره اتفاق می‌افتد. جناب آقای مهندس فرمودند: من روش DST و داروی OT را یکجا می‌بخشم؛ هر کس که می‌خواهد خودش انجام دهد و شخص بیمار را نزد من نیاورید. آیا اگر آقای مهندس می‌خواستند یک بیمارستان با وجود پانصد تخت خواب تأسیس کنند، قادر به انجام آن نبودند؟ آیا نمی‌توانستند از این طریق ثروت هنگفتی جمع‌آوری کنند؟ قطعاً به راحتی می‌توانستند این کار را انجام دهند. به سبب فرصتی که برای سخن گفتن فراهم آمده، خداوند را شاکرم. اگرچه مطالب بسیاری برای بیان در ذهن داشتم، اما در این لحظه به سراغ دستور جلسه دوم، که پنجمین سال رهایی آقا مجتبی است، خواهیم رفت.

به ایشان و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم. باید بگویم که من با آقا مجتبی هم‌مصرف بودیم و پس از مدتی ایشان نیز به کنگره آمدند و درمان خود را آغاز کردند. البته این نکته را هم بگویم که آقا مجتبی سفرشان را همراه با همسرشان که او نیز مسافر است، شروع کردند و جالب اینجاست که در دوران تاریکی با هم بودند و برای خروج از تاریکی نیز با هم تلاش خود را آغاز کردند و سفر بسیار خوب و لذت‌بخشی داشتند. من همیشه این موضوع را گفته‌ام که شاید یک راهنما بتواند رهجویی را ۱۰ تا ۱۱ ماه با عشق و محبت در کنگره نگه دارد تا سفری خوب را سپری کند، اما وقتی بحث ۵ سال رهایی یا لژیون سردار می‌شود، در آنجا چیزی فراتر از عشق مطرح است و آن هم فهم و آگاهی خود مسافر یا رهجو است. به قول آقای مهندس، اگر انسانی بتواند به آن فهم و آگاهی برسد، حتی فرش زیر پای خود را هم می‌فروشد و به کنگره کمک می‌کند."امیدوارم که ما هم به این فهم و آگاهی برسیم و از اینکه به صحبت‌های من توجه نمودید سپاسگزارم.

خلاصه سخنان راهنما مسافر مجتبی:
سلام دوستان مجتبی هستم یک مسافر. خداوند متعال را شاکرم که این فرصت را به من ارزانی داشت تا شاهد این روز باشم. از تمامی عزیزان به جهت مشارکت‌هایشان و حضور گرمشان سپاسگزارم. پیش از حضور در این جلسه، مطالب بسیاری را در ذهن خود مرور می‌کردم که متاسفانه هنگام سخن گفتن، تمامی آن‌ها را فراموش کردم. اما باب مشارکت دیگری برایم باز شد.

در ابتدا، از راهنما، آقای‌ منصور ولی‌خانی، که زحمات بسیاری برای بنده متحمل شدند، تشکر می‌کنم. ایشان به دلایلی قادر به حضور در این جلسه نبودند. از آقا احسان که افتخار استادی جلسه را پذیرفتند، از راهنمای درمان سیگار اینجانب، آقای حسین نامداری، از ایجنت شعبه و دیگر دوستان، صمیمانه تشکر و قدردانی می‌نمایم.

آقا احسان، مطالبی را مطرح کردند که مقرر شد بنده شخصا به بیان آن‌ها بپردازم. ایشان در خصوص «فرمانبرداری تا فرماندهی» صحبت‌های ارزنده‌ای داشتند. بسیار خشنودم که خداوند فرمانی را به سبب عملی که من انجام دادم، صادر فرمودند و این آشنایی آقا احسان با کنگره۶۰، باعث ورود بنده نیز به این سیستم گردید. در واقع، این فرمان که برای آقا احسان صادر شده بود، به لطف آشنایی بنده با ایشان و هدایت ایشان به سمت مغازه‌ام حاصل شد؛ در غیر این صورت، چنین فرمانی صادر نمی‌گردید.

البته باید اذعان کنم که آقا احسان نهایت تلاش خود را به کار بستند و راهنمای من در تاریکی‌ها شدند. به پاس تمامی این زحمات، خداوند را شاکر و سپاسگزارم. پیش از این، اگر کسی چنین سخنانی را بر زبان می‌آورد، برایم شگفت‌انگیز بود، اما اکنون خود تجربه‌کرده‌ام که واقعاً به واسطه درمان مواد مخدر و سیگار، بسیاری از مشکلات دیگر ما نیز هموار می‌گردد. جالب اینجاست که بسیاری از مسائلی که پیش‌تر درگیرشان بودم، اکنون حتی در خاطرم نیز باقی نمانده است.

به دلیل بروز برخی مسائل، با مواد مخدر آشنا شدم و پس از آن، خداوند را شاکرم که با کنگره آشنا گشتم. مدتی پس از ورود بنده، همسرم نیز همراه گردید و ایشان نیز دچار مصرف مواد شدند. پس از ورود آقا احسان به کنگره، همسرم همواره به من توصیه می‌کرد که خود را جمع‌وجور کنم، چرا که آقا احسان قصد دارد خود را درمان کند و به حال خوش دست یابد. من در پاسخ می‌گفتم: «بگذار سفرش را طی کند و بازگردد؛ اگر حالش مساعد بود، آنگاه من نیز اقدام خواهم کرد.» در تمامی مراحل، آقا احسان را به عنوان الگو و سرمشق خود قرار دادم. این موضوع را هرگز فراموش نخواهم کرد.

هنوز آقا احسان سفر درمانی خود را به اتمام نرسانده بودند که روزی، زمانی که بنده و همسرم مشغول مصرف مواد بودیم، ایشان با منزل ما تماس گرفتند و سپس به من پیشنهاد دادند که همراه ایشان به کنگره مراجعه کنم. مدتی در برابر این پیشنهاد مقاومت کردم، اما در نهایت به واسطه برادر بزرگترم، به کنگره آمدم و این اتفاق زیبا و دلنشین برای من نیز رخ داد. متد D.S.T (درمان تدریجی با شربت اپیوم تینکچر) حقیقتاً روشی توانمند و کارآمد است. بنده با پشتکار و همت فراوان، موفق به نگارش تمامی سی‌دی‌های آموزشی شدم و در نهایت به رهایی دست یافتم. از این پس، هیچ بهانه‌ای برای هیچ شخصی در جهت عدم حرکت و پیشرفت پذیرفته نیست. کنگره (۶۰) در حال آموزش شیوه صحیح زیستن به ما است.

در روزهای آغازین ورودم به کنگره، تصور می‌کردم آن سه نفری که در جایگاه سخنرانی حضور داشتند، افرادی خارج از سیستم کنگره هستند. نحوه صحبت کردن آن‌ها سرشار از اعتمادبه‌نفس بود و من گمان می‌کردم که آن‌ها از ماهیت واقعی زندگی، مشکلات و دغدغه‌های آن بی‌خبرند. امیداورم روزی فرا رسد که به آن سطح از درک، فهم و آگاهی نائل شویم. آرامش واقعی، فارغ از جنسیت و جایگاه افراد، همواره در دسترس است. چه مرد باشیم و چه زن، باید از امکاناتی که در اینجا (کنگره۶۰) فراهم شده است، بهره‌مند شویم.

حضور کنگره۶۰ موهبتی الهی برای ما انسان‌ها بوده است. کنگره۶۰ به ما می‌آموزد که مشکلات همواره وجود دارند. اکنون که به مشکلات گذشته می‌اندیشم، اغلب لبخند بر لبانم می‌نشیند. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «ما انسان را در رنج و مشقت آفریدیم.» هیچ انسانی بدون مشکل وجود ندارد. کنگره به ما آموخت که این مشکلات را به صورت منظم، دسته‌بندی‌شده و از بزرگ به کوچک، حل و فصل نماییم. اکنون که به رهایی رسیده‌ام، به وضوح درک می‌کنم که مشکلات همچنان وجود دارند.

بیش از این وقت ارزشمند شما عزیزان را نمی‌گیرم و از تمامی شما تشکر می‌کنم. امیدوارم این جایگاه رهایی و آرامش کامل، نصیب یکایک شما شود. نهایت تشکر و قدردانی را از دخترم ملیکا و همسرم دارم که در تمامی سختی‌ها در کنارم بودند. همچنین از پدر و مادرم (که به دلیل شرایط خاص قادر به حضور نبودند) و از آقا ابراهیم که همواره الگوی بنده بوده‌اند، سپاسگزارم. لطفاً خودتان و آقای مهندس دژاکام را تشویق بفرمایید.

