English Version
This Site Is Available In English

شوق رهایی

شوق رهایی

سلام به دوستانی که همه درد کشیده هستیم؛ زمانی که من به عمق تاریکی مسافرم پی بردم که بحثمان بالا گرفت و من یک لحظه خشم و نفرت را در چشمان زیبایش دیدم، از شدت عصبانيت تحمل خانه ماندن را نداشت وبیرون رفت یعنی اگر صادقانه بخواهم بگویم خودمان بیرونش انداختیم، غروب بود و هوای بیرون هم خیلی سرد بود. دلشوره‌ی عجیبی داشتم با خود می‌گفتم خدایا الان کجا ممکنه رفته باشد، خودم و اهل خانواده شروع کردیم به گریه کردن، از آنجایی که من مادر هستم طاقت نیاوردم و با دوستانش تماس گرفتم؛ یکی می‌گفت ندیدم، یکی می‌گفت شاید پیش فلانی باشد تا بالاخره یکی از دوستانش گفت پرس و جو کرده و شنیده بود که گفته داخل ترمینال دیدمش و می‌گوید می‌خواهم بروم تهران منزل مادر بزرگم در صورتی که ما همان روز از تهران آمده بودیم و بحثمان شد، خلاصه رفت و بعد از دو روز به منزل برگشت بعد از ناهار به سر کار رفت شب که به خانه برگشت؛ هنگامی که همه خوابیدند باهاش صحبت کردم، از حسن‌ها و خوبی‌های کنگره برایش گفتم و آرام آرام خودش هم شروع کرد به حرف زدن که از وضعیت خودش خسته شده و به این نتیجه رسیده بود که با لجبازی چه بلاهایی سر خودش آورده و چقدر از دوستانش عقب افتاده، شروع کرد به گریه کردن و حسرت خوردن که؛ مامان من چه بودم و چه شدم، کلی بهش دلداری دادم گفتم عزیزم غصه نخور ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. خداوند را شاکرم که الان در مسیر کنگره قرار گرفته و درمانش را شروع کرده و با لطف خداوند و کمک راهنمایان زحمت‌کش تمام تلاشمان را می‌کنیم که انشاالله به فضل و قوه‌ی الهی به رهایی برسیم. از خداوند منان می‌خواهم هیچ مادری این‌گونه امتحان پس ندهد امتحان خیلی سخت و سنگینی است. همگی ما با امید زنده‌ایم برای فرداهای روشن. آمین یا رب‌العالمین

 

نویسنده : همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم )

تایپ :همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم )

بارگزاری: همسفر زهرا نگهبان سایت رهجوی راهنما همسفر اعظم ( لژیون یکم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .