
جلسه نهم از دور دوازدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی امام قلی خان با استادی راهنمای محترم مسافر امیرحسین، نگهبانی مسافر یحیی و دبیری مسافر مرتضی با دستورجلسه اول: «از فرمانبرداری تا فرماندهی» و دستورجلسه دوم: «تولد یکمین سال رهایی مسافر محسن» در روز پنجشنبه تاریخ ۱۳ شهریورماه ۱۴۰۴ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امیرحسین هستم یک مسافر. امواج چون گردباد بر زمین فرود می آیند و آنچه برداشتنی باشد با خود به امانت می برند و این، جز فرمان حاصل نمی گردد. پس با شما که پیمان می بندید، در اندیشهی آن باشید که از زمین برخواسته و به آن مکانی که فرمان است رهسپار شوید.
به احترام آقای بهمن دهنوی، که هفتهی گذشته در جمع ما بودند و سعادتی نصیب ایشان شد و از همین مکان رهسپار حیات دیگر خود شدند، ۳۰ ثانیه سکوت می کنیم و یادشان را زنده نگه می داریم.
در مورد دستورجلسهی از فرمانبرداری تا فرماندهی در طول هفته به قدر کافی صحبت شده است و من هم به سهم خود، خیلی کوتاه به آن می پردازم. برای ما مسافرینی که پا نهادیم به اینجا و تاریکی های اعتیاد را تجربه کردیم؛ فرماندهی شهر وجودی و نفس مان دست خودمان نبود.
اراده و فرمان را مواد مخدر و دیگر آنتی ایکس ها به اختیار گرفته بود. نفس اماره فرمانده شده بود. اما با قرار گرفتن در مسیر کنگره ۶۰ شرایطی فراهم گردید تا بتوانیم فرماندهی را از نفس باز بستانیم و در اختیار عقل قرار دهیم. البته برای رسیدن به این مهم، نیازمند انجام یکسری کارها هستیم:
برای رسیدن به فرماندهی دانایی لازم است. فرماندهی میسر نمی گردد مگر با فرمانبرداری. بایستی چشم گفتن را بیاموزیم. یک سفر اولی وقتی شروع به سفر می کند، دلش می خواهد در هر کاری اظهار نظر کند؛ چرا راهنما اینگونه عمل می کند، چرا مرزبان به این شکل برخورد می کند، چرا… چرا… و…
اینجاست که بایستی راهنما به رهجو بیاموزد تا سکوت کند و فرمانبردار باشد. این مسئله سخت است؛ مخصوصا برای مصرف کننده ای که بیرون از کنگره ۶۰ در هر مسئله ای اظهار نظر می کرده، در اوج نشئه گی صاحب نظر و ایده بوده و همواره به فکر تغییر حکومت ها و حل بحران ها بوده و راجع به هر چیزی نسخه می پیچیده است.
اما زمانی که پا به صراط مستقیم می گذاریم دیگر داستان فرق می کند. باید سکوت کرد و گوش به فرمان راهنما بود. ما فرماندهی نداریم که سرباز خوبی نبوده باشد؛ تمام این کسانی که به درجات بالا می رسند، قطعا فرمانبردارهای خوبی بوده اند. این موضوع انتها ندارد. در هر مرحله، از یک موضوع و مافوقی باید فرمانبرداری کرد. هر کسی در هر جایگاهی که قرار دارد یک نیروی برتری بالای سرش وجود دارد. فرمانده ی کامل فقط خداست.
همانطور که اساتید کنگره ۶۰، اعم از آقای مهندس، در اکثر مطالب شان از بزرگان و اساتید خود یاد کرده و صحبت می کنند. بنابراین بایستی سکوت کردن را بیاموزیم. یاد بگیریم که در سفر اول «چون» و «چرا» نداریم؛ مسافر مستلزم به چشم گفتن و فرمانبرداری از راهنمای خویش است. راهنمایی که فارغ از هر زمینه، در مسئله ی اعتیاد کاملا واقف است و علم آنرا می داند. در اینصورت پس از گذشت ۱۰ الی ۱۱ ماه، فرماندهی شهر وجودی، به آرامی در اختیار شخص قرار می گیرد. چقدر زیباست این دستورجلسه؛ به ما می آموزد که هر کجا قرار داری نسبت به مافوقت مطیع باش و اجرای فرمان کن.
اما دستورجلسه دوم؛ تولد یکمین سال رهایی محسن عزیز:
دستورجلسات تولدها واقعا با اشخاص عجین می شود؛ «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روزی که محسن سفرش را شروع کرد، نمونه ی بارزی بود از افرادی که از اطلاعات زیاد برخوردار هستند و در هر زمینه ای اظهار نظر می کنند. او این کار را در لژیون انجام می داد. هر زمان می آمدم در لژیون صحبت کنم، وسط حرفم می پرید و شروع می کرد به صحبت کردن. هر از گاهی مجبور می شدم یک گریزی به دستورجلسهی «میزان دانایی به سواد نیست» بزنم و به او بفهمانم که باید خودداری کند و گوش به فرمان باشد. همینطور هم شد. سکوت کرد، آموخت، فرمانبرداری کرد و در مسیر قرار گرفت. غول اهریمن اعتیاد و تاریکی ها را کنار زد و به تعادل رسید. یک چیز مهمی که در وجود محسن قرار داشت و در پیام تولدش هم آمد و برایم جالب بود، عشق او به سردار بود. یک راهنما زمانی خیالش راحت می شود که بداند رهجویش به کنگره ۶۰ وصل شده است. زمانی که به لژیون سردار آمدم، محسن زودتر از من در آنجا نشسته بود؛ آنجا بود که با خود گفتم: تمام شد، این آدم عاشق شده است.
کاملا در مسیر کنگره ۶۰ است. نگهبان لژیون سردار بود. الان جایگاه پهلوانی دارد. همیشه در خدمتگزاری حاضر است. سال گذشته در لژیون سردار بسیار زحمت کشید. به راهنمای همسفر ایشان، به آقای مهدی صادقی، راهنمای سفر دوم محسن عزیز و به همسفر محترم شان تبریک می گویم؛ از همگی شما عزیزان تشکر می کنم.
پیام تولد محسن عزیز:


اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر. من هم با ۱۷ سال تخریب وارد کنگره ۶۰ شدم. آخرین آنتی ایکس مصرفی؛ الکل و تریاک. ۱۱ ماه سفر کردم در لژیون ۷ شعبه امام قلی خان، زیر نظر راهنمای خوبم آقای امیرحسین پوزش و در حال حاضر یک سال است که به دستان پر مهر آقای مهندس آزاد و رها هستم.

خواسته ی مسافر:
خواسته ام این است که تمامی بیماران در سرتاسر جهان، از درد و رنج خلاصی پیدا کنند.

خواسته همسفر:
خواسته ام اینکه هر کس درگیر اعتیاد و بیماری خاص است راه کنگره ۶۰ را پیدا کند و به درمان برسد.

سخنان مسافر:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر. از همه ی عزیزان تشکر می کنم؛ از مرزبانان عزیزمان، از ایجنت محترم و تمامی خدمتگزارانی که در کنگره ۶۰ خدمت می کنند تا یک نفر به رهایی برسد. از تمامی هم لژیونی هایم تشکر می کنم. یک تشکر ویژه دارم از آقای امیرحسین پوزش عزیز و بسیار از ایشان سپاسگزارم. ممنونم که با صبوری همراه من شدند و کمک کردند تا سفرم را به پایان برسانم.
آقای پوزش لطف دارند، از من تعریف کردند که پر هستم. فارغ از بحث منیت و خودستایی، در هر زمینه یکسری اطلاعات به اندازه ی خود دارم. در زمان مصرف، همه ی اینها وجود داشت. پدرم اینجا شاهد و ناظر است. مثلا می گفتید فلان، سیر تا پیاز آن چیز را برایتان شرح می دادم. پس از گذشت زمان، بواسطه ی تخریب مواد، نیروی ذهنی ام درگیر شده بود و عملکرد درست خود را نسبت به قبل از دست داده بود. اما از معجزات کنگره ۶۰ همین که این ویژگی دوباره به من برگردانده شد. استاد امین در این رابطه اشاره کرده اند؛ نیروهایتان از شما گرفته می شود و در جای دیگری به استفاده می رسند. این یکی از نیروهایی بود که شخصا به من برگشت داده شد.
یک نکته ی مهم کوتاهی می گویم و صحبت را تمام می کنم: از عظمت کنگره ۶۰، که بسیار قابل تأمل است. روز گذشته با دستیار دیده بان محترم آقای زرکش می رفتیم یزد برای بازدید. یک صحبتی کردند در مورد خدمتگزاری که من حدود یک ساعت در سکوت بودم. می گفتند: اولین رهایی که دادیم؛ از بین دو مرزبان، یک ایجنت، یک تازه واردین و دو مسافر دی اس تی، بالای ۲۲۸۰۰۰ کیلومتر طی شد تا یک نفر رها شود و به زندگی برگردد.
پیش خودم حساب کردم، برای هر نفر ۱ بار کامل دور زمین ظرف ۱۰ ماه طی شده تا یک نفر به رهایی برسد. این است عظمت کنگره ۶۰. این است عظمت آقای مهندس و علمی که کشف کردند. آیا نمی توانستند بفروشند؟ یا واگذار کنند؟ در یک مقطعی فعالیت کنگره ۶۰ ظرف مدت زمان نسبتا طولانی متوقف شد. ایشان صبوری و ایستادگی کردند، پایه های مالی را تقویت کردند و از نو فعالیت کنگره ۶۰ را آغاز نمودند. در حال حاضر اگر کسی وارد کنگره ۶۰ شود و به درمان برسد؛ اگر بهایش را نپردازد، آنچیزی را که «باید» ادا نکند، علی الخصوص در بخش پایه های مالی کنگره ۶۰ کمک نکند، به اعتقاد من اولین خیانت را به خودش کرده و بزرگترین ناسپاسی را به زمین انجام داده است. در آخر توصیه ام به همه ی دوستان این است که کنگره ۶۰ را شوخی و دست کم نگیرید. هر آنچه که راهنما می گوید را گوش دهید تا از این بند خلاص شوید. من به شخصه رها بشو نبودم. همواره دنبال یک ضعف از سمت کنگره ۶۰ بودم تا آنرا عَلَم کنم و خودم را جدا کنم. اما تنها جایی که واقعا برایم سوالی بدون جواب باقی نگذاشت اینجا بود.
لطفا خودتان، آقای مهندس، استاد عزیزم، همسفرم و راهنمای همسفرم را تشویق کنید.

سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان سحر هستم راهنمای یک همسفر. خداراشکر که در این جایگاه قرار گرفتم و در شادی این خانواده عزیز سهیم هستم. به آقا محسن تبریک می گویم. همچنین به راهنمای ایشان تبریک و خداقوت عرض می کنم. تبریک ویژه عرض می کنم خدمت خانم مهری عزیز. ایشان حدود چندماهی است که وارد لژیون ما شده اند. بسیار صبور و فرمانبردار هستند و کاملا در معرض آموز های کنگره ۶۰ قرار دارند. همینطور که می دانید؛ ما برای اینکه به فرمانبرداری برسیم، اول باید از منیت خود بگذریم، از قضاوت عبور کنیم؛ از قضاوتی که توسط راهنما می شویم. زمانی که من از منیتم بگذرم در واقع می توانم بهتر آموزش ببینم و می توانم آن آموزش ها را عملی نمایم. به این ترتیب می توانم به دانایی موثر برسم. کسانیکه می توانند به فرمانبرداری برسند، از قدرت تشخیص برخوردار می گردند، به تکامل و فرمان عقل نزدیک می شوند و به تعادل و آرامش درونی می رسند. با این اوصاف می توان به صراط مستقیم نزدیکتر شد. مسافران در واقع با اعتیادشان توانستند فرماندهی شهر وجودی شان از دست بدهند، همسفران؛ با قضاوت کردن و ضدارزش ها. چطور می توان از این مسئله عبور کرد؟ با دوری از ضدارزش ها و با فرمانبرداری می توانند دو مرتبه حکومت شهر وجودی و فرماندهی خودشان را به دست بگیرند.
تشکر می کنم از ایجنت های محترم، از مرزبانان گرامی و باز هم تولد آقا محسن را به ایشان و خانواده محترمشان تبریک عرض می کنم.

سخنان همسفر:
سلام دوستان مهری هستم یک همسفر. خیلی ممنون از شما عزیزان که در تولد پسر من شرکت کردید. فکر نمی کردم که اینقدر محسن من را دوست داشته باشید. از راهنمای محسن، آقای امیرحسین پوزش تشکر می کنم که خیلی زحمت کشیدند تا محسن به رهایی برسد. من در وجود محسن می دیدم که به این حال برسد. هر دو فرزندم در این تاریکی ها قرار داشت، اما به لطف خدا هر دو به رهایی رسیدند و در مسیر کنگره ۶۰ قرار دارند. از مرزبانان عزیزی که تمامی زحمات شعبه به دوش ایشان است و از ایجنت محترم و از شما همه ی عزیزانی که در اینجا حضور دارید ممنونم.
مرزبان کشیک: مسافر محمد

- تعداد بازدید از این مطلب :
352