ششمین جلسه از دوره پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی محمدیپور قم با استادی راهنمای محترم مسافر ابراهیم نگهبانی راهنمای محترم مسافر احد و دبیری مسافر اصغر با دستور جلسه "دانایی، دانایی مؤثر و سواد و تولد یک سال رهایی مرزبان محترم مسافر مجتبی" روز پنجشنبه ۶ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه صحبت های استاد در خصوص تولد مسافر مجتبی:
از مرزبان محترم آقا مجتبی و همسفرش خواهش میکنم بایستند و آنها را تشویق کنید؛ بسیار خب، من اولین سال رهایی مجتبی عزیز را به بنیان کنگره ۶۰، آقای مهندس که راهنمای همه ما هستند، تبریک میگویم؛ به ایجنت محترم علی آقا که راهنمای جایگاه خدمتی مجتبی هستند؛ و آقا هادی، راهنمای سفر دومش، به همسفر محترمش، راهنمای محترم همسفرش، به گروه مرزبانی و همه اعضا تبریک میگویم و درنهایت به خود مجتبی عزیز.
در ابتدا خاطرنشان میکنم که مجتبی نیز مانند بقیه افرادی که وارد کنگره ۶۰ میشوند، حال خوبی نداشت. همه خوب میدانیم که سوغات و ارمغان اعتیاد حال بد و مشکلات است! مجتبی مشکلاتی داشت و علاوه بر این مشکلات، مشکل دیگری هم او را اذیت میکرد. وقتی با من مطرح کرد، به او گفتم واقعاً نمیدانم چه باید کرد و باهم قرار گذاشتیم که وقتی شال راهنمایی را گرفت، خدمت آقای مهندس برویم و از ایشان راهنمایی بگیریم.
به خاطر همین مشکل، مجتبی مواد مخدر مصرف میکرد؛ او مصرفکننده شیشه و هروئین بود تا مقداری مسکنی باشد برای این درد و مشکلش و این مصرف را ادامه میداد. حتی در آغاز سفرش هم مدتی این کار را ادامه میداد. صبحهای جمعه در پارک، بعد از صرف صبحانه، همینکه مجتبی بلند میشد، انگار راهنمای یک لژیون بلند شده و از هر لژیونی یکی دو نفر به همراه مجتبی راهی میشدند!
در آن زمان من خودم ایجنت پارک بودم. مرزبانان پارک هم میآمدند و میگفتند آقا مجتبی رفت. میرفتند موادشان را مصرف میکردند و نمیتوانست از این مواد فاصله بگیرد. شاید به خاطر آن دردی بود که داشت و مصرف مواد مسکنی برای دردش بود.
تا اینکه دو هفته مانده به دستور جلسه همسفر، در لژیون از همسفران و مشکلاتی که همسفران در این مسیر داشتند صحبت شد. در این جلسه صحبت از این موضوع شد که همسفران مشکلات را به معنای واقعی و از نزدیک لمس میکنند. وقتی در لژیون مشغول صحبت در این مورد بودیم، دیدم که مجتبی با وجود آن چهره خشنی که دارد، اما به پهنای صورت در حال گریه کردن بود. هر زمان که این صحنه یادم میآید، یاد پیام استاد آقای مهندس میافتم که فرمود: “سلام بر حسین، مردی که از قلبها وارد میشود و با محبت نسخه میپیچد.” محبت کنگره ۶۰ و محبت آقای مهندس به قلب مجتبی راه پیدا کرده بود و از آن زمان شروع کرد به سفر کردن. بعد از مدتی که سفرش را ادامه داد، متوجه شد که ادامه روند درمانش در جایگاه خدمتی است و به خدمت پرداخت.
او حتی انتقالی گرفت و به شعبه محمدیپور آمد و در این شعبه در جایگاه مرزبانی قرار گرفت. همسفر محترمش نیز راهنمای تازهواردین است. لطف خداوند باید شامل حال یک خانواده شود که بتواند از خدمتهای کنگره ۶۰ بهرهمند شود، از آن آموزش بگیرد و قطعاً برکات این خدمتها در زندگی مجتبی عزیز، فرزندانش و نسلش تأثیرگذار خواهد بود. امیدوارم مجتبی در کنگره ۶۰ بماند و خدمت کند و آموزش بگیرد و بندهای درونش را بازنماید.
مجتبی همچنین ویژگیهای خوبی دارد؛ یکی اینکه همیشه خندان است. حتی زمان برجک زدن توسط راهنما نیز خندان است. او بچه مؤدبی است و سعی میکند همیشه ادب را رعایت کند و این بزرگترین ویژگی است که یک مسافر میتواند داشته باشد. آقای مهندس هم همیشه میگویند شرط قوی شدن رعایت ادب است.
مجتبی در جلسات آموزش کارگاهی و لژیون غیبت نمیکرد؛ بعد از اینکه تصمیم گرفت سفر کند، حتی اگر روز غیبت میکرد، ما به اداره آگاهی میرفتیم! چراکه به خاطر چهرهاش او را هر روز میگرفتند! یعنی وقتی نمیآمد، میفهمیدیم که مجتبی را گرفتند و امروز نیامده است. انشاءالله مجتبی در مسیرش موفق باشد. انشاءالله شال راهنمایی را بگیرد و بتواند به انسانها خدمت کند. چراکه همه ما آمدیم اول به خودمان و بعد به بقیه انسانها خدمت کنیم. همچنین به مجتبی گوشزد میکنم که فراموش نکند با چه شرایطی وارد کنگره ۶۰ شد. شرایط خیلی سختی داشت و تاریکیهای زیادی را تجربه میکرد.
بعضی موضوعات را نمیتوان بیان کرد و بین من و خود مجتبی بهصورت راز میماند؛ انشاءالله باهم خدمت آقای مهندس برویم تا در باز نمودن بندهایش به او کمک و راهنمایی کند. من بیشتر از این صحبت نمیکنم. مجتبی موضوعات زیادی برای گفتن دارد، اما امروز تولدش است. و امیرعلی هم گفته خیلی از او نگو! انشاءالله در مسیر کنگره ۶۰ و زندگی، خودش و خانوادهاش موفق باشند و آرامش همیشه در خانوادهاش برقرار باشد.
ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.
پیام تولد مرزبان محترم مسافر مجتبی:
"فر انسانهای بر باد رفته ودر خاکسترها مدفون شده مانند گنجی به آنها باز پس داده خواهد شد مشروط به اینکه خود را طلب کنند."
.JPG)
اعلام سفر مسافر:
آخرین آنتی ایکس: شیشه
DST روش درمان:
OTداروی درمان:
مدت ده ماه و 27 روز سفر کردم
مدت رهایی 14 ماه و 16 روز
ورزش در کنگره: فوتبال
راهنما: راهنمای محترم مسافر علی
.JPG)
آرزوی مسافر:
من هم به رسم کنگره دو آرزو دارم؛ اولی را در دل نگاه میکنم و دومی این است که در کنگره بمانم و خدمت کنم و شال پهلوانی را به گردن بیندازم.
آرزوی همسفر:
آرزو میکنم کنگره ۶۰ جهانی شود و همه با علم کنگره ۶۰ آشنا شوند.
_______________________________________
خلاصه صحبتهای راهنمای همسفر:
سلام دوستان، آمنه هستم یک همسفر. خدا را شاکر هستم که امروز در این جایگاه هستم و میتوانم این تولد را در کنار شما دوستان جشن بگیرم. واقعاً کنگره ۶۰ امروز به من ثابت کرد که وادی دهم کاملاً درست است و صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است. در این دوسال، این خانواده تغییرات بسیاری داشته است و من در طول این دوسال توانستم ذرهذره تغییرات را در مسافر مجتبی ببینم. همچنین همسفر شادی، ایشان نیز در این دوسال تغییرات زیادی داشتند و رو به سعود حرکت کردند.
تولدها برای ما پیام رهایی و تغییر است؛ مسافر سفر اولی میتواند از این تولدها الگو بگیرد. همسفر شادی با چند بیماری وارد کنگره شدند که یکی از آنها تخریب در جهانبینی ایشان بود. ایشان به نفس تنگی بدی دچار بودند و وقتی با فرمانبرداری توانستند آموزشها را کاربردی کنند و برای خدمت پیشقدم شوند، رفتهرفته بیماری از ایشان دور شد و هر روز حال خوش بیشتری را به دست آوردند. خدا را شکر میکنم که امروز در جایگاه راهنمای تازهواردین اجازه خدمت گرفتند. ________________________________________
________________________________________
خلاصه سخنان مسافر:
من هم خدا را شکر میکنم که امروز توانستم در این جایگاه قرار بگیرم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم بابت این بستری که فراهم کردند. از ایجنت محترم نمایندگی و مرزبانان بابت فراهم کردن این جشن، متشکرم. از راهنمای عزیزم، آقای ابراهیم فرهانی، که همواره در این مسیر یاریرسان من بودهاند، متشکرم.
آقا ابراهیم، راهنمایم، همیشه به من میگفت: “انگار ده سال است در کنگره هستی، اینقدر که من را اذیت کردی.” و این در حالی بود که من یک سال پیش سفرم را آغاز کردم. بسیار برای ایشان زحمت داشتم و ایشان همیشه مثل یک پدر به من آموزش میدادند.
در اوایل سفرم، وقتی به کنگره ۶۰ آمدم، بسیار ناامید بودم و هیچ امیدی به حال خوش نداشتم. به یاد دارم یکی، دو ماه قبل از ورودم به کنگره ۶۰، اقدام به خودکشی کردم. هیچ میلی به زندگی نداشتم و مشکلات زندگیام هر روز افزایش مییافت.
اگر کنگره ۶۰ نبود، حتم دارم ما امروز کنار هم نبودیم. باز هم خدا را شکر میکنم که در مسیر کنگره ۶۰ هستم.
از آقا هادی بابت زحماتی که کشیدند بسیار ممنون و سپاسگزارم. همچنین از همسفرم تشکر میکنم که همیشه مشوق من بودهاند و از راهنمای ایشان، همسفر آمنه، نیز ممنونم.
من در NGO های دیگر یک سال پاکی داشتم، اما رفتارم طوری بود که همسفرم مصرفکردنم را به پاکیام ترجیح میداد. در این حال، متوجه تفاوت کنگره ۶۰ با سایر جاها شدم. بعد از چهار ماه سفر، همسفرم دست به دعا شد که من مصرفکننده مواد مخدر شوم تا با کنگره ۶۰ آشنا شویم.
اینجا بود که متوجه شدم کنگره ۶۰ چه مکان مقدسی است. امیدوارم همیشه در کنگره ۶۰ بمانم و بتوانم در این مکان مقدس، خدمتگزار بمانم.
.JPG)
خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان، شادی هستم، یک همسفر. خدا را شاکر هستم که اینجا هستم تا حال خوش را تجربه کنیم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بابت فراهم کردن این بستر، ممنون و سپاسگزارم و همچنین از راهنمای مسافرم، آقا ابراهیم، تشکر میکنم. چون اصلاً باور نداشتم که مجتبی روزی به این حال خوش برسد. این پیوند محبت است که باعث شد مجتبی به این حال خوش برسد و ما همیشه در روز پدر اولین کادو را برای آقا ابراهیم آماده میکنیم.
ما تا قبل از اینکه مسافرم مصرفکننده شیشه شود، زندگی خوبی داشتیم، اما در سه سال آخر حال خیلی خرابی داشتیم و کارم به بستری شدن در بیمارستان کشید. تا اینکه یکی از بستگانمان به مجتبی کنگره ۶۰ را معرفی کرد و نوید داد که مجتبی با حضورش در کنگره ۶۰ میتواند حال خوش را برایمان به ارمغان آورد. وقتی برای حضور در کنگره ۶۰ راهی شدیم، در اینترنت در مورد کنگره ۶۰ تحقیق کردم و متوجه شدم که برای درمان اعتیاد است. وقتی آمدیم، خودم را قایم میکردم که فامیل یا آشنایی ما را نبیند. آن روز جشن بود و شعبه شلوغ بود. ناگهان متوجه حضور آشنایی هم در کنگره ۶۰ شدم و این استرس حفظ گمنامیمان تشدید شد.
همیشه در ذهنم این سؤال بود که من برای چه به کنگره ۶۰ آمدم؛ مجتبی باید اینجا میآمد. با توجه به این ذهنیت و مخالف افراد خانوادهام، باز من به کنگره ۶۰ آمدم و سفر کردم و رفتهرفته به حال خوش رسیدم. از این به بعد، هر کس که ببینم در کنگره ۶۰ خودش را از دید دیگران قایم میکند، به یاد خودم میافتم و امروز با افتخار و بدون ترس همهجا تعریف میکنم که کنگره ۶۰ چه تأثیری در زندگیام گذاشته است.
از راهنمای خوبم متشکرم که در این مسیر همواره با تذکرهایش من را در مسیر نگه داشته است. از مسافر هادی، راهنمای دیگر مسافرم، نیز تشکر میکنم و خیلی خوشحالم که مجتبی توانست علاوه بر آقا ابراهیم، با ایشان هم پیوند محبت برقرار کند.
ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
.JPG)
عکس: مسافر سینا (لژیون یکم)
تایپ، تنظیم و ارسال: مسافر سینا (لژیون یکم)
تهیه: مرزبان خبری مسافر علیرضا
مسافران نمایندگی محمدی پور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
549