باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری ... !
حس قشنگ درون من از آن روزی که مسافرم بعد از مدتها چشم انتظاری و تلاشی که همراه با آرامش میکردم، شروع شده بود.
مواقعی که با یکدیگر به کنگره میآمدیم و برمیگشتیم، حس من قشنگ بود تا اینکه تمام مراحل درمان را طی کردیم و رسید به روزی که آخرین دارویی که گرفت به قشنگیه حس من اضافه شد و مسافرم نیز خوشحال بود تا روز دوشنبه از کنگره آمد و گفت این هفته رهایی ما است.
خیلی خوشحال شدم، اشک از چشمانم جاری شد و حس عجیبی داشتم؛ آن چند روزی که مانده بود تا به جمعه برسیم، خاطرههای تلخ و شیرین دوباره به ذهن من میآمد؛ گاهی چشمانم پر از اشک میشد و گاهی لبخند میزدم؛ تا اینکه صبح میخواستیم برای رهایی برویم، من و مسافرم آن شب تا صبح خوابمان نبرد.
من برای آقای مهندس و راهنمایم دلنوشته مینوشتم و دلم خیلی بیقرار بود و حریف تپشهای قلبم نمیشدم که آرامش کنم. خدایا! چه لحظههای قشنگی بود، الهی که همه سفر اولیها تجربه کنند. صبح شد، مسافرم زودتر رفت تا در پارک حاضر باشد و نوبت رهایی بگیرد و ما نیز بعد از ایشان رفتیم و مانعهای بسیاری سر راهم قرار گرفت؛ ولی با همه اینها نمیخواستم آن حال خوب را از دست بدهم.
خدا را شکر با سختیهایی که وجود داشت، به پارک طالقانی رسیدیم (البته این پارک سعادتمند است که هر هفته شاهد پاکی، رهایی و تپشهای قلب انسانها است.) چشمانم تار شده بود و اطرافم را خوب نمیدیدم ولی همش سعی میکردم آرام باشم و از آن لحظهها، لحظههایی که خیلی اتفاقات بدی برایم افتاده بود و سختیهای زیادی کشیده بودم تا به آن لحظهها برسم، لذت ببرم؛ زیرا دوباره خداوند فرزندم را با لبهای خندان که آرزوی خندههایش و حال خوبش را داشتم، به من داده بود.
لحظه بسیار قشنگ رهایی و دیدار با آقای مهندس رسید و کارها انجام شد و از قرار گرفتن کنار آقای مهندس، راهنمایم و دوستانم بسیار خوشحال بودم و وقتی آقای مهندس را دیدم، دوست داشتم بغلش کنم و سر تا پایش را ببوسم؛ در حین اینکه کلمات محبتآمیز به او میگفتم، نگاهی با لبخند به من کرد و انگار تمام وجودم پر از آرامش شد و حال بسیار خوبی پیدا کردم؛ هر لحظه که به لبخند زدن آقای مهندس فکر میکنم، لبخند میزنم و کلی انرژی میگیرم.
برای انجام این عمل عظیم شکر، شکر، شکر ...
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
167