هفتمین جلسه از دوره شانزدهم سری کارگاه های آموزشی، خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقا نمایندگی ستارخان؛ با استادی مسافر فرهاد، نگهبانی همسفر احمد و دبیری همسفر کاظم با دستورجلسه "دانایی،دانایی موثر وسواد " پنج شنبه 6 شهریورماه راس ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود .
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فرهاد هستم یک مسافر.می خواهم یک حرفی را دلی بزنم اینکه مسافرها موقعی که اشتباهی می کنند، همسفرها که خانواده آنها هستند این سختی ها را تحمل کردند و می کنند، همسفرانی که مسافرانشان سفر خود را آغاز کردند باید باور داشته باشند که حال خوب نصیب آنها می شود.
من موقعی که میخواستم وارد کنگره شوم فکر می کردم همه چیز را می دانم، و یک منیتی داشتم پله پله آمدم جلو و کلمه ای به اسم جهانبینی برایم تکرار شد، اینجا معنی اش را بهتر متوجه شدم و فهمیدم افراد اینجا مثل من هستند، در جزوه جهانبینی استاد امین می فرمایند جهانبینی الفبای کنگره است و شاید چند ورقی بیشتر نباشد ولی می توانیم سال ها در موردش صحبت کنیم، از حضور در این مکان و خدمت هایی که کدر مرزبانی و... کردم لذت می برم، و هنوز لازم می دانم که در اینجا آموزش بگیرم، استاد امین هم اشاره میکنند در صحبتشان که یک دوچرخه سوار اگر رکاب نزند در یک جایی متوقف می شود.
دانایی زمانی شکل می گیرد که به عقل خودم رجوع کنم، کارهای اشتباه انجام ندهم و در مورد آنها فکر کنم، بعد از دانایی ما با دانایی موثر آشنا می شویم که برای رسیدن به آن باید اضلاع به صورت مساوی رشد دهیم، اگر من بگم که می دانم اعتیاد به کجا ختم می شود و حتی تجربه و تفکرهم داشته باشم، درصورتی که آموزشی نگرفته باشم اضلاع دچار تناقص می شوند، نتیجه آن فرهادی شد که اطلاعاتی از طریق کتاب های آقای مهندس یا سایر کتاب ها دارد و خیلی می داند و زمانی که بیرون می رفتم تریاک را با آموزش هایی که گرفتم تیپر می کردم و با این کار به نتیجه ای نرسیدم، روزی افراد کنگره گفتند یک داروی معجزه آسا به نام شربت اوتی آمده است، گفتم حتما این من را درمان می کند که از بیرون می گرفتم و سر ساعت تیپر می کردم و استفاده می کردم ولی متاسفانه بعد از یک هفته به جای اول بازگشتم، آنجا فهمیدم جهانبینی بود که فارغ از آن بودم و مثلث دانایی موثر من رشد نمی کرد، بعد از آن اتفاق پله پله از تاریکی ها فاصله گرفتم، همیشه نیم ساعت زودتر در کنگره حضور داشتم و هر آموزش یا خدمتی که میبایست انجام دهم، انجام دادم و با حال خوش به رهایی رسیدم.
یک روز من با یک عزیزی به کلینیک رفتیم که دارویش را تهیه کند، دکتر آن کلینیک را دیدم که با شخصی در مورد اعتیاد صحبت می کند و می گفتند: ترامادون خیلی بد است و باید شربت متادون استفاده کنید، صحبت آن دکتر برای من خنده دار بود و گفتم آن فرد مصرف کننده دارد از چاله در چاه می افتد ، به یاد فرموده های آقای مهندس افتادم که می گفتند: بچه های کنگره شما نمی دانید چقدر از اعتیاد اطلاع دارید ، زمانی که بخواهیم خارج از کشور صحبت کنیم می گویند مدرکتان چیست، من شاید دکترای روانپزشکی نداشته باشم ولی می توانم با یک پزشک صحبت کنم، در اینجا سواد تمام کننده کار نیست، درست است که آن دکتر کلینیک خیلی زحمت کشیده تا به اینجا برسد ولی دانش آن تبدیل به دانایی موثر نشده که بتواند از داشته اش درست استفاده کند.
آقای مهندس گفتند: ما نباید از غافله عقب بمانیم بچه هایی که درس نخوانده اند ادامه تحصیل بدهید، سعی کنید در رشته های پزشکی و روانشناسی تحصیل کنید که ما اگر خواستیم این قوانین و پیام های کنگره را ارائه دهیم، اگربهانه ای شد که ازکجا فارغ التحصیل شدید، بتوانیم حداقل کسانی کهدمدرک پزشکی یا روانشناسی دارند را داشته باشیم.
امیدوارم آقای مهندس به هدف فعلی که تاسیس دانشگاه کنگره است برسند.
به افتخار خودتان مچکرم که به صحبت های من توجه کردید.
.jpg)
- تعداد بازدید از این مطلب :
172