English Version
This Site Is Available In English

فرمانبرداری از عقل

فرمانبرداری از عقل

در دنیای تاریک نادانی و غم خود غوطه‌ور بودم، میله‌های زندان اعتیاد برای من بلند و پر از تنهایی بود، در زندگی زناشویی همیشه تلاش می‌کردم تا فرمانده خوبی باشم؛ مهمانی برویم یا نرویم، لباس چه بپوشیم، جواب افراد را چگونه بدهیم، همه را من فرماندهی می‌کردم؛ حتی زمانی‌که مسافرم تلفنی صحبت می‌کرد، کنار او می‌نشستم و به او می‌گفتم چه بگوید، همیشه از این که حرفی را اشتباه بزند می‌ترسیدم، او هم از صحبت کردن جلوی من می‌ترسید. 

اعتقاد من این بود که خانم‌ها ریزبین هستند، پس بهتر می‌توانند مراقبت کنند که اتفاق بدی نیفتد؛ اما این توجیه بود، ترس از قضاوت‌های دیگران باعث می‌شد که بیش از حد همه چیز را کنترل کنم و زندگی را برای مسافر و فرزند خود تنگ کرده بودم؛ ناخواسته کلافی دور تا دور زندگی کشیده که اول خود در سرگردانی بودم و هم‌چنین عزیزان خود را سر در گم کرده بودم.

همه چیز را در حد کمال می‌خواستم، فراموش کرده بودم زمان را در نظر بگیرم که هر چیز باید به موقع خود اتفاق بیفتد؛ تا این‌که به لطف کنگره۶۰، متوجه شدم مسافر و همسفر نه تنها در درمان اعتیاد بلکه در مسیر زندگی هم دو بال پرواز یکدیگر هستند؛ یاد گرفتم تعادل یعنی من، همسر و فرزندم سه ضلع یک مثلث هستیم، دیدگاه‌هایی که مسافر من در مسائل داشت، گاهی اوقات ساده نگاه کردن به زندگی لذت خاصی را به من هدیه می‌داد، حتی من را از سخت‌گیری در بعضی کارها راحت می‌کرد، این لذت فقط با فرمانبرداری از بعضی نظرهای او میسر می‌شد.

زمانی آرامش به زندگی ما بازگشت که هر دو متوجه شدیم وقتی می‌توانیم در بعضی مسائل فرماندهی کنیم که قبل از آن فرمانبرداری کرده باشیم؛ از نظر من قشنگ‌ترین نوع فرمانبرداری، فرمانبرداری از عقل است که در صراط مستقیم قرار بگیریم و بتوانیم بر اعمال خود فرماندهی کنیم؛ اگر من نرجس فرمانبرداری از عقل را یاد بگیرم، می‌توانم فرمانبرداری از مسافرم همین‌طور راهنمای خود را در مسائل یاد بگیرم.

از همان بدو ورود به کنگره۶۰، تصمیم گرفتم همیشه فرمانبردار صحبت‌های راهنمای خود باشم، حتی اگر حرف‌های ایشان با عقیده‌ی من مخالف باشد؛ چون بر دو موضوع ایمان داشتم، اول این‌که راهنما من را از خود بهتر شناخته و همیشه عمل کردن به حرف‌های او به سود من است؛ دوم اگر می‌خواهم رهجوهای خود از من فرمانبرداری کنند بستگی به این دارد که خود هم رهجوی فرمانبرداری بوده باشم. 

خوشحال هستم که با فرمانبرداری از عقل توانستم فرماندهی جیب خود را به دست بگیرم و با چشم پوشی از بعضی خواسته‌های خود عضو لژیون سردار شوم؛ زیرا کنگره۶۰، به من فهماند که گره‌های زندگی در درون خود من است، حال وقت جبران است، وقت فرماندهی عشق که به حال خوش رسیدم، می‌خواستم هیچ نرجسی در هیچ کجای دنیا حس روزهای تاریک من را نداشته باشد، درست است قدم کوچکی برداشتم اما هدف والای من رسیدن به پهلوانی است که انشاالله پله پله اتفاق خواهد افتاد و انجام این خواسته برای من دور نیست، چون با حرکت راه نمایان می‌شود.

نويسنده: همسفر نرجس رهجوى راهنما همسفر طاهره (لژيون هفدهم)
رابط‌خبرى: همسفر مريم رهجوى راهنما همسفر مريم (لژيون ششم)    
ویرایش و ارسال : همسفر سارا رهجوى راهنما همسفر معصومه (لژيون هفتم) دبیر سايت
همسفران نمايندگى شفا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .