یازدهمین جلسه از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی الیگودرز به استادی همسفر اکرم، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر اعظم با دستور جلسه: «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز یکشنبه ۹ شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز اذن و اجازه به من داده شد که در کنگره۶۰ و در این جایگاه قرار بگیرم. خدا را شکر میکنم که این جایگاه را تجربه کردم به کمک راهنما همسفر شبنم که من را لایق این جایگاه دانستند. انشااله که بتوانم به خوبی آموزش بگیرم. قبل از اینکه بخواهم در مورد دستور جلسه صحبت کنم، تبریک ویژه خدمت همسفر زهرا بابت دریافت شال راهنمایی انشااله که موفق و مؤید باشند در این جایگاه و بهترینها سهم قلب بزرگ ایشان شود.
دستور جلسه: «از فرمانبرداری تا فرماندهی» است. هر کدام از ما این دستور جلسه را بشنویم متوجه میشویم که از نظم و نظام و فرمانده و تیپ و سپاه میآید و هر کس نشنیده و ندیده باشد دستور جلسه را، ناخودآگاه به یاد این میافتید که یک فرماندهی است و یک سپاهی وجود دارد و سربازانی وجود دارند که اگر هر کدام از این سربازها گوش به فرمان فرمانده نباشند مطمئناً آن نظم و نظام و سپاهی وجود ندارد و هیچگونه نظم و نظامی در آنها نیست؛ زیرا از حرف فرمانده تبعیت نمیکنند. اینجا ما تا حدودی آگاه شدهایم و میدانیم که اگر به فرمان عقل نرسیم فرمان عقلی که دانایی مؤثر دارد نمیتوانیم جایگاههای بزرگ و نتایج بزرگی را دریافت کنیم.
همه ما در اینجا به یک نحوی آسیب دیدهایم، عقل داشتهایم مغز داشتهایم؛ اما آنطور که باید نتوانستیم از آن اطاعت کنیم و فرمانبرداری کنیم؛ زیرا بیمار بودیم و هنوز هم قابل درمان هستیم و کامل درمان نشدهایم و مسیری در جلوی راه قرار دارد که بیش از این باید در آن قرار بگیریم. راه سختی در پیش داریم؛ اما در عین سختی خیلی شیرین است. اگر بتوانیم خود با دید باز و چشم باز پیش برویم و بتوانیم خوب فرمانبرداری کنیم.
انسانها دو صور دارند صور آشکار و صور پنهان، صور آشکار را که همه ما میدانیم دست، چشم، پا، صورت و بدن ماست. صور پنهان هم عقل است که به ما فرمان میدهد چه کاری درست و چه کاری نادرست است. مغز به دست فرمان میدهد که به سمت راست حرکت کند یا به سمت چپ یا چشم من کدام قسمت را نگاه کند و چگونه نگاه کند؟ میرسیم به اینکه ما واقعاً باید گوش به فرمان مغز و عقل باشیم عقلی که خوب پرورش دهیم و خوب پرورش پیدا کند.
خدا را شکر جایی آمدهایم که مطمئناً هر کسی از هر لحاظ آسیب دیده است یا ضرباتی از بابت اعتیاد به او وارد شده است، در این مکان معضلات حل میشود و مطمئناً عقل به اندازه رشد میکند که خودش فرمانبردار میشود. در این مسیر باید فرمانبردار شود تا بتواند زندگی را از نو بسازد آینده را، فرزند را، خانواده را و از همه مهمتر شخص خود را مخصوصاً ما که همسفر هستیم.
اوایل که در کنگره آمدم راهنمایم در لژیون مدام میگفتند که به خاطر خودتان بیایید نه به خاطر مسافر متوجه نمیشدم که راهنمایم چه میگوید میگفتم ما که به خاطر مسافرمان میآییم تا حالش خوب شود، حالا کنار مسافر چیزی یاد بگیریم. فقط فکر میکردیم عیب و ایراد از مسافر است او فرمان عقلش درست کار نکرده است که ما به این روز افتادهایم و اینجا هستیم مجبور شدیم به این مکان بیاییم و پا به پای مسافر راه برویم. بعد که ذره ذره متوجه شدم و به کنگره آمدم فهمیدم کسی که واقعا فرمان عقلش به مشکل خورده شخص خود من است. من بیشتر از مسافرم احتیاج دارم که در این مکان ترمیم شوم. مسافرم راه خود را میرود و من هم راه خودم را و هر کس یک مسیر را طی میکند تا بتواند آن معضلات زندگی را خودش راحت بدون آن که با دندان باز کند. مثال: ما مشکلات را با دندان باز میکنیم. باید خیلی راحت خودش بتواند با دست باز کند و اینجا همان جایی است خدا را شکر ما در پی آن بودیم و با مشکلات در ذهن خود مدام در پی طنابی بودیم که میگفتیم چیزی است که ما از این چاه بیرون بیاییم.
خدا را شکر به آن رسیدیم، پس اینجا چه من همسفر، چه مسافر آمدهایم که فرمانبردار باشیم. چهطور مسافر من میتواند فرمانبردار باشد، با خدمت کردن، چهطور من همسفر میتوانم فرمانبردار باشم با خدمت کردن باید خدمت کنم. زور هم که شده، حتی اگر سهم من هم نمیشود و خدمت را بگیرم. خودم سعی کنم خدمت کنم، جارو بکشم، تی بزنم، سرویسها و آبدارخانه را نظافت کنم، باید طالب آن فرمانبرداری باشم. من آمدهام اینجا تا فرمانبرداری کنم تا فرمانده زندگی خودم، فرزندم، آیندهام، مسافرم باشم.
آینده کنگره۶۰ در دست تک تک ما میچرخد و من آن را میخواهم بسازم و میخواهم کمک کنم و خدا را شکر میکنم بابت حضورم در کنگره و حضور تک تک شما، اوایل خیلی نق میزدم از همه طلبکار بودم، میگفتم چرا من؟ چرا یکی دیگر نه؟ چرا اینجا را من باید
تجربه کنم؟ من تاوان چه چیزی را دارم میدهم؛ اما دیدم تاوان نیست، طعم کنگره بهترین شهدی است که میتوان از یک میوه گرفت. آن هم با خدمتهای شیرینی که دارم فرمانبرداری میکنم. واقعاً از صمیم قلب با تمام وجودم حس میکنم و انجام میدهم. خیلی راحت با یک صحبت راهنما در لحظه چشم میگویم، حتماً دلیلی دارد که راهنمایم این حرف را زده و بدون اینکه بخواهم تردید کنم بگویم حتماً چشم انجام میدهم. چرا که نه، حتماً این کار را انجام میدهم و میدانم که حتماً در پشت آن آموزشی وجود دارد اگر اینطور نباشد من نمیتوانم به فرماندهی زندگی خودم برسم من اینجا فرمانبرداری را انجام میدهم تا بتوانم در زندگی خودم، در خانواده خودم این فرمانبرداری را به اجرا در بیاورم.
انشااله که هر کدام از ما بتوانیم یک الگوی بدون نقص ابتدا برای خانواده، بعد برای جامعه و بعد فرزندان و مسافر باشیم؛ زیرا هر دو خیلی آسیب دیدهایم انشااله در این مکان بتوانیم فرماندهی زندگی را به نحو احسنت پیش ببریم.
رهایی ۳۰سیدی مرزبان همسفر فخرالسادات

معرفی نفرات برتر آزمون شماره ۵
.jpg)

عکس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون اول)
تایپ: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر هما (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی الیگودرز
- تعداد بازدید از این مطلب :
123