English Version
This Site Is Available In English

تعادل در برابری و رشد متقارن نیروها

تعادل در برابری و رشد متقارن نیروها

دانایی مثلثی است که از سه ضلع تشکیل شده است نه کمتر نه بیشتر که شامل تفکر، تجربه و آموزش هستند. تفکر؛ حرکتی است از مجهول به معلوم و یا از یک مبدأ به مبدأ دیگر که این کار توسط عقل صورت می‌گیرد. تجربه؛ فرآیند یا رویدادی است که ما آن را با تمام وجود یا بخشی از وجود خویش حس می‌کنیم و به انجام رسانیده‌ایم و یا می‌رسانیم، در تجربه حس نقش اصلی را دارد.آموزش؛ در آموزش شخصی که قبلاً مسیری را پیموده در آن مقوله خاص به دانایی رسیده است ما را با مسیر آشنا می‌کند و راه را به ما نشان می‌دهد همانند کاری که راهنمایان کنگره‌۶۰ در مورد درمان اعتیاد انجام می‌دهند که خود یک فرآیند بسیار مهم است.دانایی مؤثر مثلثی است که اضلاع آن تفکر، تجربه و آموزش هستند ولی هر سه آن‌ها با هم برابر می‌باشند؛ یعنی یک مثلث متساوی‌الاضلاع. مثلث دانایی می‌تواند مختلف‌الاضلاع باشد؛ ولی مثلث دانایی مؤثر بزرگ‌ترین مثلث متساوی‌الاضلاع است که می‌توانیم در درون این مثلث مختلف‌الاضلاع رسم نماییم. مقوله‌هایی که در داخل مثلث دانایی مؤثر قرار دارند علاوه بر اینکه بر ما آشکار و معلوم است قادر به اجرای آن‌ها نیز هستیم؛ مثلاً می‌دانیم فلان کار نادرست است و در عمل هم آن را انجام نمی‌دهیم.

در دانایی مؤثر مطلبی که فوق‌العاده مهم است قدرت به اجرا در آوردن و عمل کردن است، بزرگ‌ترین مانع در برابر نفس اماره و یا در حالت کلی ذرات خواهان خواسته‌های نامعقول همین دانایی است. هر چه قدر دانایی به خصوص دانایی مؤثر نیرومندتر باشد در رسیدن به خواسته‌های نامعقول ذرات نفس همانند یک فیلتر یا صافی عمل می‌نماید و این ذرات در رسیدن به اهدافشان ناتوان‌تر و ضعیف‌ می‌شوند. اصولاً تمام نیروهای بازدارنده اعم از ذرات ناخالصی یا شیطان و ... برای رسیدن به خواسته‌هایشان یک هدف اساسی را دنبال می‌کنند و آن عدم رشد دانایی ماست تا زمانی که دانایی ما بدون تغییر بماند همچنان با حقه‌ها فریب می‌خوریم و مدام اشتباه ما تکرار می‌شود.مراتب دانایی به سه دسته تقسیم می‌شوند: علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین که مرتبه علم الیقین مربوط به اطلاعات است و عین الیقین و حق‌الیقین مربوط به دانایی ما است. در مرتبه علم‌الیقین دانستن در مرتبه اطلاعات عمومی است؛ مثلاً همه می‌دانیم که مرده ترسی ندارد و کاری از مرده بر نمی‌آید؛ ولی اگر بخواهیم شب را کنار یک جنازه سپری کنیم آیا واقعاً می‌توانیم خواب شیرینی داشته باشیم؟ در مرتبه عین‌الیقین وارد دانایی می‌شویم تعدادی از مردم هستند که بدون ترس و با خیال راحت در کنار اموات زندگی می‌کنند، می‌خوابند و غذا می‌خورند که در واقع شغل آن‌ها مرده‌شویی و قبرکنی است این افراد در مورد اینکه مرده ترس ندارد و کاری نمی‌کند به عین‌الیقین رسیده‌اند، آن‌ها این مسئله را حس کرده‌اند؛ زیرا تجربه آن را دارند.

حق‌الیقین؛ به معنی یقین در مقام حقیقت است؛ یعنی یقین حقیقی. هیچ‌کس به اندازه خود مرده از بی‌حرکت بودن و همین‌طور بی‌خطر بودنش مطلع نیست؛ گاهی اوقات انسان‌ها پس از مرگ کالبد فیزیکی خود را می‌بینند که بی‌حرکت گوشه‌ای افتاده این تجربه برای برخی بسیار غیر منتظره است؛ یعنی آن را با تمام وجود حس می‌کنند.نقطه مقابل مثلث دانایی، مثلث جهالت است که شامل منیت، ترس و ناامیدی می‌باشد. منیت؛ احساسی است ناشی از اینکه جایگاه خود را بالاتر از آنچه هست بدانیم و نشانه آن این است که  توانایی‌های ما علیه ما و به ضرر ما به کار می‌رود و این اتفاق زمانی می‌افتد که ظرفیت و دانایی ما در ابعاد، حد توانایی‌ها و استعدادهای به‌روز یافته نباشند. در این حالت ما با نیروی خود ضربه‌فنی می‌شویم. نقاط ضعف و ناتوانی‌ها نمی‌توانند منیت را ایجاد نمایند. ترس؛ احساسی است ناشی از در آستانه سقوط قرار گرفتن و یا از دست دادن چیزی، هنگامی که در حال از دست دادن آزادی، قدرت، اعتبار، توانایی، ثروت، محبت و ... هستیم دچار ترس می‌شویم گویا در حال اسیر شدن، در تله افتادن و یا در مخمصه قرار گرفتن می‌باشیم در ضمن ناشناخته‌ها می‌توانند منشأ ترس باشند.

ناامیدی؛ تجلی فشار بار غم و اندوهی است که نمی‌توانیم به زمین بگذاریم به دوش کشیدن این بار دشوار است و گویا این‌طور به نظر می‌رسد که زمین گذاشتنش دشوار است. حس ناامیدی در ما دافعه و جاذبه پدید می‌آورد مانند ترس. در هنگام ناامیدی تمایلی به انجام کارها نشان نمی‌دهیم مگر مجبور شویم؛ وقتی این حالت وخیم می‌شود؛ یعنی نیروی ناامیدی در ما قدرتمند می‌گردد خودمان را یکجا گم و گور می‌کنیم، کم حرف، بی‌صدا و بی‌حوصله می‌شویم، درب‌ها را به روی خودمان می‌بندیم و می‌گوییم بگو نیست به خودمان می‌گوییم دیگر کاری از من ساخته نیست، روی من حساب نکنید، ناامیدی هنگامی بروز می‌کند که ما با تمام وجود خواهان چیزی هستیم و خواسته‌ای داریم؛ ولی توان اینکه به آن برسیم را در خود نمی‌بینیم و نمی‌یابیم.خانه تکانی نمادی از حرکت در خلاف جهت ناامیدی است. لجاجت، یک‌دندگی، انزوا، افسردگی، خواب سنگین و نامتعادل، پرخوری، دفاع از روابط ویرانگر، بی‌حسی، بی‌انگیزه بودن و پوچی محصولات ناامیدی هستند. اکنون می‌دانیم که چرا در ما چنین نیروهایی وجود دارد و چرا این حس‌ها در ما قدرت‌نمایی می‌کند حال فهمیدیم ترس، ناامیدی و منیت ابزارهایی هستند در اختیار نیروهای بازدارنده، قطب‌های منفی و نفس اماره به جهت اینکه مانع از رشد دانایی ما شوند؛ زیرا دانایی محکم‌ترین سپر در برابر تحقق خواسته‌های نامعقول می‌باشد.

کلیدواژه: دانایی، دانایی مؤثر، سواد، توهم دانایی

دانایی انسان در شرایط سخت رشد می‌کند و انسان‌ها به دانایی نمی‌رسند مگر آنکه بتوانند از آن لایه سختی و رنج عبور کنند. دانایی؛ یعنی تشخیص ماهیت خواسته‌ها در هر لباس و شکلی. مدل‌های هستی دقیقاً شبیه به هم هستند؛ مثلاً مدل یک بذر که کاشته می‌شود دقیقاً مثل مدل یک کهکشان می‌باشد، همان‌طوری که برای کاشت یک درخت باید یک دانه وجود داشته باشد تا آن درخت به‌وجود بیاید برای به وجود آمدن یک جهان هم باید بذری وجود داشته باشد که آقای مهندس در آموزش‌های خودشان گفته‌اند که آن بذر همان بیگ‌بنگی بوده که کاشته شده و دنیای ما از آن متولد شده است.مسئله‌ای به اسم سواد همیشه مطرح بوده است که چرا بعضی از انسان‌ها که تحصیلات بالایی دارند و مدارج بالا را طی کرده‌اند؛ ولی نسبت به خیلی از مسائل بد عمل می‌کنند، انسان‌ها به این دلیل بد عمل می‌کنند؛ چون از مثلث دانایی فقط ضلع آموزش را یاد گرفته‌اند و ضلع‌های تجربه و تفکر را فرا نگرفته‌اند. برای رسیدن به دانایی باید از سه ضلع مثلث جهالت؛ یعنی ترس، منیت و ناامیدی عبور کنیم. انسان اگر اشتباهی کرد و توانست معذرت خواهی کند آن انسان از منیت خود عبور کرده است و می‌تواند به دانایی برسد.

صرفاً دانستن اینکه مثلث دانایی، از سه ضلع آموزش، تجربه و تفکر تشکیل شده است نمی‌تواند انسان را به دانایی برساند بلکه آن از خودگذشتگی است که انسان را به دانایی می‌رساند. قدرت تشخیص از شکست دادن ناامیدی، ترس و منیت در انسان به‌وجود می‌آید. انسان مالک یک‌سری چیزها نیست؛ مثلاً مالک زمین نیست بنابراین باید مثل یک امانت‌دار رفتار کند. انسانی که به دانایی نزدیک شده‌، همیشه این را برای خودش در نظر می‌گیرد که اگر من توانسته‌ام خیلی از مسائل را حل کنم و بر آن غالب شوم خیلی مسائل دیگر در دنیا وجود دارد که من هنوز هیچ شناخت و دانایی در مورد آن مسائل ندارم و بایستی برای به دانایی رسیدن در مورد آن مسائل همیشه آن تواضع و تلاش را داشته باشم. دو نکته مهم در مثلث دانایی وجود دارد؛ ما باید نقطه ضعف خود را بدانیم و آن را تقویت کنیم؛ اگر ضلعی از مثلث دانایی که به خوبی رشد کرده و باز روی همان ضلع تمرین کنیم و فقط به آن ضلع بهاء بدهیم قدرت تشخیص در ما نه تنها افزایش پیدا نمی‌کند بلکه روزبه‌روز کاهش پیدا می‌کند.معمولاً مطالب مفید از دل یک‌سری اتفاقات سخت به‌وجود می‌آید.

وقتی در خانواده‌ای پیوند محبت وجود داشته باشد؛ اگر گره‌ای باز شود افراد انرژی عجیبی دریافت می‌کنند. استاد امین می‌گویند؛ زمانی که من وارد دانشگاه شدم مصادف با درمان آقای مهندس بود و احیاء شدن ایشان انرژی درس‌خواندن من بود. ایشان گفتند؛ زمانی که وارد دانشگاه شدم، مشکلاتی برای من ظاهر شد و با وجود انگیزه زیاد برای موفق شدن به نتایجی نمی‌‌رسیدم و جهان‌بینی به داد من رسید، روی یک موضوع روی خودم حساب باز می‌کردم که همه چیز را می‌خواستم با قدرت تفکرم حل کنم و نقشه‌هایی که می‌کشیدم خراب می‌شد تا این‌که مثلث دانایی برای من باز شد. زمانی که شخص می‌خواهد به کاری توانا شود تفکر، قدرت مطلق حل نیست و بایستی کارهای دیگر را انجام دهد. دو موضوع در آن مقطع به من کمک کرد اول، این‌که باید آموزش بگیرم تا ماهیت موضوع را متوجه شوم و دوم، با دوستان هم‌نشینی کنم و اگر بخواهیم مقایسه کنیم؛ مانند نشستن در لژیون کنگره است و زمانی که شروع به انجام‌دادن این کارها کردم معجزه اتفاق افتاد. در صور پنهان یک جای قشنگ خود را نشان داد به شکل این‌که ساختار عقل چگونه هست  و تعریف درستی از دانایی به وجود آمد که تشخیص درست ماهیت خواسته است.

تعادل در برابری و رشد متقارن نیروها به وجود می‌آید، انسان همیشه برعکس عمل می‌کند در دانایی هم ضلع ضعیف را پنهان  می‌کنیم به همین دلیل رشد انسان‌ها خیلی زمان‌ها سخت می‌شود؛ چون تقویت‌کردن قسمت آسیب‌دیده سختی لازم را دارد؛ ولی زمانی که با مقاومت، مقابله کردی نتیجه درخشان می‌شود. استاد گفتند؛ بعد از مدت‌ها که وارد دانشگاه شدم، دیدم واقعاً دانایی به سواد نیست؛ چون بچه‌های خیلی باهوش و با استعدادی را می‌دیدم که کارهای غیرمعقول انجام می‌دهند، سخت‌ترین مسائل را حل ‌می‌کردند؛ ولی برای علم پایه زندگی را بلد نبودند و همیشه دچار مسائل مختلف بودند؛ چون همیشه به آن ضلع قوی توجه می‌کردند؛ بنابراین رشد دانایی در هر انسانی یعنی رسیدن به تعادل و قدرت تشخیص و تکامل عقل این‌گونه صورت می‌گیرد. تکامل عقل؛ یعنی قدرت حل مسئله و این با دانایی اتفاق می‌افتد باید سعی کنیم به دانایی برسیم آن زمان سعی می‌کنیم به تعادل لازم دست پیدا کنیم.وقتی دانایی انسان رشد پیدا کند، مکان‌ها را می‌تواند انتخاب کند و هم‌چنین می‌تواند آدم‌ها را انتخاب کند.

حالا ما در کنگره به همین ترتیب هست که چه کارهایی را انجام دهیم و چه کارهایی را انجام ندهیم و از کارهای بد دوری و پرهیز کنیم؛ بنابراین رشد دانایی در هر انسانی؛ یعنی تعادل رسیدن به قدرت تشخیص و تکامل عقل. تکامل عقل؛ یعنی قدرت حل مسئله. انسانی از نظر عقلانی رشد بالاتری دارد که بتواند، مسائل پیچیده‌تر را حل کند و این با دانایی اتفاق می‌افتد برای این که دانایی را بدست بیاورید باید خیلی کارها را بکنید؛ مثلاً شاگردی کنید، فرمان‌برداری کنید، تواضع داشته باشید و هم‌چنین منیت را کنار بگذارید؛ چون منیت نقطه مقابل آموزش است و اگر بخواهید تجربه به‌ دست بیاورید باید با انسان‌ها رابطه برقرار کنید و اگر شما غرور، کینه و حسادت داشته باشید، نمی‌توانید با انسان‌ها رابطه برقرار کنید؛ اگر ما بخواهیم دانایی کسب کنیم باید خیلی مسائل را در کنارش یاد بگیریم و آن‌ها را اجرا کنیم تا آن دانایی در ما به‌وجود بیاید. دانایی و توانستن یک قدرت است؛ پس ما برای حل مسائل مربوط به خودمان باید به دانایی توجه داشته باشیم و آن وقت به تعادل لازم دست پیدا خواهیم کرد.دانایی در کلیت سه ضلع دارد که عبارت است از تفکر، تجربه و آموزش؛ اما اگر بخواهیم دانایی را تقسیم‌بندی کنیم، می‌توانیم آن را به دو قسمت دانایی عام و دانایی خاص تقسیم کنیم.

دانایی عام؛ دانشی است که هر انسان برای رسیدن به تکامل باید رفته‌ رفته آن را فرا بگیرد تا در این زمینه به دانایی مؤثر برسد؛ مانند دانش چگونه زندگی کردن، دانایی برای خودشناسی که این گنجی است که در درون انسان نهفته است و انسان برای رسیدن به آن باید جستجو کند و این دانایی و این گنج است که جایگاه انسان را نشان می‌دهد و هر چه پیشرفت انسان در این زمینه بیشتر باشد، ضد ارزش‌ها کم‌تر می‌شود، تاریکی‌هایش به روشنایی تبدیل می‌شود، زندگی شیرین و سختی‌ها آسان می‌شود. گویی بهشتی که خداوند آن را وعده داده، بسته به همین دانایی می‌باشد. تصور کنید وقتی یک انسانی دروغ نگوید، غیبت نکند، دزدی نکند، در کار دیگران تجسس نکند، دیگران را ببخشد آن هم بخشش بلاعوض و به دیگران محبت کند و آن هم محبت بلاعوض، به دیگران حسودی نکند، خشم خود را فرو ببرد، دشمنان را به دوستان مبدل کند و هزاران مثال از این قبیل را انجام دهد و این را بداند که چرا این کارها را انجام می‌دهد، برای خود بهشتی ساخته که حتی در همین بُعد زمانی و مکانی از آن استفاده می‌کند و همه‌ این‌ها بستگی به میزان دانایی عام دارد و اما دانایی خاص؛ دانشی است که لزومی ندارد انسان همه‌ دانش‌ها را فرا بگیرد و در تمام مسائل تخصص داشته باشد؛ برای مثال فردی که در رشته پزشکی تخصص دارد لزومی ندارد در سایر رشته‌ها مثل مهندسی، هنر،  خیاطی و ... تخصصی داشته باشد.

این دانش به خاطر این است که انسان برای امرار معاش و گذراندن زندگی خود تلاش کند و مهم‌تر از آن برای خدمت کردن به خلق و این‌که با استفاده از این دانایی (خاص) بتواند برای دیگر انسان‌ها کاری کند و انسان آفریده‌ شده تا برای اعضاء دیگر خلقت به کار آید.انسان در همه‌ رشته‌های دانایی‌ خاص نمی‌تواند کامل باشد و دلیل آن این است که انسان‌ها به یکدیگر احتیاج دارند و این نشانگر این است که انسان در جمع دیگر انسان‌ها می‌تواند به تکامل برسد و اگر به تنهایی می‌توانست به تکامل برسد با پروردگار خود تفاوتی نداشت و این خداوند است که به تنهایی تکامل دارد؛ اما آفریدگار به انسان اجازه تکامل یافتن را داده به شرط اینکه در بین دیگر انسان‌ها زندگی کند و با آن‌ها تعامل داشته باشد و همین باعث می‌شود این دانایی‌ها با هم مخلوط می‌شود و شاهکار آفرینش انسان که تکامل است، رقم می‌خورد.اگر به تاریخ نگاه کنیم متوجه می‌شویم طی هزاران سال تغییر در لباس، وسایل و ادوات جنگی تفاوت چشم‌گیری مشاهده نمی‌شود؛ اما طی ۵۰۰ سال قرن، هر یک تغییراتی کرده است؛ اما در طی صد سال اخیر هر ده سال تغییر نگرش به دانش، علم و هستی متفاوت است.

آقای مهندس بر همین بنا و نگرش در مسئله اعتیاد و مصرف مواد نگرش جدیدی دارند و شالوده و فونداسیون بنای کنگره‌۶۰ بر اساس نگرشی متفاوت بنا شده است و تمام همسفران سند محکم و معتبر هستند؛ باید بدانیم مواد برای کسی که مصرف‌کننده نیست یک سم کشنده است؛ اما برای مصرف‌کننده متفاوت است و آن‌قدر او را مانند چرخ‌وفلک دور خود می‌چرخاند که در آخر او را با سرعت زیاد به زمین می‌زند، مانند انسانی که پول زیادی به دست آورده؛ اما نمی‌داند چگونه مدیریت کند. این میزان داشته‌ها همیشه کم‌تر از نداشته‌های او است و شکلی دایره‌وار دارد و انسان را به دور خود می‌چرخاند؛ زیرا مقدار نداشته‌ها از دانایی بیشتر است. اگر دایره فرضی کوچک باشد خود در شعاع آن است و به جهل و نادانی می‌رسد؛ اگر بزرگ‌تر باشد به مراحل مختلف می‌رسد و می‌تواند قدرتمند باشد؛ مثلاً آن‌قدر قدرت دارد که ده پرس غذا و ساندویچ را بخورد یا یک گاو را با دست بلند کند یا شخص دیگر آن‌قدر می‌تواند قدرت داشته باشد و عاشق باشد که؛ حتی مورچه‌ای را هم زیر پا له نکند. قدرت، در جایی توان انجام دادن کار و در جایی توان نه گفتن به کاری است، هر دو این‌ها قدرت است؛

پس مهم‌ترین قسمت کار این است که انسان بفهمد در درونش چه خبر است تا بداند کجای کار قرار گرفته است و از وضعیت خود، آگاه شود؛ پس شناخت درون، خود یک‌ راه بی‌انتها است و هر کس از احوال خود، آگاهی پیدا کند به دانایی خواهد رسید. متوجه می‌شود که اگر یک‌ چیز را می‌داند در مقابل، چند چیز را نمی‌داند و باید بدانیم قدرت، چیزی است که هر انسانی به دنبال آن است و به دست آوردن قدرت برای انسان‌ها بسیار لذت‌بخش است و نبود آن باعث ضعف و کمبود است. قدرت همراه خود مسئولیت می‌آورد و قدرت بدون مسئولیت؛ یعنی حس جلو رفته و عقل سر جای خود مانده است. کسی که قدرت و مسئولیت دارد، باید به دانایی و دانش آن‌ هم به همان میزان برسد؛ برای مثال شخصی در کنگره‌۶۰ آمده و مواد را کم کرده باید به همان میزان که مواد را کم می‌کند به دانایی برسد و چنین شخصی باید احساس مسئولیت او با یک تازه‌وارد یا یک مصرف‌کننده فرق داشته باشد؛ یعنی اگر شخصی یک‌ پنجم مواد را کم می‌کند به همان میزان باید بر دانایی و مسئولیت‌پذیری او اضافه شود و در هر حال جایگاه رشد خود را پیدا کند.

حال اگر شخصی می‌خواهد بعد از سفر اول در سفر دوم جایگاه خود را پیدا کند؛ اگر متوجه باشد که مواد شبه‌افیونی در بدن او در حد نرمال است؛ باید دانایی و توان خود را افزایش دهد و انرژی متراکم در بدن خود را درست هدایت و مدیریت کند تا باعث تخریب نشود؛ پس کنگره‌۶۰ به‌خوبی در مورد جایگاه قدرت صحبت می‌کند و یادآور می‌شود که تعریف قدرت چیست، جایی که حس جلو رفته و عقل در جای خود مانده است. قدرت و مسئولیت باید با هم جلو بروند و خط موازی هم باشند؛ مثلاً شخصی در لژیون خدمت می‌گیرد و میزان انرژی زیادی دریافت می‌کند؛ اما وقتی عقل عقب می‌افتد دچار توهم دانایی می‌شود و این به خاطر تراکم انرژی است یا خیلی انرژی او پایین است یا خیلی بالا و هر دو در نوسان هستند. این مسئله مهم است تا بتوانیم بین این دو تعادل ایجاد کنیم و در جایی آقای مهندس گفتند؛ از بندی که آزاد شده‌ای تو را سرمست نگرداند، این پیش‌بینی را برای سفر دوم و سال‌های بعد می‌کردند؛ زیرا ممکن است مسافر و یا همسفر دچار منیت شود پس خیلی از کارها را نباید انجام داد. یک راهنما فرق می‌کند، او باید بر رهجو اِشراف داشته باشد تا رهجو در مسیر رهایی مشکل پیدا نکند.

ما اگر بنایی را خراب می‌کنیم؛ برای ساختن بنای محکم‌تر باشد. درون ما هم همین‌طور است باید تمام چیزهایی که دریافت می‌کنیم را مدیریت کنیم و چیزهایی که باعث تخریب می‌شوند را از سر راه برداریم. باید دانایی به وجود بیاید تا هم قدرت و هم مسئولیت به وجود آورد؛ باید کینه، حسادت، دروغ، دورویی، منیت، رشوه، خیانت و بی‌انصافی که سد راه ما هستند را خراب کنیم و افکار و اندیشه‌های جدید و درست را جایگزین کنیم و با ستون‌های محکمی که پایه‌های آن عشق، ایمان، عقل و محبت باشد بنایی محکم بسازیم. ما اگر از قدرت درست استفاده کنیم، مسیر برای ما هموار خواهد شد و بازتاب خوبی برای ما خواهد داشت. می‌توانیم خیلی‌ها را رها کنیم و به وجود آورنده شادی برای خانواده‌ها باشیم. اینجا باید مواظب باشیم موجب تخریب کسی نشویم اگر خود ما رشد کنیم، قدرت هم به وجود می‌آید. باید مسئولیت‌پذیر باشیم تا آسیب به خود و بقیه وارد نکنیم. این نشان‌دهنده این است که در جایگاه درستی قرار گرفته‌ایم و مسیر را درست انتخاب کرده‌ایم و خرابی‌ها را می‌سازیم.

از دیگر عوارض قدرت، منیت است یک‌ وقت‌هایی توهم قدرت داریم؛ زیرا کار ما خالص نبوده است، کاری که انجام می‌دهیم باید از درون و با خلوص باشد؛ باید مواظب نیروهای بازدارنده باشیم و بدانیم محبت و عشق بلاعوض است و گاهی کامل نیست و فقط تصور محبت است، هر کس به‌اندازه خلوص خود مزد خود را می‌گیرد پس انسان در هیچ شرایطی نباید ناامید باشد.در مورد دانایی چیزهای زیادی شنیده‌ایم، برخی دانایی را در سواد تحصیلی می‌دانند و برخی دانایی را دانایی عام می‌بینند که می‌دانیم شخصی که در یک رشته تحصیلی دانایی دارد، نمی‌تواند تمام هستی، نیستی، موجودیت و ارتباطات اجتماعی را با بینش تحصیلی مورد سنجش قرار دهد و نمی‌تواند درستی و نادرستی مسائل مربوط به این مقوله‌ها را دریابد و دانش موجودیت و هستی برای ما فوق‌العاده حائز اهمیت است و نیاز به یک دانایی به‌خصوص دارد. حال کسانی که دانایی عام دارند به دو دسته تقسیم می‌شوند: ۱_ کسانی هستند که در راستای کسب دانش موجودیت در حرکتند و مطالعاتی هم دارند و از معلومات بسیار برخوردارند؛ ولی در اجرای این معلومات عاجزند و به دلیل اجرایی نکردن آن معلومات، باورهایشان دارای هیچ ارزشی نیست؛

زیرا این نوع دانایی فقط یک نت موسیقی است و آهنگی ندارد؛ یعنی هنری باید در درون خلق شود تا شخص بتواند این آهنگ دانایی را اجرا کند، جالب اینجاست که این اشخاص با این همه معلومات هیچگاه روی آرامش را نمی‌بینند، آرامش نیرویی است که زائیده سلامت جسمی، روانی و فکری است و با دانایی کاربردی به‌دست می‌آید، این نوع دانایی با ندانستن هیچ تفاوتی ندارد که شاید از ندانستن هم بدتر باشد؛ چون شخص تصور می‌کند به مرحله‌ والایی از دانایی رسیده و خدا را بنده نیست؛ ولی کسی که دانایی ندارد ممکن است زمانی آگاه شود و به سمت دانایی کاربردی حرکت کند. دسته دیگری هستند که در مسیر دانایی موجودیت در حرکتند و آنچه می‌دانند را اجرا می‌کنند و ارتقاء می‌‌یابند. تفاوت دانایی؛ کسانی که مجری آن هستند و کسانی که فقط آن را می‌دانند در چیست؟ همان‌طور که می‌دانید مثلثی بر این دانایی حاکم است که دانایی حقیقی را شکل می‌دهد که این مثلث آموزش، تفکر و تجربه است، من می‌خواهم از دید دیگری به این مسئله بنگرم؛ وقتی ما در مسیر آموزش قرار می‌گیریم نیروهایی جهت یاری ما را حمایت می‌کنند  و آن نیروها القاء، تحرک و احیاء هستند، اما چگونه؟

وقتی آموزشی را دریافت می‌کنیم، اولین حرکت یک حرکت ذهنی است؛ یعنی حتماً باید تفکر نماییم تا توسط نیروی القاء راه نمایان شود و به همراه این القائات هم دانش و هم نیروی تحرک خلق می‌شود؛ یعنی نیرویی که برای کشف بیشتر ما را به حرکت وامی‌دارد تا اینجا هم آموزش و هم تفکر را اجرا کردیم، این نیرویی که با آموزش و تفکر بصورت القاء درون ما خلق شد، ما را به سمت تجربه آن علم به‌دست آمده هدایت می‌کند تا به یقین برسیم که نیروی احیاء نمایان می‌شود و ما را در این راه هدایت و یاری می‌کنند. هر نوع دانایی تا زمانی ارزشمند است که در جریان باشد؛ یعنی دانایی پایانی ندارد، زِ گهواره تا گور دانش بجوی، اگر ما قرار است تمام شویم چه نیازی به این همه داناییست؟ زیرا این دانایی نفس ما را تربیت می‌کند و جایگاه ما را در این جهان و سایر جهان‌ها مشخص خواهد کرد، مهم است که در هر مرحله‌ای از دانایی که باشیم صراط مستقیم را فراموش نکنیم.

منابع: جزوه جهان‌بینی ۱و۲؛ سی‌دی قدرت و توهم دانایی (امین)، سی‌دی میزان دانایی، سی‌دی دانایی مؤثر(امین)، سی‌دی دانایی مردمان، سی‌دی سواد (امین)

نویسنده مقاله: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون یکم)
رابط خبر: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون یکم)
عکاس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .