نهمین جلسه از دوره سیام کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی حسنانی؛ با استادی ایجنت محترم مسافر وحید، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر سجاد با دستور جلسه "از فرمانبرداری تا فرماندهی" و در ادامه تولد پنج سال رهایی راهنمای محترم مسافر ناصر در روز شنبه 8 مرداد ماه 1404، ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خدا را شاکرم که بار دیگر فرصت شد در یکی از جلسات کنگره حضور پیدا کنم تا بتوانم از آموزش دوستان استفاده کنم. هر اندازه کسی بیشتر به کنگره میآید بیشتر پی میبرد که ندانستههایش زیاد است و هر قدر گرههای زندگی او بیشتر باز میشود بیشتر متوجه میشود که چقدر علم کنگره و دستور جلسات در حل مشکلات زندگی به او کمک میکند.
دستور جلسه این هفته " از فرمانبرداری تا فرماندهی" است. حدود ده سال پیش وقتی برای اولین بار با این دستور جلسه مواجه شدم با خودم گفتم مگر اینجا منطقه جنگی است و قرار است ما فرمانده شویم، ولی وقتی موضوع برایم شکافته شد دیدم راجع به نفس انسان صحبت میکند؛ به نظر من تمام بدبختیهای بچههای مصرف کننده از عدم فرمانبرداری است، چون ویژگی نفس این است که مرتب میخواهد انسان را به بیراهه ببرد و از کوتاهترین راه استفاده کند، به عنوان مثال زود پولدار شود، زود درمان شود یا زود لاغر شود و زمان را دور بزند، هر جا که زمان دور زده شود و زمان شکسته شود، ما در حال نافرمانی هستیم.
نکته جالب اینجاست که در آن زمان ما گمان میکنیم در حال حرکت در مسیر مستقیم و انجام کار درست هستیم ولی این تلهای است که باعث میشود گرهها و بندهای درونی انسان بیشتر شود، در آن زمان ما به کائنات، خداوند و زمین و زمان شک میکنیم و دیگر تقریباً به اسارت گرفته میشویم، یعنی دیگر فرماندهی وجود ندارد و کالبد دست یکی دیگر است، انگار اصلاً صداها و جنس آنها عوض میشود، زیرا اگر انسان به صداهای درونی خودش توجه کند میتواند تشخیص دهد که کجای کار قرار دارد.
اگر دستور جلسه راجع به فرمانبرداری صحبت میکند برای جلوگیری از بحرانهای زندگی است، مشکلات همیشه وجود دارند ولی اگر میخواهیم با بحران مواجه نشویم باید فرمانبردار باشیم.
در خصوص درمان اعتیاد تکلیف روشن است و متد DST آنقدر بزرگ است که اگر کسی فرمانبردار راهنمایش باشد ظرف مدت ده ماه مثل خوردن یک لیوان آب به درمان میرسد، آقای مهندس چندین بار گفتهاند ما برای اعتیاد در کنگره کاری که میکنیم مثل کنار زدن پشه از روی دست است. مهمترین نکته این است من بتوانم چَشم بگویم و این چشم گفتن است که برای من هم سخت است، به عنوان مثال سخت است که کسی چشم بگوید و پنج صبح از خواب بیدار شود و به استخر برود ولی خب در عوض در هفتاد سالگی مریض نمیشود و گرفتار خانه سالمندان و بیماری قند و فشار خون نیز نمیشود؛ امیدوارم خود من نیز تا حد ممکن بتوانم این آموزش را اجرا کنم زیرا هرچه بیشتر اجرا کردم به آرامش بیشتری رسیدم.
قسمت دوم دستور جلسه، آزاد مردی آقا ناصر عزیز است، آقا ناصر طبع شاعرانه دارد و در سفر اول رهجوی آقا مجید بود؛ او از سال 88 سفر پر از پیچ و طوفان را پشت سر گذاشت، میشود گفت که تمام راهنماهای شال سبز و نارنجی، رنج اعتیاد را با تمام وجود چشیدهاند و حالا آن رنج در حال تبدیل شدن به گنج است و از زندگی لذت میبرند، هراندازه رنج بیشتر باشد گنج هم بیشتر است. ناصر عزیز در سفر اول یکی دو مرتبه تا پله TDS سه دهم هم رسید ولی قسمت نبود که رها شود تا اینکه در شعبه حسنانی دوباره سفر کرد و به رهایی رسید، نکته مهم اینجاست که این بار خدمتگزار بود، دبیر لژیون شد، سپس راهنمای تازه واردین شد و بعد هم در امتحان شال نارنجی قبول شد و متوجه شد که باید به انسانهای دیگر کمک کند، از زمان و کاسبی خودش بزند و برای دیگران ببخشد تا چیزهایی را که کنگره به او داده را به دیگران انتقال دهد و حق مطلب ادا شود. به خودش و همسفرش و همه خدمت گزاران کنگره تولد پنج سال رهاییشان را تبریک میگویم، مرسی که به صحبتهایم گوش کردید.
