دوازدهمین جلسه از دوره بیست و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی گنجعلیخان کرمان با استادی راهنما مسافر سینا، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر مسلم با دستور جلسه اول "تولد یکسال رهایی مسافر موسی و دستور جلسه دوم وادی ششم و تأثیر آن روی من"پنجشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۶/۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان سینا هستم مسافر.
خدا را شکر میکنم که خداوند توفیق داد یک بار دیگر در کنگره۶۰ باشم. يک خدا قوت میگویم به ایجنت محترم مرزبانان محترم وتمام کسانی که دارند خدمت میکنند.
دو تا دستور جلسه داریم پیام تولد یکسال رهایی آقا موسی
مرزبان محترم پارک و وادی ششم.اگر بخواهم در مورد دستور جلسه بگویم نوشتارهای کنگره۶۰ را اگر نگاه کنیم و متونی که با علم آقا مهندس به نگارش درآمده وعلمش را روی کاغذ آورده و در مورد صور پنهان زیاد صحبت کردهاند. منبع ومرجع اصلی ما کنگرهایها و علم کنگره۶۰ کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه است در کتاب ۶۰ درجه آقای مهندس مباحث مهمی را در مورد عقل که وادی ششم است میآیند مطرح میکنند.
یک انسان مصرف کننده بی عقل نیست بی اراده نیست و در اثر آن فیزیولوژی است یادر اثر آن حسهایی که خراب شده، باعث شده که بیرون از کنگره به انسان مصرف کننده برچسپ بزنند.
.jpg)
در وادی سیزدهم هم آقای مهندس يک اشاره خیلی کوتاهی در مورد مثلث عشق و عقل و ایمان مطرح میکنند و عقل را تمثیل نهر آب میزنند.اگر بخواهیم فرمان عقل را اجرا کنیم باید انسانی بدون غل وغش باشیم و به دور از هرگونه آلودگی،و حالا چکیده این دو تا کتاب، جزوه جهان بینی را نگاه میکنیم میبینیم باز هم در مورد عقل استاد امین آمدهاند و توضیح دادهاند و مدل قلعه عقل را مطرح میکنند. مدل قلعه عقل، که استاد امین میگویند و مثلث دانائی را مطرح میکنند وقدرت تشخیص را مطرح میکنند و میگویند اگر اصول عقل بخواهد اجرا بشود باید به قدرت تشخیص برسیم.
چکیده وادی ششم کتاب ادموند وهلیا هم هست که داستان سقوط انسان را میگوید داستان حبوط انسان را میگوید آقای مهندس به زبان نمایش نامه و میآیند و مطرح میکنند که هر انسانی میخواهد به فرمان عقل نزدیک بشود باید اول تحت آموزش قرار بگیرد یعنی انسان اول آموزش دیده، و پا به این حیات گذاشته است.
خداوند میگوید ما اسمها و نامها و علم را درون انسان قرار دادهایم و این را من در کنگره یاد گرفتم میگویند،بعد از یک آموزش يک آزمایشی هم هست راهنما تدریس میکند و علم کنگره را به رهجو انتقال میدهد و پشت این در رهجو باید امتحان پس بدهد.
همه چیز بر گرفته از طبیعت است در کنگره این داستان مستثنی نیست اول به رهجو آموزش میدهند به من سينا آموزش میدهند بعد در بوته آموزش قرار میگیریم.که صدای عقل را گوش کنيم یا صدای نفس را، و آموزشی که من خودم زمان اعتیاد و در ساختار اعتیاد گرفتم، میگویند
یا از آموزگار میآموزیم یا از روزگار، من خودم از آن دسته آدمهایی بودم و یک خصوصیت ویژگیهایی داشتم و يک چیزهایی را خودم میخواستم تجربه کنم واین اشتباه بود و به بدترین شکل ممکن و دردناکترین شکل ممکن روزگار به من آموزش داد،که ده سال در ساختار اعتیاد بودم.
.jpg)
بزرگترین واقعهای که در زندگی من اتفاق افتاد حضور در کنگره بود. ديواری کوتاهتر از آدم مصرف کننده نیست خوب روزگار به بدترین شکل یادت میدهد اگر حرف دیگران رو گوش نکنید. یک جایی پدر و مادر یک جایی دوستان و خیلیها میگفتند اعتیاد بد است و روزگار به من یاد داد که یاد نگرفتی از خيلیها و با درد و رنج به کنگره آمدی،یاد گرفتی آموزش گرفتی باز سر دوراهی ، و آن قدرت اختیاری که به انسان داده شده قرار گرفتی، در وادی ششم هم همین را میگوید که کشاکشی بین دو تا نیرو است که همیشه دو صدا در گوشت که این دقيقاً آن صدا عقل وصدا نفس است همیشه یک جنگ و يک کشاکش هست دوتا نشانه دارد که صدا عقل همیشه آخر مسیر را یک بار نشانت میدهد خب این صدایی تو گوشت میپیچه، میگوید اگر دارو را اضافه بخورید برمیگردید به همان ۱۰ سال قبل به همان منجلاب و صدای عقل خودش رو کنار میکشد سیگار را بکشید این اتفاق میافتد،ولی صدای نفس یانفس اماره تکرار میکند، هی تکرار میکند مثل دارکوب ودر آن واحد میخواهد خواسته اجرا بشود.
حالا عقل يک بار میگوید میکشد کنار نشانه دوم اینکه عقل آخر مسیر را نشانتان میدهد میگوید سینا تو ده سال خیلی چیزها را از دست دادهای اگر اين دفعه هم بروی شاید دیگر مسیر برگشتی نباشد،آخر مسیر را نشانتان میدهد ولی نفس اماره هیچوقت چنین کاری را نمیکند آخر مسیر را هیچوقت نشانتان نمیدهد و اگر عقل را زیر پا بگذارم و صدای عقل را زیر پا بگذارم چيزی جز درد ورنج روزی من نمیشود.
سی سال طرف ماشین بدون تمرمز و بدون بیمه سوار میشود عقل میگوید سوار ماشین بدون بیمه نشو.
زیر پا گذاشتن فرمان عقل، یعنی اتفاقات ناگوار. عقل هیچ وقت اشتباه نمیکند بلکه اطلاعاتی که به عقل میرسد، اشتباه هستند. برای همین است که میگوییم مواظب باشید تا حستان خراب نشود. حس یعنی گیرنده مثل دیدن و شنیدن. وقتی اینها خراب شد، خوبیها را نمیبینیم و کار نفس اماره همین است که حس بد را به جان آدم میاندازد. مثلا حسِّ ترس. وقتی حس ترس آمد، اطلاعات غلط به عقل میرسد. رهجویی داشتم که ۳ بار به کنگره آمد ولی هیچ وقت دارویش را از ۵/۵ سی سی کمتر نکرد؛ به خاطر ترس از خماری.
این یعنی سقوط.
یا مثلا در ایام کرونا، ترس از مریض شدن و مردن باعث شد بسیاری از افراد در انجیاو های دیگر، به مصرف الکل رو بیاورند. حتی الکل را به بچه کوچک خوراندند و باعث فوت او شدند.
عقل مثل یک جوانه میماند و باید آن را پرورش داد.
اما در مورد دستور جلسه دوم که تولد آقا موسی است. خداقوت میگویم به موسی و همسفرشان که در جلسه حضور دارند.
.jpg)
اولین صحنهای که از آقا موسی در ذهنم هست روز رهایی یک موسی در لژیون دیگری بود. همان روز آقا موسی در جلسه اولی که آمده بودند، اعلام تازهوارد بودن کردند. دقیقا همه گفتند که یک موسی رفت و یک موسی آمد. آقای مهندس میگویند که هر مسافری که به مقصد میرسد، مسافر دیگری سفرش را شروع میکند. اگر امروز من روی این صندلی نشستهام، باید بدانم که تا من محکم قدم برندارم و به درمان نرسم، نوبت به دیگران نمیرسد. اگر این کار را نکنم، حال بد دیگران، روزی من میشود.
موسی آمد و قدر کنگره را دانست و با انرژی بالا و طبع شعری خوب، یکی از خدمتگزاران هستند. امیدوارم در هر جایگاهی که لیاقتش را دارند قرار بگیرند.
.jpg)
سخنان مسافر موسی؛
سلام دوستان، موسی هستم یک مسافر.
در ابتدا سپاسگزارم از بنیان کنگره ۶۰ ، آقای حسین دژاکام و خانواده عزیزشان. از راهنمای خوبم آقا سینا ممنونم و همچنین سپاسگزارم از آقا داود راهنمای محترم.
از ایجنت شعبه آقا مجید و از مرزبانان،خدمتگزاران،مسافران و همسفران گرامی ممنونم.
چند جملهای خطاب به مهندس دژاکام؛
مهندس عزیز، دنیای بدون شما
مانند زندگی یک گیاه است، بدون نور خورشید
و ضربان قلب بدون خون در بدن خواهد بود
مهندس عزیز، شما برای رسیدن به این جایگاه، سختیها و مرارتهای زیادی کشیدهاید.
به قول کورش کبیر، دستهایی که میسازند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند.
ای مهندس عزیز،شما خلاق، مبتکر، فکور و حلال مشکلات انسانها هستید.
در ادامه کمال تشکر را از راهنمای خوبم آقا سینا هستم.
چند بیتی شعر خطاب به آقا سینا، راهنمای عزیزم؛
هم ز حسنش، تابشی بر دیدهی موسی نهاد
هم ز عشقش، آتشی در سینهی سینا گرفت
موسی، جانِ سینه را سینا کند
طوطیان کور را بینا کند
دیده جانِ موسی، استاد سینا
بود از نور معرفت بینا
خداوندا تو را شاکرم برای عشقی که مینوشم و مینوشانم. خدایا شکرت برای دوستانی که در لحظههای خوب و بد در کنار من هستند، برای رفیقانی که مرا با همهی نقصهایی که دارم، قبول دارند.خداوندا، سخت محتاج شادمانیهایت هستم.
عزیزانِ دل، ما با دلی سوخته وارد کنگره شدیم و این تولد بهترین روز زندگی ماست. وقتی به کلمه رهایی فکر میکنم و سالها به دنبال رهایی بودم ولی راهی پیدا نمیکردم، حال چه اتفاقی افتاده که من اینجا هستم؟ من اینجا هستم که نقش خود را ایفا کنم. رهایی را باید با تمام وجود حس کرد، رهایی تعرف کردنی نیست. من فکر میکردم که وقتی رها شوم، پی کار و کاسبی و زندگی خودم خواهم رفت اما وقتی فهمیدم اینجا کجاست و کنگره چیست، متوجه شدم که کار من چیز دیگری است. عزیزانِ همدرد، رهایی بسیار ارزشمند است اما در اصل رهایی شروعِ یک کار است. من فکر میکنم باید در کنگره بمانم و خدمت کنم و از این گنجینهای که آقای مهندش به عنوان قوانین و فرامین در اختیارمان گذاشته است، استفاده کنم.
.jpg)
کنگره میتواند برای نسل آینده من باشد. پس باید باشم و قوانین زندگی را یاد بگیرم. اگر ما طبق قوانین کنگره ادامه بدهیم، متوجه میشویم که زندگی کردن آنقدرها هم سخت نیست،و میشود خیلی راحت زندگی کرد.
من امروز در جمع شما این را فهمیدم که عشق چیزی نیست، جز خدمت کردن به مخلوقین. این پیامکنگره است.
بهترین درس زندگی پرواز است، تا وقتی رها نشوی، به پرواز درنخواهی آمد اگر طالب کمالی باید رها کنی دلبستگیهایت را. کرم ابریشم تا از پیله دل نکند، پرواز را تجربه نخواهد کرد و روح زمانی به آرامش میرسد که جسم دلبستگیهای دنیویاش را رهاکند.
دوستان، پرواز،بال نمیخواهد. پرواز شجاعت میخواهد. شجاعت رها شدن از تکیهگاهت.
و در آخر دوستان، مسافران و همسفران بزرگوار، برایتان قلبی خالی از بغض و کدورت، چشمی بینا، ذهنی آگاه و روشن و لحظاتی ناب آرزومندم.
سپاسگزارم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
.jpg)
.jpg)
عکس:مسافر حسین
تایپ: مسافر یوسف،مسافر رامین لژیون دوم کریمان و مسافر سجاد لژیون نهم
ویرایش:مسافر یوسف
بارگذاری و ویرایش مطالب:مرزبان خبری مسافر مجید
- تعداد بازدید از این مطلب :
114