فرماندهی در جهانبینی کنگره ۶۰ به معنای تسلط انسان بر نیروهای درونی و بیرونی خود است؛ یعنی وقتی عقل، احساس و جسم در هماهنگی کامل قرار میگیرند و آنچه میخواهیم دقیقاً اجرا میشود. اما شرط رسیدن به این جایگاه، فرمانبرداری درست است.
در صور آشکار، فرماندهی همان تصویر آشنای یک فرمانده نظامی است که به زیردستان دستور میدهد. اما در صور پنهان، فرماندهی به این معناست که انسان بتواند به بدن و ذهن خود فرمان بدهد و آنها اطاعت کنند. هرگاه این اطاعت انجام نشود، فرماندهی مخدوش میشود؛ همانطور که در بیماری یا اعتیاد اتفاق میافتد. مصرفکننده برای بازگرداندن حس فرمانروایی، ماده مصرفی خود را تغییر یا افزایش میدهد، اما این یک راهحل کاذب است که بهای سنگینی دارد.
فرماندهی در طول زندگی بهصورت تدریجی رشد میکند؛ از توانایی کودک در راه رفتن و صحبت کردن تا مهارتهای پیچیده مانند ورزش حرفهای یا هنر. هرچه دامنه توانایی بیشتر شود، فرماندهی نیز وسیعتر میگردد. لذت زندگی نیز از همین قانون پیروی میکند: زمانی که نیروها در اختیار ما باشند، احساس شادی میکنیم و زمانی که از اختیارمان خارج شوند، اندوهگین میشویم.
برای بازسازی فرماندهی حقیقی، باید آموزش ببینیم و فرمانبرداری کنیم. این فرمانبرداری نیازمند انتخاب استاد و اطاعت بیقضاوت از اوست. انسان زمانی میتواند فرمانده شود که کاری را که از دیگران میخواهد، خود نیز توان انجام دادنش را داشته باشد. رسیدن به این جایگاه جز با دانایی مؤثر و خروج از نفس اماره میسر نمیشود.
بنابراین، پیام اصلی این است که:
فرماندهی واقعی در گرو فرمانبرداری است. با آموزش، اطاعت و عمل به دانایی مؤثر، انسان اختیار از دسترفته را بازمیگرداند و به جایگاهی میرسد که اگر گفت «شو»، «شود».
نویسنده: مسافر حجتالله رهجوی راهنما مسافر محمد (لژیون ششم)
تنظیم و ارسال: مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
32