English Version
This Site Is Available In English

در کنگره محبت در چرخش است

در کنگره محبت در چرخش است

جلسه ششم از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی رازی به استادی راهنمای تازه واردین همسفر لیلا، نگهبانی همسفر حوریه و دبیری همسفر مهدیه با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز سه‌شنبه ۱۱ شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

دستور جلسه امروز از فرمان‌برداری تا فرماندهی است زمانی که وارد کنگره شدم، واقعاً یک فرمان‌بردار قهار بودم، اما در نیروهای منفی خودم مخصوصاً نسبت به مسافرم آن‌قدر روی او تسلط داشتم که تمام کارهایش برایم بهانه‌ می‌شد تا مخالفت کنم. اصلاً نمی‌خواستم حرفش را گوش کنم. او هم چاره‌ نداشت، چون در هر زمینه، فقط نظر من ملاک بود. اما وقتی وارد کنگره شدم، یاد گرفتم که باید تغییر کنم. حسی که در شعبه جریان داشت، در صور آشکار من تأثیر گذاشت. یاد گرفتم لباس سفید بپوشم کاری که هیچ‌وقت جرأت انجامش را نداشتم، حتی در مهمانی‌ها چه برسد به این که شال سفید سر کنم. ولی اینجا، بعد از سه یا چهار جلسه، متوجه شدم که حتی تازه‌واردها هم کم‌کم قلق شعبه را پیدا می‌کنند و فضای کنگره را درک می‌کنند. فقط آموزش‌های آقای مهندس نبود، بلکه محبت ایشان هم در تمام شعبه‌ها جاری است. وقتی صحبت می‌کنند، انرژی‌شان منتقل می‌شود حتی اگر آن صحبت‌ها مربوط به سال‌ها پیش باشد. قوانینی که آقای مهندس نوشته‌اند، مثل حرمت‌ها، واقعاً زیبا و کاربردی هستند. شاید گاهی به نظرم ناخوشایند می‌آمدند، شاید راهنمایم تذکراتی به من می‌داد که دوست نداشتم ولی حالا می‌فهمم که همه‌ آن‌ها در مسیر رشد و اصلاح من بودند. بعد از مدتی، ظاهرم را مرتب کردم و شال سفید را پذیرفتم. وارد لژیون شدم، سی‌دی‌ها را با دقت می‌نوشتم، وظایفم را انجام می‌دادم. اگر مرزبان یا ایجنت حرفی می‌زدند، با احترام می‌گفتم (چشم) ولی با همه‌ این‌ها، حالم خوب نبود یک‌بار خانم آنی را در پارک دیدم و گفتم: خانم آنی، حالم خوب نیست. پرسیدند: مگر راهنما نداری؟ گفتم: چرا، ولی گفته با شما مشورت کنم. مسافرم می‌آید، همه‌چیز خوب است. با خنده گفتند: خب، چه پس مشکل چه است؟ و آن‌جا بود که فهمیدم مشکل از صور پنهان من است.

