همسفر صونا:
فرمانبردار خوب یک فرمانده موفق میشود اگر انسان آموزشهای صحیح را بپذیرد میتواند به جایگاه فرماندهی برسد. فرمانبرداری یعنی گوش به فرمان راهنما بودن و از فرامین الهی اطاعت کردن و در مسیر درست حرکت کردن. فرمانده اول باید فرمانده شهر وجودی خودش باشد و نزدیک شود به فرمان عقل. ابتدا انسان باید فرمانده خوب برای خودش باشد تا بتواند دیگران را هدایت کند، کسی که فرمانده شهر وجودی خود باشد فرمانبردار درونی است که در عملکرد وضعیت بیرونی فرد نمایان میشود. با فرمانبرداری و پذیرش و چشم گفتن به راهنما و گرفتن آموزش ها تواناییهای فرد ارتقا یافته و فرد به احساس لذت و شادی میرسد که لازمه یک فرمانده خوب است که با تزکیه و پالایش منجر به فرماندهی بر خود و سپس فرماندهی بر دیگران میشود. ما در کنگره ۶۰ آموختیم درمان اعتیاد و رسیدن به خود را ابتدا بایستی از فرمانبرداری شروع کنیم. برای عبور از این گذرگاه سخت چیزی به نام خود فرمانی نیست با خود فرمانی به جایی نمیرسیم که فرمانده شویم به جایی میرسیم که گذشته بودیم و به طرف تاریکیها میرویم. برای رفتن به روشناییها باید تابع فرمان باشیم باید بپذیریم که اشتباه کردهایم. یکی از شرایط مهم فرمانبردار بودن این است که شخص باید پذیرش اشتباه خود را داشته باشد، بنابراین احتیاج دارد که از یک نیروی دیگر اطاعت کند تا نیروهای از دست رفته خود را بازگرداند. فرماندهی در کنگره ۶۰ در دست کسی است که خود قبلاً فرمانبردار بوده و اکنون به فرماندهی درمان اعتیاد رسیده است؛ فرد مصرف کننده پس از حضور در کنگره مورد حمایت قرار میگیرد و با اجرای قوانین حرمتها کنگره ۶۰ و با گوش به فرمان بودن راهنما به مرور نیروهای منفی را از شهر وجودی خود خارج میکند و تبدیل به فرمانروای لایق میشود.
همسفر مهناز:
برای رسیدن به جایگاه ارزشمند فرماندهی باید از آموزه ها و قوانین و فرامین الهی فرمانبرداری کرد؛ این امر باعث میشود که فرد به آگاهی و دانایی لازم برسد و بتواند به نیروهای درونی و بیرونی خودش مسلط بشود. یکی از مراحل مهم در کنگره ۶۰ اطاعت کردن از دستورات و آموزههای راهنما می باشد که باعث افزایش دانش و آگاهی افراد شده که باعث می شود فرد به توانایی لازم فرماندهی برسد و تشخیص بدهد با اختیار خود در کجا فرمانبردار و در کجا فرمانده باشد البته انسانی که می خواهد به مرحله فرماندهی برسد دو مسیر ارزش و ضد ارزش ها برای او گشوده می شود که با توجه به اختیار خود و با کمک عقل و برای رسیدن به اهداف درست و حال خوش مسیر را انتخاب کند؛ همانطور که در کنگره راهنماها زمانی با اطاعت از فرامین و قوانین توانسته اند در جایگاه فرمانده، راهنما قرار بگیرند. به امید روزی که تک تک ما بتوانیم فرمانده خوبی باشیم چه در مسیر کنگره و چه در زمینه های مختلف زندگی برای رسیدن به معرفت و آگاهی و آرامش و حال خوش.همسفر معصومه:از فرماندهی تا فرمانبرداری. برای قرار گرفتن در جایگاه فرماندهی شرط لازم این است که فرمانبرداری را به طور کامل انجام داد. فرمانبرداری از نیروهای الهی و قدرت مطلق که بایستی فرامین را به خوبی اجرا کنیم. انسان برای اینکه به جایگاه فرماندهی برسد همواره با دو مسیر برخورد میکند یکی ارزشها و دیگری ضد ارزشها است؛ با اختیاری که خداوند به انسان داده می تواند مسیرش را انتخاب کند البته از فرماندهی تا فرمانبرداری فاصله بسیار است. برای شناخت این دو باید به آگاهی و شناخت کافی رسیده باشم تا بتوانم تشخیص دهم کجا باید فرماندهی کرد و کجا باید فرمانبرداری نمود. زمانی که انسان بر اثر مسائلی وارد تاریکی میشود فرماندهی را از دست میدهد چون در دام نیروهای منفی قرار گرفته است؛ وقتی من به عنوان همسفر وارد کنگره شدم باید هرچه راهنمایم میگوید فرمانبرداری کنم تا بتوانم به نیروهای درونی و بیرونی خود مسلط شوم، برای اینکه از فرمانبرداری به فرماندهی برسم بایستی فرمانبردار خوبی باشم در این زمینه آموزش و دانایی کسب کنم، به نیروهای درونی مسلط باشم، مسئولیت پذیر باشم و در نهایت خود واقعی شوم آنوقت میتوان فرماندهی نمود.
همسفر فرزانه:
از فرمانبرداری تا فرماندهی. ما باید بابت وقایع گذشته تاسف و تأثر نداشته باشیم؛ زیرا هر موضوعی به جای خود هم فرمان است و هم تقدیر است، از هیچ موضوعی نباید خوف داشته باشیم یا دور شویم، با خوب و بدش هم کاری نداشته باشیم چون ممکن است بد بودنش هم پرده از رازها باز کند. در تمام بزرگان همیشه بحث بوده است که زندگی جبر است یا اختیار است؟ آقای مهندس دژاکام میگوید که زندگی نه جبر است و نه اختیار و زندگی ما بر مبنای این سه در حرکت است: جبر میشود تقدیرمیشود اختیار و خواست میشود فرمان الهی. تقدیر یعنی نامه پیشین و ما در زندگی دائما در حال امتحان دادن هستیم، هر عمل نیک و بدی که انجام بدهیم نتیجهاش به خود ما برمیگردد برای مثال اگر گندم بکاریم، برداشتش همان گندم است و اگر نفرت بکاریم قطعا نفرت برداشت خواهیم کرد. انسان موجودی است که بقا دارد و حتی با مرگ هم از بین نمیرود و چیزی که ما را اذیت میکند خوف از گذشته و آینده است، هنر در حال زندگی کردن بسیار سخت است و باید آن را یاد بگیریم؛ از گذشته درس بگیریم، برای آینده برنامه ریزی کنیم و در زمان حال زندگی کنیم و به مسئله خوب و بدش کاری نداشته باشیم؛ ممکن است تقدیری برای ما پیش بیاید که آن بد باشد و نباید بترسیم چون پرده از خیلی رازها برمیدارد، اگر مشکلی برایمان پیش میآید ممکن است برای ما منفعت داشته باشد حتی اگر در این حیات منفعت نداشته باشد در حیات و جهانهای دیگر منفعت خواهد داشت. ما هر کاری می کنیم باید به اعمال خودمان نگاه کنیم، خودمان را تسویه کنیم تا افکار آرام شود، آن موقع است که ما را یاد خیلی چیزها میاندازد. وقتی کار نیک انجام بدهیم قطعا پاداش در بر خواهد داشت و پاداش کاملا مشخص است؛ وقتی خوبی و کمک می کنیم در برابرش مردم به ما خوبی میکنند و احساس خوبی که دریافت میکنیم خودش پاداش است. خیلی حرف ها را نمیخواهد به صراحت بیان کنیم، شاید بعضی ها باور نکنند یا در ذهن آنها نگنجد، حرفی که میخواهیم بزنیم؛ شرایطی باید مهیا باشد، حرف پخته باشد، جو آماده پذیرش باشد و ذره ذره فهم و شعور و آگاهی به مرحله خاصی برسد، آن موقع حرف را مطرح کنیم تا دچار بحران و مشکل نشویم. در قوانین الهی یا هستی از ما بهتران هم وجود دارد و برای خودشان حریمی دارند، همانطور که انسان برای خودش حریم دارد و این قانون نوشته شده است و اجرا میگردد مگر اینکه ما خودمان اجازه دهیم که آنها وارد حریم ما بشوند، به این گونه رفتار و تفکر در قطب منفی میگوییم که برویم پیش دعا نویس و از آن طریق اجازه ورود به حریم خودمان را بدهیم. ما اگر بخواهیم در کارهایمان نتیجه بهتری داشته باشیم باید در صراط مستقیم حرکت کنیم و به طرف مثبت و ارزشها حرکت کنیم و از ضد ارزشها دوری کنیم.
همسفر مهری:
برای باسواد شدن باید خواندن و نوشتن آموخت، برای در امان ماندن از خطرات احتمالی باید موارد ایمنی را رعایت کرد، برای سلامتی باید بهداشت و تغذیه مناسب را در نظر گرفت و... همه این موارد نیازمند آموزش صحیح و تجربه نمودن است. درگنگره ۶۰ هم با دریافت آموزشهای مفید و رعایت قوانین مختص این مجموعه به این درک رسیده ایم که برای دست یافتن به فرماندهی در ابتدا باید یاد بگیریم که فرمانبردار خوب و منظمی باشیم تا بعد بتوانیم از آموخته ها و تجارب بدست آمده برای برقراری تعادل در تمام سطوح زندگی برخوردار باشیم و در کنگره آرام آرام در قالب کارگاههای آموزش جهان بینی و خبر برقراری لژیونها و به تدریج و پله پله به تمام اعضا آموزش داده می شود و این راز ماندگاری و ارتقا افراد است. با بدو ورود تازه وارد این پلن چیده شده است و رهجو یاد می گیرد برای اینکه بتواند در آینده فرمانده خوبی باشد باید فرمانبردار باشد و این مصداق بارز این جمله است که: سرت را با سر راهنما عوض کن و هر تازه وارد اگر این قانون را رعایت کند، می تواند مرحله به مرحله پیش برود و در جایگاه های خدمتی مختلف خدمت کند و بر تجربه خویش بیفزاید تا بتواند آنقدر بداند که در لحظات بحرانی بهترین تصمیم را بگیرد و به صلح و آرامش درونی برسد و به عقل و عشق و ایمان سالم برسد.
همسفر ستاره:
فرمانبرداری و فرماندهی دو مقوله متفاوت، اما متصل به هم هستند. کسی که فرمان می دهد و کسی که از فرمان ها پیروی می کند. آن شخصی که در جایگاه فرماندهی قرار گرفته است، در حقیقت اول فرمانبردار خوبی بوده است و به طور کامل آن را انجام داده است. طبق گفته استاد امین: فرماندهی در بدن انسان دارای صور آشکار و پنهان است؛ وقتی می گوئیم صور آشکار یعنی انسان به اعضا خود فرمان می دهد تا عملی را انجام بدهند، وقتی هم می گوئیم صور پنهان، یعنی انسان بخواهد یک تصویری را در ذهن خودش بیاورد حالا در این مورد هم ما دو حالت داریم: یک اینکه در صور آشکار اگر من در مسیر درست باشم وقتی بدنم به اعضا فرمان بدهد، اعضا انجام می دهند و بالعکس اگر در راه ضد ارزش ها باشم، یک کار برعکس انجام می دهند. در مورد صور پنهان هم همینطور است: اگر در صراط مستقیم باشم قطعاً در ذهنم آنچه تصور می کنم همان تصویر می نشیند و بالعکس؛ حال اگر اعضا به فرمان گوش ندهند یعنی چه؟ یعنی بدن فرماندهی خود را از دست داده است و این موضوع است که ما می گوئیم مصرف آنتی ایکس جایگزین مواد طبیعی بدن می شود و فرماندهی را از مغز می گیرد اما در انسان سالم، فرمان به طور صحیح صادر می شود. گاهی اوقات فرد مصرف کننده مواد خودش را عوض می کند، این مسئله به دلیل این است که فرد متوجه تغییرات خود شده است و چون می خواهد دوباره فرماندهی را بدست بیاورد برای همین دنبال راه حل است که در نهایت فقط در منجلاب اعتیاد بیشتر فرو می رود. فرماندهی به طور کلی جزئی ازخواسته های انسان است و انسان دوست دارد که فرمانده باشد و اگر جایگاه فرماندهی به خطر بیفتد هر تلاشی را برای بدست آوردن مجدد آن می کند. به طور کلی انسان باید در صراط مستقیم باشد تا فرمانده و فرمانبردار خوبی باشد.
همسفر الناز:
فرمانبرداری تا فرماندهی راهی را نشان میدهد که از کجا تا کجا باید حرکت کنیم. اگر ما بخواهیم در مسیری موفق باشیم باید فرمانبردار خوبی باشیم؛ کسی نمی تواند فرمانده خوبی باشد مگر اینکه قبلا فرمانبردار خوبی بوده باشد. فرماندهی یک هدف است و برای رسیدن به این هدف نیاز به دانایی مؤثر داریم یعنی من باید در کنگره فرمانبردار خوبی باشم و آموزش های راهنمای خودم را که وقت با ارزشش را برای ما میگذارد با جان و دل بپذیرم و اجرا کنم، قوانین کنگره را به خوبی اجرا کنم، منیت نداشته باشم تا بتوانم فرمانده خوبی باشم. یک فرمانده خوب مانند راهنماها اول یک فرمانبردار گوش به فرمان بوده اند تا توانسته اند به فرماندهی خوب برسند. فرماندهی یک شخص مصرف کننده به دست مواد مخدر است و برای اینکه دوباره فرماندهی قبل را بدست آورد باید تحت فرمان راهنمای خود باشد، فرمانبرداری کند تا به درمان برسد و به جایگاه فرماندهی باز گردد. انسان زمانی که میخواهد به فرماندهی برسد دو مسیر ارزش ها و ضدارزش ها برای او باز می شود که خودش انتخاب می کند در کدام مسیر قرار بگیرد، از فرمانبرداری تا فرماندهی فاصله زیادی است هیچ کس نمی تواند یک دفعه فرمانده شود.همسفر فریده:اگر بخواهم مسئله فرمانبرداری و فرماندهی را در مقوله اعتیاد بررسی کنم باید بگویم که شخصی که اعتیاد دارد بیمار است و دقیقا مثل یک شخصی که قرص سردرد میخورد و آن قرص است که به نقطه دردناک دستور می دهد تا خوب شود، مواد مخدر هم دقیقا همین کار را می کنند با تفاوت اینکه شخص بعد از استفاده ی مداوم، به آن مواد اعتیاد پیدا می کند و آن وقت است که به طور کلی فرماندهی بدن را به دست می گیرند و جایگزین فرمانده اصلی می شوند و دقیقا کارهایی را انجام می دهند که از نظر بقیه غیر معقول است زیرا آنها در مسیر ضد ارزش ها قرار گرفته اند و در آن مسیر گیر کرده اند؛ حال هر چقدر بخواهند خود را از این دام بیرون بکشند، بیشتر فرو می روند و آن وقت است که نیاز به کمک دارند تا وارد صراط مستقیم شوند، وقتی که شخص وارد صراط مستقیم می شود از نظر من تازه اول راه است زیرا هنوز نیروهای تاریکی سعی دارند مجدد فرماندهی را بگیرند پس در این زمان است که باید آموزش گرفت و چه جایی بهتر از کنگره که در این مکان مقدس قرار گرفتم تا بتوانم در یک مسیر پر آموزش باشم و با کمک راهنمایم به گذشته باز نگردم پس اینگونه است که میگوئیم در کنگره باید فرمانبردار بود تا به مرور زمان فرماندهی از مواد گرفته شود و به جایگاه اصلی اش باز گردد.
همسفر مرضیه:
استاد امین میفرماید: چرا فرمانبرداری و فرماندهی از اهمیت بالایی برخوردار است؟ ایشان میفرماید فرماندهی خواست درونی هر انسانی است؛ یعنی هر انسانی در هر جایگاهی که قرار دارد فرمانده بودن جزو خواستههایش است بنابراین من باید بدانم که برای رسیدن به خواست درونی خودم که فرماندهی است فقط یک راه وجود دارد و آن هم فرمانبرداری است، من باید بدانم در هر محیط و یا هر مکانی یک سری قوانین حکم فرما است؛ برای ما در هر لحظه فرمانهایی وجود دارد و من باید فرمانها را بشناسم تا بدانم در هر زمانی و هر مکانی کدام فرامین را باید اجرا کنم من معتقدم این دستور جلسه از آن دسته دستور جلساتی است که فقط و فقط باید در جهت مثبت استفاده شود یعنی اگر میخواهم به فرماندهی برسم باید فرمانبرداری را در جهت مثبت اجرا کنم من زمانی که در جهت منفی فرمانبردار باشم فرماندهی از گردونه خارج میشود و من با تکرار اشتباهاتم در نهایت به پوچی میرسم، من از هر کسی فرمان بگیرم از جنس همان میشوم اگر فرمان الهی را اجرا کنم سمت پاکیها و زیباییها میروم و اگر فرامین شیطان را اجرا کنم دقیقاً از جنس شیطان خواهم شد و در سپاه او خدمت خواهم کرد استاد امین بسیار زیبا میفرمایند اندوهها و شادیها علتش فرمانبرداری و فرماندهی است. انسان وقتی که یکی از تواناییهایش را ارتقا میدهد احساس شعف میکند؛ بخش عمده شادی و شعف زمان رهایی به علت همین فرمانبرداری و رسیدن به فرماندهی است اصلاً چرا باید فرمانبردار باشم و فرمانده لایقی باشم؟ استاد امین میفرمایند: فرمانبرداری برای دریافت حس انجام آن عمل فرماندهی است. خداوند میفرمایند: ما همه انسانها را هدایت میکنیم میخواهی شاکر باش یا کافر، خواستی انجام بده و اگر نخواستی انجام نده اما اگر انجام دادی خودت لذتش را میبری و اگر انجام ندادی خودت باید تاوان کارت را بدهی. فرماندهی دارای صور آشکار و صور پنهان میباشد، صورآشکار به این شکل که انسان به جوارح و اعضای خود فرمان میدهد تا عملی را انجام دهند، صور پنهان اگر انسان بخواهد تصویری در ذهن خود به وجود بیاورد اما تصویر دیگری نقش ببندد به این معنا است که در فرماندهی انسان خللی ایجاد شده است و یا اینکه قدرت فرماندهی خود را از دست داده است. فرماندهی جزو خواستههای وجود انسان است یعنی همه انسانها در درون خود دوست دارند که فرماندهی داشته باشند و زمانی که این جایگاه به خطر میافتد حاضر هستند بهای سنگینی پرداخت نمایند تا دوباره این جایگاه را کسب کنند. فرماندهی یعنی جایگاهی که انسان در آن قرار گرفته است و شرط لازم فرماندهی فرمانبرداری است.
همسفر مریم:
در سی دی فـرمانبرداری تا فـرماندهی، استاد امین مطلبی را عنوان میکنند که به نظر من کاملا روشن میکند که چرا فـرمانبرداری و فـرماندهی از اهمیت بالایی برخوردار است؟ ایشان می فرمایند: فرماندهی خواست درونی هر انسانی است یعنی هر انسانی در هر جایگاهی که قرار دارد فرمانده بودن جـزء خواسته هایش است بنابراین من باید بدانم برای رسیدن به خواست درونی خودم که فـرماندهی است فقط یک راه وجود دارد و آن هـم فـرمانبرداری است و اما اینکه فرمان چیست؟ در اکثر مواقع برداشتی که از کلمهی فـرمان می کنیم؛ به معنی دستور و یا حکـم است اما در فرهنگ لغت فرمان به معنی اجازه هم گفته شده است؛ در کنـگره خیلی از مواقع فـرمان را به معنی اجازه بکار می بریم مثلا: فـرمان رهـایی فلان شخص صادر شده است، در کنگره فرمان به گونه های مختلف صادر می شود، یکـسری فرامین مختص شخص است به عنوان مثال: راهنمای من در سفر اول مقدار معینی دارو در دفترچه ی من می نویسد و این فرمان برای شخص من است؛ من باید بدانم در هر محیط و یا مکانی یکـسری قوانین حکم فـرما است به عنوان مثال: من وقتی وارد شعبه میشوم بایستی فـرمانبردار گروه مـرزبانی باشم، من وقتی وارد کنگره 60 می شوم بایستی قوانین و حرمتها را رعایت کنم؛ برای ما در هر لحظه، فـرمانهایی وجود دارد و من باید فرمانها را بشناسم تا بدانم در هـر زمانی و در هر مکانی کدام فرامین را باید اجرا کنم؛ حضور سر ساعت در جلسات فرمانی است که هر شخص، بعد از 3 جلسه مشاوره تازه واردین باید آنرا اجرا کند، من می دانم که مشارکت در جلسات جـزء فرمانهای کنــگره 60 است که باید اجرا شود بنابراین دیگر لازم نیست من مستقیم از طرف راهنما این فرمان را بشنوم؛ من وقتی اعلام سفر می کنم یعنی خیلی از فـرامین را اجرا میکنم مثل اعلام رشته ی ورزشی بنابراین ورزش کردن هم یکی از همان فـرامین است، اگر راهنما اجازه ورزش را به من نداد یعنی فرمانش هنوز صادر نشده است ولی وقتی گفت: استخر برو یعنی فرمان برای من صادر شده است و من با حرکت کردن در جهت آن فـرمان، به فـرمانبرداری می رسم زیرا فرمانبرداری در مرحله داناییموثر است نه مرحله دانایی.مرحله دانایی برای شناخت فرمان است و اینکه بدانم چرا و چگونه باید فرمان را اجـرا کنم، بعد از آن به دانایی موثر می رسم که اجرایی کردن آن فـرامین است به همین علت وادی اول که تفـکر است قبل از این دستور جلسه مطرح شده است.
همسفر مهلا:
اگر انسان بخواهد در هر مقولهای صاحب نظر باشد و بتواند کاری انجام دهد یا به عبارتی در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، شرط لازم این است که فرمانبرداری را کامل انجام دهد. فرماندهی میتواند صور آشکار و صور پنهان داشته باشد یعنی وقتی به دستم میگویم این لیوان آب را بردار یعنی از فرمان من تبعیت کرده و من فرماندهی را توانستم اجرا کنم. هر عملی که من میخواهم انجام بدهم اگر آن چیزی که من میخواهم دقیقاً اجرا نشود یعنی اینکه فرماندهی من در آن زمینه یا دستخوش مسائلی است یا ناقص است یا اینکه اصلاً اجرا نمیشود. اگر خوب نگاه کنیم میبینیم که فرماندهی جزو خواستههای وجود انسان است یعنی همه ما در درون خودمان دوست داریم که فرماندهی را داشته باشیم حالا وقتی این جایگاه به خطر بیفتد ما حاضریم بهای سنگینی به خاطرش پرداخت کنیم. آن چیزی که در انسان نیروی ادامه را به وجود میآورد یا احساس خوشحالی به وجود میآورد این است که به انجام دادن یکسری ها توانا میشود یا به عبارت دیگر میتواند فرماندهی یک سری نیروهایی که خداوند در اختیارش قرار داده را به دست بگیرد. هر کاری که انسان از انجام دادنش احساس خوبی به او دست میدهد در واقع این است که به آن نیروی خودش مسلط شده و این یعنی فرماندهی. با توجه به صحبتهای استاد امین میتوان گفت: که یک فرد نوجوان در هنگام انتخاب رشته خصوصاً رشتههای عملی، وقتی برای اولین بار فرد قادر می شود که اثری خلق کند احساس خوشایند و رضایتمندی از خویش را تجربه می کند و این همانند راه رفتن یک نوزاد برای اولین بار است این یعنی پس از فرمانبرداری (از یک استاد یا راهنما) یک فرمانده شده است.
همسفر شهناز:
فرمانروایی تا فرماندهی یعنی رسیدن از وضعیت تسلیم در برابر خواسته های نفس اماره و تسلط بر خود و دیگران با کسب دانایی مؤثر. اطاعت از نفس اماره نیاز به فرمانبرداری از یک نیروی مثبت، اهمیت آموزش و دانایی که رسیدن به فرماندهی خود و درون خود مثل بیدار شدن به موق ، مسواک زدن، ورزش کردن، حمام رفتن، مسئولیت پذیری، فرمان دهی بر دیگران، این مسیر مهم در درمان اعتیاد و رساندن فرد به فرمان عقل و رهایی از تاریکی نقش محوری دارد. بعد کسب قدرت تشخیص که فرد در این مرحله انتخاب صحیح را بدست می آورد؛ احساس حال خوش که رسیدن به نقطه فرماندهی است به فرد کمک میکند تا کنترل امور زندگی را به دست بگیرد و به حال خوش برسد؛ این دقیقا حسی است که انسان پس از آنکه توانست فرماندهی را بدست بگیرد احساس می کند. مواد مخدر می تواند فرماندهی بدن انسان را به طور کامل بدست بگیرد مثل یک شخص معتاد که تمام رفتار و کردار و اعمالش بستگی به مصرف مواد در زمان مشخص دارد یعنی هر زمان که مصرف کند حالش خوب است و هر زمان که نکند حالش خراب است و پریشان می شود و این یعنی فرماندهی بدن به طور کامل در دستان مواد مخدر و نوع مصرف و زمان مصرف و میزان مصرفش است. ما با آموزش و تجربه می توانیم این فرماندهی را بگیریم و بدن را به سمت حال خوش سوق دهیم که با حضور در کنگره این امر امکان پذیر شده است.
رابط خبری: همسفر ستاره، راهنما همسفر شیدا (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر نرگس، راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم) نگهبان سایت
ارسال: همسفر معصومه، راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
125