جلسه سوم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی حافظ به استادی همسفر ملیحه، نگهبانی راهنمای تازهواردین همسفر معصومه و دبیری راهنمای تازهواردین همسفر فخری با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز سهشنبه ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است، خداوند را شاکرم که این دستور جلسه روزی من شد. از همسفر معصومه نگهبان لژیون سردار، همچنین مرزبانان و دبیر لژیون سردار سپاسگزارم، از راهنمای خودم همسفر الناز که آموزشهای او باعث شد که من در کنگره ماندگار شوم تشکر میکنم، امیدوارم بتوانم روزی همه این زحمات را جبران کنم.
دستور جلسه درباره «از فرمانبرداری تا فرماندهی» است. ما ابتدا میخواهیم بدانیم که فرماندهی یعنی چه؟ فرماندهی یک هدف است، هدفی که همه انسانها دوست دارند به آن برسند و رسیدن به آن مسئله پیشپاافتادهای نیست، هر کسی که قدرتمند باشد و قدرت توانایی آن کار را داشته باشد به فرماندهی میرسد و این قدرت و فرماندهی در همه مسائل میتواند باشد، از درس خواندن گرفته تا ورزش کردن و غذا خوردن که اینها فرماندهی محسوب میشود.
من و شما که انسانهای معمولی بهحساب میآییم، برای ما این فرماندهی بسیار راحتتر است؛ مانند اینکه تصمیم میگیریم که صبح زود از خواب بیدار شویم و به کارهای خود رسیدگی کنیم یا برای کار اداری به بیرون از خانه برویم و کارمان را انجام دهیم؛ اما درباره افرادی که مصرفکننده مواد مخدر هستند این موضوع برعکس عمل میکند؛ زیرا آنها فرماندهی شهر وجودی خود را از دست دادهاند و نمیتوانند کارهای آسانی را که ما انجام میدهیم انجام دهند.
کسی که مصرفکننده است تصمیم میگیرد که صبح زود از خواب بیدار شده و سرکار خود برود؛ اما قادر به انجام این کار نیست. او قبلاً میتوانسته در روز ۱۵ ساعت کار کند؛ اما اکنون با کار کردن حتی یک یا دو ساعت خسته میشود و نمیتواند ادامه بدهد و تواناییهایی از او گرفتهشده است. چگونه این اتفاق افتاده است؟ از طریق مصرف مواد مخدری که روزانه مصرف میکند و مصرف مواد مخدر باعث شده که توانایی خود را از دست بدهد و به خیال خود با بیشتر مصرف کردن مواد مخدر میتواند این فرماندهی را بازگرداند؛ اما این اتفاق امکانپذیر نیست.
انسانهای معمولی زمانی که به فرماندهی میرسند در هر کاری بسیار احساس شعف و شادی دارند؛ مانند زمانی که من وارد کنگره شدم و توانستم در هفته یک سیدی بنویسم احساس فرماندهی و احساس شادی داشتم؛ زیرا توانسته بودم آن کار را انجام بدهم و هدف من این بود که به کنگره بیایم و به حال خوش برسم و واقعاً آرزوی قلبی من این است که شال نارنجی را دور گردنم بیندازم، من این فرماندهی را دوست دارم، زمانی که دوست دارم باید کارهایی را انجام دهم و آن کار فرمانبرداری است.
هر انسانی که میخواهد به فرماندهی برسد در هر زمینهای باید ابتدا فرمانبرداری را بیاموزد. من به کنگره آمدم تا با همه توان به هدف خود برسم و زمانی که راهنما به من میگوید سیدی بنویس، باید این کار را انجام بدهم یا زمانی که میگوید خدمت کن باید خدمت را دریافت کنم و انجام دهم.
من دو ماه سفر بودم که هفته گلریزان شد و راهنما به ما گفت عضو لژیون سردار شوید، ۶ میلیون تومان برای من مبلغ بسیاری بود، من خودم کار میکنم و این مبلغ برای من سنگین بود. روزی که وارد لژیون سردار شدم ۱ میلیون تومان پرداخت کردم، در مسیر برگشت به خانه خندهام گرفت از کاری که انجام دادم که حتی در خانه سیبزمینی نداشتم تا برای فرزندانم شام درست کنم؛ اما پس از یک مدت در نمایندگی اعلام کردند که زمین خریدیم و این خرید زمین برای من اتفاق بسیار خوبی بود.
من ۲۰ سال آرزوی خانهدار شدن داشتم و زمانی که در نمایندگی از این کلمه (زمین را خریدیم) استفاده میشد، شعف و شادی در من به وجود میآمد. حتی با خوشحالی با مسافرم تماس گرفتم و گفتم که نمایندگی ما صاحب زمین شد و نکته جالب اینجاست که من به یک سال نکشیده خانهدار شدم و حسرت ۲۰ سال خانهدار شدن و آرزویم برآورده شد و من توانستم به آن فرماندهی برسم و این حاصل همان فرمانبرداری بود که از راهنمای خود داشتم.
مسافران و همسفرانی که فرمانبردار خوبی نیستند به این معناست که منیت دارند و زمانی که از منیت خود عبور کنند و فرمانبردار خوبی میشوند. اگر انسان فرمانبرداری کند در پایان به آنچه میخواهد دست پیدا میکند. به فرماندهی رسیدن تجربه بهشت واقعی است که انسان میتواند با گوشبهفرمان بودن به آن برسد.

مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر علی
تایپیست: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون پنجم)
عکس و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
307