چون فرمان‌برداری‌ام فقط در ظاهر بود. راهنما می‌گفت: رفتارت با مسافرت این‌طور باشد. من هم می‌گفتم: چشم ولی با کوچک‌ترین تلنگر، در خانه همه‌چیز به هم می‌ریخت. نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم و هنوز هم خیلی جاها نمی‌توانم. ظاهرم درست شده چون در شعبه هستم، چون انرژی‌ها خوب است. اما مهم این است که لیلا بیرون از کنگره هم بتواند این آموزش‌ها را عملی کند. مثلاً در محل کار، وقتی همکار یا مرزبان یا ایجنت چیزی می‌گوید، آیا تاب‌آوریم را حفظ می‌کنم؟ این موضوع زمان می‌برد. از نظر خودم خیلی بهتر شده‌ام، ولی هنوز به (صد) نرسیده‌ام. چرا؟ چون آقای مهندس می‌فرمایند: ما همیشه نیاز به راهنما داریم؛ همیشه باید فرمان‌بردار باقی بمانیم. شاید ظاهر من امروز شبیه یک فرمانروا باشد، ولی حتی در همان فرمانروایی هم باید درس پس بدهم و آموزش بگیرم؛ وگرنه نمی‌شود. یادم هست زمانی که تازه وارد شده بودم، همه‌ منیت‌هایم را پشت در گذاشتم. چون ظرفم پر بود و جایی برای یادگیری نداشتم. کم‌کم خالی‌اش کردم. مثل همان مثالی که آقای امین می‌زنند درباره منبع آب: ورودی و خروجی‌ها را کم‌کم توانستم تصفیه کنم. الان نمی‌گویم همه‌چیز عالی‌ است، ولی حداقل می‌توانم فکر کنم. وقتی مشکلی پیش می‌آید، آن را در ذهنم مرور می‌کنم. یاد گرفته‌ام که مغزم شاید همیشه درست تصمیم می‌گرفت، اما داده‌های اشتباهی به آن می‌دادم. در کنگره یاد گرفتم از همه یاد بگیرم: از تازه‌وارد، از سفر اولی، از سفر دومی، از راهنما، نگاه می‌کردم و یاد می‌گرفتم. چون همه‌ آنها (چشم‌گو) بودند. این تکرار یادگیری باعث شد که منیت من کم‌کم بشکند و حالم بهتر شود. و همه‌ این‌ها به‌واسطه‌ آموزش‌های کنگره است.

چون در کنگره فقط و فقط محبت در چرخش است. شاید گاهی خطاهایی باشد، اما باز هم محبت آن را اصلاح می‌کند. آموزش‌ها کمکم کردند، بفهمم چگونه به جلسه بیایم، چگونه رفتار کنم و چطور در صور پنهانم کار کنم. همین‌ها هستند که کمکم می‌کنند تا بتوانم نفسم را تربیت کنم. این مسیر، زمان زیادی می‌طلبد. باید صبور بود. من، لیلا، هنوز در مسیرم. خدا را شکر می‌کنم که کنگره این فرصت را به من داد. آموزش‌هایش به من این اجازه را دادند. اما فقط آموزش نبود؛ خواسته‌ درونی‌ام هم نقش مهمی داشت. اگر آن خواسته در من شکل نگرفته بود، شاید امروز نمی‌توانستم این‌قدر راحت از گذشته و از اشتباهاتم صحبت کنم؛ تا دوباره برای خودم تجربه بشود و خروجی این حال خوب چیست؟ این که: تو می‌توانی، لیلا! می‌توانی فرمان‌بردار باشی، چشم بگویی، گذشت کنی. می‌توانی وارد لژیون سردار بشوی. می‌توانی اگر مسافرت خطا کرد، چشم‌پوشی کنی. یا نه، با یک تلنگر دوباره همه‌چیز به هم بریزد؟همه‌ این دستور جلسه‌ها برای من‌ هستند تا درباره‌شان فکر کنم. ما در کنگره، بهترین دعا را داریم، «خدایا، کاری کن تا من به فرمان عقل نزدیک شوم.» آنجاست که من فرمان‌بردار واقعی می‌شوم. یعنی بپذیرم که هرچه خدا خواست، همان شود و اگر مصیبتی پیش آمد، بدانم که این فحش و لعنت خداوند نیست؛ بلکه حکمتی در آن نهفته است. باز هم خدا را شکر می‌کنم که بتوانم و اجازه داشته باشم در همین شعبه بمانم، و از خداوند می‌خواهم که واقعاً رهجوی خوبی باشم؛ برای کنگره و برای نفس خودم.

نفرات برتر آزمون 

رهایی ۳۰ سی‌دی 

مرزبان کشیک: همسفر اعظم
تایپیست: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر ماهرخ (لژیون اول)
عکاس: همسفر النا
ویرایش و ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رازی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .