به نام قدرت مطلق الله
پنجمین جلسه از دور چهلم کارگاه های آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 ، نمایندگی ایمان با استادی مسافر حسین، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "از فرمانبرداری تا فرماندهی" و قسمت دوم دستور جلسه "جشن یک سال رهایی مسافر ابوالفضل" در روز شنبه 8 شهریور ماه 1404 ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان، حسین هستم یک مسافر.
اولین بار است که در این شعبه در خدمت شما عزیزان هستم و این حضور برای من بسیار خوشحالکننده و ارزشمند است. ابتدا تبریک عرض میکنم به همهی دوستان بابت افتتاح این شعبهی جدید. همچنین به مرزبانهای جدید خدا قوت میگویم و از مرزبانهای قدیمی بابت زحمات فراوانشان قدردانی میکنم. همینطور تبریک ویژه دارم خدمت کسانی که شال راهنمایی دریافت کردهاند و امیدوارم در این جایگاه به بهترین شکل خدمت کنند. امروز نیز افتخار داریم که تولد مسافر ابوالفضل را جشن بگیریم و این روز را با شادی و انرژی مثبت برگزار کنیم.
.JPG)
در رابطه با دستور جلسه امروز که از فرمانبرداری تا فرماندهی است، باید بگویم موضوعی بسیار مهم و اساسی در مسیر آموزش و زندگی ما به شمار میرود. من به این باور رسیدهام که آمدم به کنگره تا فرمانده شوم؛ اما نه فرماندهی دیگران، بلکه فرماندهی شهر وجودی خودم. وقتی انسان بتواند به نور نزدیک شود و مطابق با فرمان عقل عمل کند، تازه معنای واقعی فرماندهی را درک میکند. فرماندهی یعنی قدرت تصمیمگیری درست در درون؛ اینکه بتوانم بگویم مواد نمیزنم و واقعاً هم نزنم، بگویم سیگار نمیکشم و دیگر نکشم. این ساده به نظر میآید اما در حقیقت یکی از بزرگترین دستاوردهای زندگی ماست.
(4).JPG)
فرمان در شهر وجودی انسان همانند قانونی است که لازمالاجراست. اگر فرمان من در درونم اجرا نشود، هر فرمانی که در بیرون صادر کنم بیاثر خواهد بود. اما رسیدن به این جایگاه ساده نیست، نیازمند طی کردن مدارج و مراحلی است. هیچکس یکباره فرمانده نمیشود. ابتدا باید فرمانبردار باشد. درست مثل یک شاگرد که اگر شاگردی نکند، هیچوقت استاد نمیشود. در سفر اول باید بدون چونوچرا از راهنما اطاعت کرد، به دستورات عمل نمود، دارو را سر ساعت مصرف کرد و سیدیها را نوشت. همین عملهای کوچک اما مستمر است که ما را از فرمانبرداری به فرماندهی میرساند.
فرماندهی درونی همان عبور از ترس به شجاعت است. در آغاز سفر، ما پر از ترس، تردید و ناامیدی هستیم. اما وقتی به آموزشها عمل میکنیم، وقتی فرمان راهنما را اطاعت میکنیم، بهتدریج توانایی پیدا میکنیم که در برابر مشکلات بایستیم و آنها را مدیریت کنیم. این همان تبدیل دانایی به دانایی مؤثر است. صرفاً دانستن کافی نیست، بلکه عمل کردن به دانستههاست که ما را به فرماندهی میرساند.
اگر بخواهم ساده بگویم، فرماندهی یعنی همان فرمان عقل. در دعاهای کنگره آمده است که ما باید به فرمان عقل نزدیک شویم و این یعنی بازگشت به جایگاهی که از آن جدا شدهایم. فرمان عقل همیشه ما را به مسیر درست هدایت میکند، اما نفس اماره با خواستههای منفی میخواهد ما را به بیراهه ببرد. اگر در مسیر آموزش کنگره حرکت کنیم و فرمانبرداری را یاد بگیریم، کمکم عقل بر نفس غالب میشود و ما فرمانده شهر وجودی خود میشویم.
در مورد تولد ابوالفضل عزیز هم باید بگویم زمانی که او وارد لژیون شد، از نظر روحی بسیار آسیبدیده و خسته به نظر میرسید. باورهای درونی او پر از تردید و مشکل بود، همانطور که بسیاری از ما در بدو ورود چنین حالاتی را تجربه کردهایم. اما او با صبر، تلاش و فرمانبرداری توانست مسیرش را تغییر دهد. حتی زمانی به او گفتم کارهای اضافی را رها کند و فقط به نوشتن سیدیها بچسبد. همین توجه به دستور ساده، کلید تغییر او شد. امروز میبینیم که ابوالفضل نهتنها رها شده بلکه در جایگاه خدمت هم حضور دارد و این حاصل تلاش خودش و عمل کردن به آموزشهاست.
امیدوارم او در ادامهی مسیر خدمت نیز موفق باشد و به آرزوهای سلامتی و آرامش برای خودش، خانوادهاش، همسفرانش و جامعهاش برسد. تولدش را از صمیم قلب تبریک میگویم و امیدوارم در ادامهی سفر زندگیاش همیشه فرمانده وجود خود باشد.
در پایان لازم میدانم یکبار دیگر از خانوادهی بزرگ کنگره ۶۰، از جناب مهندس دژاکام و از همهی اعضا تشکر کنم که این بستر ارزشمند را فراهم کردهاند تا ما بتوانیم آموزش بگیریم، تغییر کنیم و در مسیر درست زندگی قدم برداریم. از اینکه به صحبتهای من گوش دادید، سپاسگزارم.
از ابوالفضل عزیز خواسته شد دو آرزو داشته باشد؛ یکی برای خودش و دیگری را بلند بگوید.
خلاصه سخنان مسافر ابوالفضل:
«سلام دوستان، ابوالفضل هستم یک مسافر. خدا را شاکرم که این توفیق را به من داد تا امروز در این جایگاه و در کنار شما باشم. من بارها تلاش کردم که مواد را کنار بگذارم اما به دلیل اینکه از سن کم درگیر مواد شده بودم، هر بار با شکست مواجه میشدم. گذشته خوبی نداشتم؛ و انواع مواد مخدر را از جمله قرص اکس و شیشه و... مصرف می کردم. البته منکر خواسته خودم نیستم، اما وقتی به خانه مجردی رفتم، اعتیادم شدت گرفت و هر روز شکل جدیدی به خود میگرفت؛ یک روز شیشه، روز دیگر اکس یا شیره. زمانی که مغازه داشتم، بهجای اینکه درست سر کار بروم، مشتری داشتم که فروشنده بود و من همیشه در برابر دریافت وجه از او مواد مخدر می گرفتم.
کمکم به جایی رسیدم که حس میکردم با مصرف شیشه دیوانه میشوم می خواستم مصرف نکنم اما نمی توانستم. مواد را یکی جایگزین دیگری میکردم تا اینکه راه کنگره برایم باز شد و به این مکان آمدم. همان ابتدا حسینآقا را دیدم و حس خوب ایشان برمن قالب شد. مطمئن شدم مسیری که انتخاب کردهام درست است. از ایشان بسیار سپاسگزارم. همچنین از آقا حجت راهنمای سفر دوم و راهنمای سیگارم آقای مهدی تشکر میکنم. در نهایت از خانواده آقای مهندس و خود جناب مهندس سپاس ویژه دارم که این بستر را برایمان فراهم کردند تا افرادی که مثل من درگیر اعتیاد هستند بتوانند در مسیر درست به زندگی خود ادامه دهند. امیدوارم بتوانم مستدام در این مسیر بمانمو به خدمت خودم ادامه دهم .
.JPG)
.JPG)
(4).JPG)
(2).JPG)
.JPG)
.JPG)
تایپ : مسافر حسن
تنظیم و ارسال : مسافر احمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
296