خواسته راهنمای گرامی مسافر ناصر: امیدوارم کنگره 60 به شایستگی، خود را در جایگاه بینالمللی ثابت کند تا در دسترس همه مردم جهان قرار گیرد.
مشارکت راهنمای محترم مسافر ناصر:
میخواهم بگویم که اگر دچار لغزش شدید یا اتفاق بدی در زندگی شما رخ داد اصلاً نگران نباشید و با راهنمایتان صحبت کنید، راهنما بهترین راهکار را به شما میدهد و حق ندارید ناامید شوید، ناامیدی بدترین اتفاق عالم است. من اگر قرار بود در لحظات ناامیدی بمانم الان این جایگاه را تجربه نمیکردم. به همین دلیل از راهنمای عزیزم و آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم، از همسفرم بسیار ممنونم زیرا اگر ایشان در یک برهه از زمان حضور فیزیکی و فکری در زندگی من نداشتند و با صبوری و اندیشه درست یاریام نمیکردند، معلوم نبود الان کجا بودم، زیرا من آلوده به تمام مواد مخدری که نوع بشر تجربه کرده است بودم. در دوران مصرفم اتفاقی برای من افتاد که شاید الان خندهدار به نظر برسد ولی باعث شد در خلوت خودم به این فکر کنم که با زندگیام چهکار کردهام و یادم هست تولد امام رضا بود که به ایشان متوسل شدم و آرام آرام موضوع درمان را جدی گرفتم.
میخواهم به عنوان حسن ختام شعری بخوانم که شاعرش من نیستم ولی خیلی به دلم نشست.
دل شکسته ما چشم دوست را نگرفت
در این حراجی دل حیف کار ما نگرفت
بر وصل هیچ امیدی دگر نخواهم داشت
که اشک واسطهام شد ولی دعا نگرفت
چه مرگبارتر از عشقهای یک طرفست
شرارهای که مرا سوخت در تو پا نگرفت
نشد حریف خمار غم تو ساقی نیز
که هر چه ریخت به پیمانهام، مرا نگرفت
پس از تو زنده نمیماندم این مبالغه نیست
هزار مرتبه جان دادم ولی خدا نگرفت
سخنان راهنمای محترم همسفر خانم زهره:
در وهله اول آزاد مردی آقا ناصر را به خودشان و همسفرشان و دو دخترشان، راهنمای محترمشان تبریک عرض میکنم، با تلاش و پشتکاری که داشتند توانستند این روزها را ببینند؛ آقای مهندس در یکی از CD های اخیر گفتند اگر کسی میخواهد در کنگره به درمان برسد باید در صور پنهان و آشکار با تمام وجود حرکت کند، تولدها پیامی است برای کسانی که در سفر اول و یا تازه وارد هستند، تولدها نمایش نیست بلکه واقعیت کنگره 60 است، کسی که با حال خراب و مصرف انواع مواد، وارد کنگره شده حالا بعد از پنج سال از رهایی سلامتی او را جشن میگیرند.
خانم رویا خیلی منظم بودند و دفتر CD بسیار تمیزی داشتند و بسیار تلاش کردند، همانطور که آقای مهندس فرمودند رهایی از چنگال تیز و پر قدرت این کرکس عظیمالجثه و خوفناک، کار هرکسی نیست؛ کنگره راهش را پیدا کرده، ولی این هم درست نیست که من بیایم و به راهنمایم چشم بگویم ولی بروم و کار خودم را انجام دهم، واقعاً باید با تمام وجود حرکت کرد و آن قدرت و نیروی خفته که در تمام انسانهای ظریف و ضعیف، هزاران برابر بالاتر از چنگال پر قدرت کرکس اعتیاد هست، کار خود را به درستی انجام دهد، کافی است که شخص فرمانبردار باشد و سخنان راهنما را اجرایی کند، مطمئناً در انتهای سفر به خواسته قلبی خود که رهایی است خواهد رسید.
سخنان راهنمای محترم تازهواردین همسفر خانم رویا:
از همه عزیزانی که مشارکت کردند و از آقا وحید و آقای نگهبان و خانم زهره که خیلی اذیتشان کردم تشکر میکنم، ما 15 سال آمدیم و رفتیم و مسافرم خیلی اذیت شدند و اذیت کردند تا به رهایی رسیدیم؛ سفر اولیها باید این را بدانند که همینطور آمدن و رفتن فایدهای ندارد، اگر مسافر و همسفر، درست و باهم حرکت نکنند به رهایی نمیرسند.
اوایل وقتی من جمعهها پارک میرفتم مسافرم همراه من نمیآمدند و میگفتند هفته بعد میآیند و همینطور هفتهها میگذشت ولی از یک جایی به بعد با من آمدند و در قسمت باستانی ورزش کردند و حال خوب پیدا کردند و خدا را شکر رها شدند، تازهواردین قبول شدند و خدا را شکر شال نارنجی هم گرفتند. برای تمام تازهواردین و کسانی که دوست دارند به اینجا بیایند اما هنوز راهشان را پیدا نکردند آرزو دارم بتوانند این راه را پیدا کنند و در کنگره به رهایی برسند.

تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی حسنانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
257