خلاصه سخنان همسفر ملیکا:
سلام دوستان ملیکا هستم یک همسفر. از آقای مهندس دژاکام و آقا احسان تشکر می‌کنم. همچنین از پدر و مادرم سپاسگزارم. در دوران کودکی، زمانی که با پدرم مشغول تماشای برنامه کودک بودیم، یک بار که پدرم قصد داشت سیگار مصرف کند، سیگار ایشان را پنهان کردم؛ زیرا قلباً آرزو داشتم که پدرم درمان شود و از اینکه به کنگره آمد و درمان شد بسیار خوشحال هستم. از اینکه فرصت مشارکت به من دادید از همه شما سپاسگزارم.

خلاصه سخنان راهنما مسافر ندا:
سلام دوستان ندا هستم یک مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیشه، متادون و هروئین بود. مدت زمان تخریب، شش سال به طول انجامید. روش درمان: D.S.T و داروی درمانم شربت اپیوم تینکچر (OT) بود. به مدت چهارده ماه سفر کردم که راهنمای بزرگوارم خانم آسیه بودند. در طول این مدت، انواع دخانیات را نیز مصرف می‌کردم. پس از چهارده ماه سفر، اکنون پنج سال و هفت روز است که آزاد و رها هستم.

بنده نیز به نوبه خود، از آقای مهندس دژاکام، بنیان‌گذار کنگره ۶۰، نهایت تشکر و سپاسگزاری را دارم. همچنین از خانواده کنگره ۶۰ و از ایجنت محترم که به من فرصت دادند در این جایگاه قرار بگیرم تشکر می‌کنم . در ابتدا، از آقای رضایی تشکر ویژه دارم که مسیر را برای ما هموار ساختند.

همچنین از آقا احسان کمال تشکر دارم که در تمامی مراحل و شرایط، راهنما و مشوق ما بودند، در سختی‌ها و شادی‌ها کنارمان بودند و به هر نحو ممکن از ما حمایت کردند.

از همسرم بی‌نهایت سپاسگزارم که همواره پشتیبان و تکیه‌گاه و در مسیر زندگی همراهم بوده. به ویژه در دوران سختی که با نوزادی خردسال و وضعیت نامناسب جسمی مواجه بودم، کمک‌ها، راهنمایی‌ها و حمایت‌های بی‌دریغ ایشان، نقطه امید من بوده است. از خانم نفیسه نهایت تشکر و قدردانی را دارم، زیرا بارها در اوقات نامناسب موجب زحمت همسر ایشان شدیم و ایشان با از خودگذشتگی، ما را مورد حمایت قرار دادند. از خواهر همسرم نیز صمیمانه سپاسگزارم؛ ایشان برای من همچون خواهری هستند که نداشته‌ام و صبر و استقامتشان همواره الگویی بی‌نقص برایم بوده است. همیشه از ایشان آرامش و آموزش گرفته‌ام و ایشان نمونه‌ای بی‌بدیل در زندگی من محسوب می‌شوند.

روزی که پیمان بستم، تمامی گذشته‌هایم را فراموش کردم و از آن زمان مصمم شدم که با قدرت، مسیر آقای مهندس را ادامه دهم و پیرو راه ایشان باشم. بنابراین، تمایلی به بازگشت به گذشته ندارم. تنها نکته‌ای که می‌خواهم مطرح کنم این است که وقتی وارد کنگره ۶۰ شدم، سرشار از ناامیدی، حقارت، پوچی و مشکلات فراوان بودم. آن روز، جشن دیده‌بان بود و آقای حکیمی نیز حضور داشتند. من در وضعیت روحی بسیار نامناسبی قرار داشتم. وقتی حال خوب همه را می‌دیدم، تصور می‌کردم که در حال نقش بازی کردن هستند؛ زیرا اینجا را به عنوان یک کمپ و NA می‌دیدم و تجربه‌ای از مکان‌های دیگر نداشتم، بلکه آن را بیمارستان تصور می‌کردم. اما زمانی که وارد شدم، عشق و محبت و مهربانی آن‌ها را دیدم که قلبم را درگیر خود کرد. وقتی متوجه شدم این مکان، مکانی امن است، احساس آرامش کردم. همواره ترس از این داشتم که مبادا کسی مرا ببیند، آبرویم برود یا باعث سرافکندگی دخترم شوم. اما اینجا را مکانی امن یافتم که می‌توان به آن اعتماد کرد و به راحتی سفرم را ادامه دادم.

در طول سفر، با مشکلات زیادی مواجه شدم. پس از سی‌دی‌هایی که آقای مهندس پر می‌کنند، جلسات پرسش و پاسخی داریم که تمامی مشکلاتمان را به راحتی با ایشان در میان می‌گذاریم. زمانی که با آقای مهندس صحبت کردم، حال بسیار بدی داشتم. ایشان به من فرمودند که تو باید به نقطه بخشش برسی، هنوز نتوانسته‌ای خودت را ببخشی. وقتی انسانی مصرف‌کننده می‌شود یا حتی هر جایگاهی را کسب می‌کند، در موقعیت ضد ارزشی قرار می‌گیرد. این بدان معنا نیست که تنها در این بُعد درگیر شده است؛ ممکن است از ابعاد پیشین، از دوره الست، و حلقه‌های قبل، این موضوع را داشته و به اینجا رسیده باشید. شاد باشید که این حلقه برای شما گشوده شد تا به درمان و رهایی برسید، زیرا حلقه‌های بعدی (لامکان و لازمان)هستند. به این معنا که اگر نتوانم صفات و ضد ارزش‌های وجودم را در این حلقه حل کنم، آن حلقه بسیار دشوار خواهد بود.

من بسیار خوشحالم که وارد این خانواده شده‌ام. اوایل سفرم، زمانی که آقا مجتبی به مصرف‌کننده تبدیل شده بود، بسیار با این قضیه می‌جنگیدم و بی‌قرار بودم؛ به هیچ عنوان نمی‌توانستم آن را بپذیرم. تا شب بیست و یکم قدر، که از خدا عاجزانه خواستم راهی، استادی، یا چیزی مشخص شود تا بتوانم همسرم را نجات دهم. اما چند ماه نگذشته بود که خودم مصرف‌کننده شدم و همواره با خود می‌گفتم: خدایا، من از تو یک راهنما و استاد خواستم، چرا خودم به این مشکل گرفتار شدم؟

پس از صحبت با اساتید کنگره۶۰، راهنمایان به من گفتند که کنگره۶۰ بدون بها نیست و باید بهای آن را بپردازی. بهای تو، مصرف‌کننده شدن بود؛ بهای تو این بود که مصرف‌کننده شوی و بتوانی این بها را صاف کنی و با اساتید بزرگی مانند آقای مهندس آشنا شوی و بتوانی در این جایگاه قرار بگیری و انسان‌ها را احیا کنی. امیدوارم باری بر دوش آقای مهندس نباشم.

سه‌شنبه این هفته، آقای امین استاد جهان‌بینی بودند، ایشان در صحبت‌هایشان بسیار تأکید می‌کردند و مدت‌ها است که می‌گویند نقاب‌هایتان را بردارید، خودتان باشید، به درون خودتان بروید، وارد حاشیه‌ها نشوید. واقعاً کنگره مکانی است که در سفر اول خواب هستید و در سفر دوم که وارد می‌شوید، وارد قیاس‌ها و منیت‌ها می‌شوید. در صحبت‌هایی که با آقای مهندس داشتم، بچه‌ها از قیاس و منیت در لژیون صحبت می‌کردند. آقای مهندس بسیار تأکید می‌کردند که شما نمی‌توانید کسی را عوض کنید؛ هر کسی که هر کار ضد ارزشی در کنگره انجام می‌دهد، آمده است تا داستان خودش را تسویه کند و برود. تو هم باید مشکلات خودت را حل کنی. شما اصلاً نمی‌توانید وارد این شوید که او را اصلاح کنید؛ (تو خودت خوب باش)

آن کسی که هر کاری انجام می‌دهد و چهار سال شال بر دوش دارد، قرار است پالایش شود و به مرحله پالایش برسد. در این مدت کوتاه فرصت داری خودت را اصلاح کنی. و بعد از چهار سال که شال بسته می‌شود، زمان تسویه حساب آن راهنماست که چه کارهایی کرده و چه بذرهایی کاشته است. خدا کند آن نقطه‌هایی که ما در هستی می‌گذاریم، به خط تبدیل شود و تقدیر را رقم بزند. امیدوارم که بتوانیم تقدیر سرنوشتمان را که خودمان رقم می‌زنیم، به بهترین نحو ممکن بسازیم. از اینکه به صحبت‌های من توجه نمودید سپاسگزارم.


تایپ: مسافر صادق لژیون پنجم، مسافر عباس لژیون پنجم، مسافر فرهاد لژیون دهم، مسافر محمود لژیون دوم.
عکاس: مسافر حمید لژیون سوم 
ویرایش: راهنما محترم مسافر مجید لژیون یازدهم 
بازنگری و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .