English Version
This Site Is Available In English

مسئله این است که اگر آدم در مسیر درست قرار بگیرد و لطف خدا شامل حالش شود، یک‌سری گره‌های انسان باز می‌شود

مسئله این است که اگر آدم در مسیر درست قرار بگیرد و لطف خدا شامل حالش شود، یک‌سری گره‌های انسان باز می‌شود

در روز سه‌شنبه ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۴ نمایندگی مرکز خانم‌های مسافر و همسفر، افتخار میزبانی از دیده‌بان محترم، جناب استاد امین، جهت استادی جلسه جهان‌بینی و بزرگداشت روز پزشک را داشتند و به همین مناسبت مصاحبه‌ای با ایشان انجام شد که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.


-با عرض سلام و خیرمقدم خدمت شما، سپاسگزارم که تشریف آوردید و وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. قطعاً مصاحبه و گفتگو با شما از لحظات خاص زندگی بنده خواهد شد. امیدوارم این مصاحبه پیام ارزشمند شما را به گوش انسان‌های بیشتری برساند.


- چشم‌اندازی که شما برای خانم‌های مسافر دارید به چه صورت است؟ برنامه‌هایی که در گروه مسافران و همسفران آقایان دارید مثل اردوی درخت‌کاری یا گروه‌ها و تمرین موسیقی، آیا ممکن است در قسمت خانم‌های مسافر هم این گروه‌ها و همکاری‌ها را داشته باشیم؟

- فکر می‌کنم حدود ۳ سال است که با آقای مهندس و خانم مونا در این مورد صحبت کرده‌ام. آقای مهندس هم مایل بودند که این فعالیت‌ها در قسمت خانم‌های مسافر، آغاز شود. اولین فعالیتی که برای گروه خانم‌های مسافر در ذهن من وجود دارد همین موسیقی است. فعالیت‌های دیگر هم خیلی عالی است، مثلاً ما سال‌ها فقط اردو و درختکاری را در قسمت مسافران آقا داشتیم، بعد همسفران آقا وارد شدند؛ چون این امکان را داشتند که همراه مسافران آقا باشند.
از حدود ۴ سال پیش در قسمت همسفران خانم، اردوی درختکاری را شروع کردیم، سال گذشته، تمام مسئولیت‌ها را به خودشان واگذار کردیم که مدیریت و برنامه‌ریزی با خودشان باشد. به نظرم خانم‌های مسافر هم این پتانسیل و توانایی را دارند. ما خیلی خوشحال می‌شویم که در این بخش هم فعالیت‌ها شروع شود.
در مورد موسیقی به خانم مونا هم گفتم که؛ ما در قسمت موسیقی اول بایستی ساختار خودمان را درست بچینیم، یعنی اگر بخواهیم کاری را در این قسمت شروع کنیم، بایستی اصولی باشد. اول باید راهنماها و استادان را پرورش بدهیم و سازوکار اینکه از کجا می‌خواهیم شروع کنیم، دستمان بیاید، بعد از آن نیروها را بیاوریم و در این قسمت شروع به آموزش کنیم که ان‌شاءالله در قسمت خانم‌های مسافر هم بخش موسیقی داشته باشیم.


- شما همیشه از تعادل حرف می‌زنید و ازدواج هم یک بخش بزرگی از این مسئله است، می‌خواستم ببینم از نگاه شما امر ازدواج، در رسیدن به تعادل یک فرد چقدر تأثیر دارد؟

- من اتفاقاً در نوجوانی خیلی طرف‌دار ازدواج بودم و نمی‌دانم چرا این موضوع همیشه در من وجود داشت که احساس می‌کردم ازدواج خیلی خوب است و از سن کم هم برای این قضیه اقدام کردم، اما خوب تقدیر هم وجود دارد.
یاد خاطره‌ای افتادم که با ۵ نفر از دوستانم بیرون رفته بودیم. دو نفر از ما خیلی طرف‌دار ازدواج بودیم، (این داستان مربوط به حدود ۲۱ سال پیش است و ما در دانشگاه برای گرفتن مدرک لیسانس درس می‌خواندیم.) آن سه نفر دیگر به‌شدت ضد ازدواج بودند؛ ولی به ترتیب ازدواج کردند و ما دو نفر که طرف‌دار ازدواج بودیم یکی فوت کرد و دیگری منم که ازدواج نکردم.
می‌خواهم بگویم اعتقاد شما یک طرف قضیه است، حالا ممکن است در مسیر، کار یا تحقیق برایتان پیش بیاید یا نیاید؛ ولی من به این قضیه اعتقاد دارم. اخیراً دانش من هم نسبت به این موضوع تغییر کرده و بیشتر شده است. در جلسه جهان‌بینی هم صحبت خواهم کرد که این قضیه چه اثراتی دارد. خلاصه مطلب روی سیستم خمر انسان تأثیر می‌گذارد. قدیمی‌ها اصطلاحی داشتند به کسانی که مجرد بودند می‌گفتند؛ فلانی عذب است. عذب از معذب می‌آید، یعنی کسی که در عذاب است. حالا کسی که ازدواج نمی‌کند، به‌هرحال یک ارتباطاتی دارد و یا افرادی در زندگی او حضور دارند. ولی کسی که ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده است، قطعاً از نظر وضعیت خمر و بیوشیمی در وضعیت بهتری قرار می‌گیرد. به‌طورکلی این‌گونه است.
حال ممکن است شخصی ازدواج کند و آن افراد مناسب هم نباشند؛ ولی آن موارد خیلی خاص است. به‌طورکلی ازدواج اثراتی در خمر و سیستم ایکس انسان دارد و باعث می‌شود شخص از نظر جسمی و روحی در وضعیت بهتری قرار بگیرد. انسان وقتی در عذاب و فشار نباشد، کارایی‌اش نسبت به خیلی مسائل تغییر می‌کند. من حالت نرمال را در نظر گرفتم، حال ممکن است بین ۱۰۰ ازدواج یکی منفی باشد؛ ولی آن هم به نظر من یک منافع و فوایدی دارد؛ چون انسان این‌گونه طراحی شده است که از یک سنی به بعد سیستم خمر او انگار با ازدواج متعادل می‌شود.

- وقتی به این فکر می‌کنید که هزاران نفر با آموزش‌های شما در مسیر درست زندگی قرار گرفتند و شما باعث تغییر در کیفیت زندگی آنها شده‌اید چه احساسی به شما دست می‌دهد و چه تأثیری روی شما دارد؟

- واقعاً قدردان خداوند، خانواده و آقای مهندس که تمام این دانش و بستر را فراهم کرده‌اند، هستم.
یکی از لحظات خاص زندگی من، خواندن دل‌نوشته‌های بچه‌ها است، چون عزیزان می‌نویسند و در مناسبت‌ها به من می‌دهند. یادم هست در قسمت خانم‌های مسافر اصفهان یا در شعبه تهران که آمده بودم، دل‌نوشته‌های عزیزان خیلی روی من تأثیر گذاشت، همین‌طور بخش‌های دیگر کنگره. وقتی در جشن دیده‌بان به شعب مختلف می‌روم، نوشته‌های آنها همیشه بخش مهمی از زندگی من بوده و حس آنها به من منتقل شده است. خیلی از افراد را نمی‌شناسم و شاید آنها را ندیده باشم؛ ولی وقتی صحبت می‌کنم، واقعاً احساس خوبی دارم، مثل کسی که احساس مفیدبودن می‌کند و حس این را دارد که انسان کار مفید و درستی انجام داده است. نمی‌شود با کلمات بیانش کرد.


- چه زمان متوجه شدید که فقط فرمان‌برداری کافی نیست و باید مسئولیت فرمانروا بودن را هم بپذیرید؟

- واقعیت این است که من از یک‌جهت آدم زیاد فرمان‌برداری نبودم، آدم اهل فکر و پرتلاشی بودم؛ ولی در سنین پایین‌تر، واقعاً مفهوم فرمان‌برداری و فرماندهی را درک نکرده بودم و این یکی از نقاط ضعف من بود تا اینکه دانشم تغییر کرد و شرایطم عوض شد.
درمان من توسط آقای مهندس با متد ایکس انجام شد و راهنمای درمان سیگار من هم خود آقای مهندس بودند. در تجربیات زندگی که پیش رفتم این مطالب برایم جا افتاد. در جایی که فرماندهی می‌کنم و کارم خوب پیش نمی‌رود، باید برگردم و فرمان‌برداری خودم را درست کنم. آنجا که من فرمانده هستم و کارها درست پیش نمی‌رود، به عقب برمی‌گردم تا ببینم کجا در فرمان‌برداریم مشکل داشتم و آنجا را دوباره از اول انجام می‌دهم.
به‌قول‌معروف ما آموزش می‌گیریم تا خدمت کنیم. آموزش گرفتن همان فرمان‌برداری است و ما در آموزش باید کاملاً فرمان‌بردار باشیم. در خدمت‌کردن کمی فرماندهی به شما می‌دهند، وقتی خدمتی به شما می‌دهند؛ یعنی یک سری اختیارات هم به شما داده می‌شود، این به آن معنی است که شما وارد فرماندهی می‌شوید و در قسمت خدمت این اتفاق می‌افتد. ولی جالب اینجاست که در هر دوی آنها، آن دیگری هم هست. در آموزش، خدمت و در خدمت هم آموزش است.
ما فرمان‌برداری را انجام می‌دهیم و آموزش می‌بینیم؛ ولی از یک جایی می‌گوییم دیگر به‌اندازه کافی اندوخته‌ایم، باید برویم و خرج کنیم. تا حالا مهارت کسب کردیم و حالا باید برویم از مهارت‌های خود استفاده کنیم، تا حالا ساززدن یاد گرفتیم، حالا باید اجرا کنیم، تا حالا سواد یاد گرفتیم و حالا باید برویم و درس بدهیم، یک جایی شما احساس می‌کنید جمع‌کردن، دیگر حالتان را خوب نمی‌کند، متوجه می‌شوید که دیگر این آموزش گرفتن مثل گذشته حالتان را خوب نمی‌کند و اینجاست که متوجه می‌شوید، جمع‌کردن دیگر باید کمتر شود و شروع می‌کنید به خرج‌کردن و خدمت، این همان خاصیت ذره و موج است، وقتی آموزش می‌بینید خاصیت ذره‌ای زیاد می‌شود و بعد دیگر باید بروید و خاصیت موجی را تقویت کنید و در تعامل با انسان‌ها و خدمت‌کردن به آنها باشید.

- شما باوجود مشغله‌های زیاد، وقت زیادی را صرف خدمت و آموزش‌دادن می‌کنید، چه چیزی باعث می‌شود که این‌همه وقت و انرژی خود را صرف خدمت به دیگران کنید یا چه هدف و انگیزه‌ای باعث این کار می‌شود؟

- چند دلیل وجود دارد. یکی اینکه؛ انسان، کارهایی را شروع می‌کند و دوست دارد این کارها به‌صورت مناسبی در بیاید. مثلاً شما یک جاده‌ای را می‌کشید و احساس می‌کنید هنوز به مقصد نرسیده، اینکه دوست دارید آن کار به مقصد برسد به انسان انگیزه می‌دهد، مثلاً لژیون موسیقی را راه می‌اندازید و می‌گویید شروع شد و اجراهایی هم کرد؛ ولی هنوز به مقصدش نرسیده است. یعنی هنوز اجرای آن جای پیشرفت و رشد دارد و هنوز ما نتوانستیم قطعات کنگره را در بیاوریم و در قالب مطلوب خودمان اجرا کنیم، خوب و قابل‌قبول بوده است؛ ولی حق مطلب را ادا نکرده‌ایم.
این خودش انگیزه می‌شود که کارهای ناقصی که انسان، سال‌ها روی آن وقت گذاشته است، مثل فاز ۱ و فاز ۲ که قدیم می‌گفتند، در هر فاز یک قسمت راه‌اندازی می‌شود، در راه‌اندازی فاز جدید شما یک نیرو و انرژی دریافت می‌کنید. مثلاً وقتی گروه موسیقی تشکیل شد، یک انرژی گرفتم، زمانی که آموزش شروع شد، یک انرژی گرفتم، وقتی آموزش وارد مرحله تخصصی شد، یک انرژی گرفتم.
دومین مسئله این است که؛ اگر آدم در مسیر درست قرار بگیرد و لطف خدا شامل حالش شود، یک‌سری گره‌های انسان باز می‌شود و آن گره‌ها که باز شود، انرژی آزاد می‌شود و آن انرژی که آزاد می‌شود را می‌توانیم به اشکال مختلف خرج کنیم.
من دوست دارم آنچه که باعث گشایش گره در من شده است را به انسان‌ها انتقال دهم. یک‌زمان فکر می‌کنید کاری از دست شما برمی‌آید و در این زمینه دانش و تجربه لازم را دارید، اگر در این قسمت فعالیت انجام دهید، می‌توانید اثرات خوبی در آن مجموعه ایجاد کنید. من جدیداً متوجه شدم که در خدمت‌کردن درست، انرژی انسان‌ها آزاد می‌شود.
حال ممکن است شما مستقیم کار کنید یا بسترش را فراهم کنید که اتفاق خوبی برای انسان‌ها در اثر خدمت بیفتد که البته یک مورد محبت است و همیشه معامله‌گری نیست. این است که شما دوست دارید به یک نفر محبت کنید که غم او کم و دلش آرام شود، ممکن است آن فرد اصلاً قدردان شما نباشد، برود و پشت سرش را هم نگاه نکند. ولی شما به‌خاطر وادی چهاردهم دوست دارید که این کار را انجام دهید.
به نظرم این نکته مهمی است. وقتی خدمت درست انجام می‌دهید، تغییراتی که اتفاق می‌افتد، به تجربه مشاهده کرده‌ام که بازتابش در شما تغییرات مثبتی به وجود می‌آورد، ولی پیداکردن اندازه هم مهم است. من خودم در خدمت‌کردن دارم تعادل را یاد می‌گیرم. به قول آقای مهندس شما باید زندگی‌کردن را هم بلد باشید، از زندگی برخوردار باشید، لذت ببرید و تفریح و شادی هم داشته باشید. من دارم روی این قسمت‌ها کار می‌کنم و این خدمت اثراتی دارد که برای من آشکار شده است.
بخش اصلی و اولش وادی چهاردهم است، یا هدفم این است که وادی چهاردهم باشد. بخش بعدی تغییرات مثبتی است که در انسان به وجود می‌آید و این یک شعبده دارد. مثلاً یکی پهلوان می‌شود و آقای مهندس به او می‌گویند: باید هیچ تمنایی نداشته باشید. وقتی شخص این‌گونه نگاه می‌کند، پول خود را می‌بخشد و هیچ چشم داشتی ندارد، اتفاقات خوب برایش می‌افتد.
در خدمت هم به شرطی این اتفاق می‌افتد که وادی چهاردهم وجود داشته باشد. همیشه بچه‌ها این جمله را به کار می‌برند که اعصاب من به هم می‌ریزد، می‌گویند من هر کاری کردم برای خودم کردم. می‌گویم درست است؛ ولی شما دیگر از این‌طرف هم نیفتید! شما اگر مفاهیم را درست درک نکنید، این خودش خودخواهی می‌شود، یک جایی شما باید برای دیگران هم انجام دهید و این همان از خود گذشتن است که در وادی چهاردهم، ازخودگذشتگی، از شیره جان خود بخشیدن را می‌گوید. در خطابه سوم و حتی در خطابه چهارم، آقای مهندس می‌گویند؛ باید دستت از کینه خالی باشد تا عشق را دریافت کنی! پس حواستان باشد. درست است که برای خودت انجام می‌دهی، ولی اگر وادی چهاردهم را از یاد ببری، ممکن است این تبدیل به مورد بدی بشود.

- استاد یک سؤال دیگری که داشتم، چون این روزها خیلی مدیتیشن برای آرامش ذهن مد شده است، خواستم ببینم نظر شما راجع به مدیتیشن چیست؟ آیا شما این کارها را انجام می‌دهید؟

- اتفاقاً من قبل از کنگره و در سال‌های نوجوانی و ابتدای جوانی، دنبال این مسائل بودم. خود آقای مهندس هم بودند. قبل از من کتاب در مورد خودشناسی و این قبیل موضوعات مطالعه می‌کردند. من روزه گرفتم، خام‌گیاه‌خواری کردم، چله‌نشینی کردم، مراقبه سکوت رفتم، یوگا رفتم، TM کردم، همه این دوره‌ها را گذراندم و انجام دادم. آن زمان هم مد بود الان انگار خیلی بیشتر شده است.
چیزی که من از مدیتیشن و این قبیل مسائل یاد گرفتم، اینکه؛ اینها به شما مشکل را نشان می‌دهند؛ ولی حل مسئله نیستند. حل مسئله با پالایش و تزکیه است. حالا مثال می‌زنم؛ شما در خانه یک موکت کهنه دارید، روی آن راه می‌روید و این موکت دائم خاک تولید می‌کند، درست است؟ شما جاروبرقی می‌گیری مثلاً TM می‌کنی، در روزنیم ساعت مراقبه، سکوت، فلان یا مانترا می‌گویی. این خاک‌ها را جمع می‌کنید، دوباره فردا از نو، روی این موکت راه می‌روید و دوباره خاک بلند می‌شود، همه‌جا پر از گردوخاک می‌شود، دوباره یک ساعت مراقبه می‌کنید یا خاک‌ها اگر خیلی زیاد شد، چله‌نشینی می‌کنید. اگر خیلی زیاد شد، یک ماه، یک هفته روزه سکوت می‌گیرید، صبح تا شب مراقبه می‌کنید. ولی باید موکت کهنه را تعویض کنید.
افکار منفی، حس‌های بد، تفکر غلط‌، خودخواهی، منیت، اینها را باید درست کنید که موکت شما بشود فرش ابریشمی، نه اینکه هر روز صبح روی آن راه می‌روید، دوباره مراقبه می‌کنید، دوباره تمیز می‌کنید. انگار تمیز می‌کنید و پاک می‌شود، انگار جاروبرقی می‌کشید، تمیز می‌شود؛ یعنی چیزی که من متوجه شدم، اثر مراقبه این‌گونه است ولی درمان نهایی، پالایش و تزکیه است، این است که عمل می‌کند و تأثیرگذار است.
من وقتی روزه سکوت گرفته بودم بعد از یک هفته واقعاً نئشه شده بودم و احساس می‌کردم روی ابرها راه می‌روم، ولی بعد از یک هفته دوباره برگشتم سر جای اولم. پس جاروبرقی تمیز می‌کند و اشکال کار را به شما نشان می‌دهد. چون مراقبه از مراقبت می‌آید، در مراقبه، اشکال کار را پیدا می‌کنید. من در سکوت روزی ۱۲ ساعت مراقبه می‌کردم، اشکالات را پیدا کردم، متوجه شدم رفتارم با اعضای خانواده‌ام اشکال دارد، کینه دارم و باید این را درست کنم؛ ولی درمانش با پالایش و تزکیه و جهان‌بینی بود، پس درمان به این صورت است.

- استاد به‌عنوان سؤال پایانی می‌خواستم بدانم برای خانم‌هایی که راهشان را گم کرده‌اند و ممکن است این مصاحبه را بخوانند چه پیامی دارید؟

- پیرو صحبت‌هایی که امروز کردیم دیکته ننوشته غلط ندارد. هر انسانی ممکن است راهش را گم کند و مسیر اشتباه برود، ما هم راهمان را گم کردیم و مسیر اشتباه رفتیم.
یک اینکه قدر زمان را بدانند. بعضی می‌گویند راه که هست، زمان هم که هست، حالا ۱۰ سال یا ۵ سال دیگر می‌آیم و درستش می‌کنم. باید قدر زمان را بدانند و زمان را از دست ندهند. دوم اینکه دچار اندوه و ناامیدی نشوند. انسان در این مسئله به دو طریق گول می‌خورد یکی اینکه می‌گوید؛ از ما که گذشت و ما که راه را اشتباه رفتیم، حالا دیگر آبی هست که ریخته است. شما با مسیر درست و تزکیه و پالایش می‌توانید هر خرابی را درست کنید. ما در کنگره هر روز داریم این مسیر را می‌بینیم که چه چیزهایی ویران شده بود؛ ولی اکنون از اولش هم بهتر شده است، پس تو می‌توانی همه آنچه را که هست با نیروی عقل خویش تبدیل به بهترین نمایی و این در نوشتارها هست.
پس خرابی نیست که درست نشود، زخمی نیست که شفا پیدا نکند و مشکلی هم نیست که حل نشود مخصوصاً اینکه این علم در کنگره به وجود آمده است. ثانیاً زمان را هم در نظر بگیرید، بعضی‌ها می‌گویند؛ کار از کار گذشت ولش کن، بعضی‌ها می‌گویند زمان زیاد داریم ولش کن، این‌ها هر دو حقه هستند، به این حقه‌ها توجه داشته باشید. پیام من این است.


استاد امین از شما بابت وقتی که در اختیار بنده قرار دادید، بسیار سپاسگزارم.


مصاحبه و تایپ: مسافر رؤیا - مرزبان خبری - نمایندگی رز تهران
ویرایش: مسافر سمیرا - نمایندگی رز تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: همسفر محدثه - نمایندگی رز تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .