
جلسه چهاردهم از دور سیزدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی امامقلیخان به استادی راهنمای محترم مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر رامین و دبیری مسافر اصغر با دستورجلسه اول: «از فرمانبرداری تا فرماندهی» و دستورجلسه دوم: «تولد یکمین سال رهایی مسافر سعید» در روز سه شنبه 11 شهریورماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
.jpg)
خلاصه سخنان:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر. خداراشاکر و سپاسگزار هستم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم تا خدمت کنم و اموزش بگیرم.
در مورد دستور جلسه اول؛ ما در کنگره 60 از بدو ورودمان، آن چیزی که درک کردیم و به واقعیت آن پی بردیم، خسته از مسائلی که اعتیاد برای مان ایجاد کرده بود، پناه آورده بودیم به کنگره 60 . دلیل این پناه آوردن فقط برای این بود که دیگر اجازه ی مان به دست خودمان نبود. به یک نوعی، هر کاری که افراد معمولی انجام می دادند ما نمی توانستیم انجام دهیم. برای مثال؛ زمانی که من مصرف کننده بودم، برای مسافرت رفتنم اجازه ام دست خودم نبود، برای مهمانی رفتن، برای یک تفرح ساده و برای بسیاری از کار های دیگر. به این دلیل که فرماندهی جسمم در اختیارم نبود. نمی دانستم وقتی می خواستم بروم مسافرت، آیا می توانم جنسم را جور کنم؟ آیا جایی وجود دارد برای مصرف؛ و این باعث می شد بعضی از مسافرت ها را کنسل کنم. به این ترتیب از درد و رنج که نمی توانستم همه جا بروم، پناه آوردم به کنگره 60 . با تمامی مشاوره ها و اطلاعات و آگاهی که توسط اساتید در اختیار من گذاشته شد، به من گفتند که ظرف مدت 10 الی 11 ماه با فرمانبرداری به فرماندهی جسم خودت مسلط می شوی. می توانی مسافرت بروی. شخصی که وارد کنگره 60 می شود و راهنما انتخاب می کند، باید فرمانبرداری کند تا به فرماندهی جسم خود برسد؛ تا فرمانبرداری نکند نمی تواند به آن فرماندهی جسم خود برسد و از رهایی لذت ببرد. حال فرمان راهنما چیست؟ همان چیزی که صادر می شود، چه به میل من باشد چه نباشد، همه و همه فقط و فقط به خاطر خود من است. که به فرماندهی برسم. اگر راهنما به من می گوید باید 2 سی سی دارو بخوری، من دقیقا بایستی 2 سی سی بخورم. نگویم اگر کم بخورم می میرم. نترسید. نمی میرید. خیلی ها در کمپ هستند و بدون چیزی نمردند؛ ولی شما باید بگویید چشم و دنبال راهنما بروی، تا رهایی انجام شود. راهنما فرمان می دهد سه وعده 0.3 بخور، باید انجام بدهی. فرمان راهنما در جهت احیاء انسان است. از طرف نیرو های الهی القا می شود و شما باید با تک تک سلول ها فرمانبرداری کنی. اگر می گوید سی دی بنویسی باید سی دی را یک روز مانده به کنگره 60 نوشته باشی. این فرمان است. راهنما می گوید 6 صبح در پارک باشی، بایستی من زود تر در پارک حاضر شوم. تمامی این ها فرمان است. باید اجرا شود. همه این ها سخت است، ولی سختی ها را تحمل کنید، به یک رهایی شیرین می رسید؛ و یک رهایی مرغوب را تجربه می کنید. این سختی ها فرمان است که بعد از سفر به فرماندهی برسم. تمام کسانی که در سفر اول گوش به فرمان راهنما بودند یکی از بهترین رهجوهای کنگره 60 هستند و رهایی استانداردی دارند. زمانی که در سفر دوم هستند فرماندهی کامل جسم خود را در دست دارند و دیگر وابستگی به چیزی ندارند. سفر دومی گنجی که دارد آن رنجی است که در آن 10 یا 11 ماه کشیده است. آیا در سفر دوم فرمانبرداری و فرماندهی تمام می شود؟ تمام این دستور جلسات مسائلی است که در روزمرگی ما پیش می آید. پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری ست و باید تمام مشکلاتمان را با آموزش های کنگره 60 حل کنیم. هیچ کس در این دنیا نبوده است که بتواند بدون داشتن استاد یا راهنما به فرماندهی برسد. هیچ کدام از ما وقتی به دنیا آمدیم بلد نبودیم آب بخوریم، راه برویم؛ اما چون معلم داشتیم توانستیم یاد بگیریم. باید بتوانیم که هر فرمانی به جسم خود می دهیم اجرایی کنیم و تمامی این آموزش ها که راهنمایان می دهند برای به حال خوش رساندن رهجو است.
و اما در مورد دستور جلسه دوم تولد یکمین سال رهایی سعید عزیز
سعید عزیز از نظر من یک جوان بیست ساله است. وقتی وارد کنگره 60 شد خیلی شور شعف داشت. در سفر اول بسیار حساس بود و نمی خواست کسی بداند که مصرف کننده است. می گفت آبرویم می رود. در شعبه هم که سر لژیون می آمد، همیشه سرش پایین بود. می گفتم چرا اینقدر سرت پایین است و خودت را اذیت می کنی؟ می خواست شناخته نشود. سفر خیلی خوبی داشت، ولی در اواسط سفر به سمت بیراهه کشیده می شد تا اینکه برجکش را زدم، پس از آن آومد و عذرخواهی کرد و به درستی ادامه سفر داد. می گفت این اخطار از سمت شما یک تلنگری بود برای من که واقعا به آن نیاز داشتم. با این سواد کم، تمامی سی دی هایش را نوشت. پارک را مرتب می آمد و این نتیجه ی تمام زحماتی بود که کشید. الان به راحتی می آید بالا و اصلا به فکر اینکه کسی او را بشناسد نیست. می گوید: از قدیم گفته اند پهلوان زنده را عشق است، حالا که رها شدم بگزار هرکس هرچه می خواهد بگوید. خیلی رهجو خوبی است و فقط برایش آرزو می کنم در جایگاه خدمتی قرار بگیرد. با توجه به پیام تولدش برای این که به سمت حق برود نیازمند این است که بدون ترس حرکت کند و خدمت کند تا در آینده به آن جایگاهی که می خواهد برسد. من این تولد را به سعید عزیز تبریک، به خانواده محترم ایشان، آقای مهندس، ایجنت محترم و تمامی بچه های با عشق و محبت لژیون 9 و اعضای نمایندگی امام قلی خان تبریک می گویم.
پیام تولد سعید عزیز:

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان سعید هستم یک مسافر. با بیش از سالها تخریب وارد کنگره 60 شدم. آخرین آنتی ایکس مصرفی، تریاک دودی. 10 ماه و پانزده روز سفر کردم در لژیون 9 نمایندگی امام قلی خان، به راهنمایی استاد خوبم آقای مرتضی احمدی، بخه روش دی اس تی، داروی درمان اوتی. در حال حاضر 12 ماه و بیست و چهار روز است که به دستان پر مهر آقای مهندس آزاد و رها هستم. ورزش در کنگره 60؛ دارت و والیبال
خواسته مسافر:
امیدوارم تمامی مسافران به رهایی و حال خوش برسند و کنگره 60 جهانی بشود.
سخنان مسافر:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر. خداوند را هزاران بار شکر که در این جایگاه قرار گرفتم. تشکر ویژه دارم از آقای مهندس، ابر مرد زمان؛ دانشمند بزرگ، برای فراهم کردن این بستر. از راهنمای خوبم آقای مرتضی احمدی که من را به صراط مستقیم راهنمایی کردند و راه و روش زندگی کردن را به من آموختند تشکر می کنم. دست ایشان را در قلبم می بوسم و تا آخر عمر مدیون ایشان هستم. از ایجنت محترم و گروه مرزبانی که تولدم را تدارک دیدند تشکر می کنم. از سایت، نشریات، اوتی، آبدارخانه و نگهبان نظم؛ آقا رمضان که زحمت فراوانی در این جایگاه می کشند کمال تشکر را دارم. خاطره ای که از طول سفرم دارم اینکه؛ در بدو ورودم به کنگره 60، در نمایندگی میرداماد، با وجود گذشت چند جلسه از حضورم در آنجا، به یکباره تصمیمم کاملا عوض شد و می خواستم قید این موضوع را بزنم. تنها دلیل آن، دیدار با یک شخص آشنا در آنجا بود و من اصلا دوست نداشتم که کسی من را در یک چنین جایی ببیند. موضوع را با راهنمای تازه واردینم در میان گذاشتم و به ایشان عرضه داشتم که دیگر قصدی برای ادامه ندارم و می خواهم به موادم بازگشت نمایم. ایشان خیلی با من صحبت کردند و به من پیشنهاد کردند تا به اینجا؛ نمایندگی امام قلی خان بیایم و درمانم را در این شعبه آغازکنم. بلافاصه خودم را به اینجا رساندم و در محضر آقای امیر ابوالحسنی شروع به درمان کردم. ایشان نیز زحمت من را کشیدند؛ قدردان زحماتشان هستم. پس از آن لژیون 9 و آقای مرتضی احمدی را انتخاب کردم. از همان ابتدا شیفته ی نگاه ایشان شدم. با وجود اینکه بسیار منظم و مقرراتی هستند، اما پذیرای من بودند و در محضر ایشان بود که به حال خوش امروزم رسیدم. دست ایشان را در قلبم می بوسم. از همه ی شما که در تولد من شرکت کردید ممنونم.
مرزبان کشیک: مسافر محمد

تایپ: مسافر محمدرضا لژیون 1
عکاسی، تنظیم و ارسال مطلب: مسافر جاوید لژیون 18
- تعداد بازدید از این مطلب :
395