English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته...

دلنوشته...

انسان بالفطره کثرت گراست ، خواسته هایش بی شمار و حد یقفی ندارند!
منشا تمامی مشکلات روحی روانی و جسمی انسان همین زیاده خواهی ها هستن و هرکسی بتواند معقول و نامعقول بودن خواسته هایش را، به عبارتی فرق بین نیازها و هوس ها را تشخیص دهد و معقول ها و نیازها را برگزیند و به اندازه نیازهایش طلب کند و به اندازه نیازهایش دریافت و استفاده کند بی گمان همیشه در صلح و آرامش به سر خواهد برد، به عبارتی دیگر آنچه موجب رنج انسان میشود عدم تشخیص نیاز از هوس است که موجب میشود انسان پایش را از گلیمش بیشتر دراز و از تعادل خارج شود.
باری!
خواسته ها دو بخش هستند.
۱- خواسته های عقلانی
۲- خواسته های نفسانی (اماره)
۱-  اقتضائات عقل نظیر کسب دانش، هنر، ورزش، مال حلال، بخشش، محبت واقعی، زیبایی و... که بر مبنای خواست نیروی الهی هستند و صرفا از طریق راه درست و تلاش کسب میشوند.
۲- اقتضائات نفسانی (اماره) شامل مصرف موادمخدر، خوردن، پوشیدن، انتقام جویی، مال اندوزی و... حال این خواسته ها از چه طریقی بدست می آیند اصلا مهم نیست و عموما از طریق ظلم، تجاوز، تخریب دیگران، خیانت، دزدی، رشوه دادن و گرفتن، دروغ و... کسب می شوند.
این تقابل و کش و مکشهای مابین عقل و نفس همیشگی بوده و هست، از بدو پیدایش انسان تمامی خونریزی ها و جنگ های جهانی بین امپراتوری ها، کشورها، اقوام، مذاهب، خانواده و افراد ناشی از همین [جنگ درون] انسان است و افراد کمی در این گستره گیتی به این مهم توجه دارند، البته بی مدد استاد و آموزش در مکاتب راستین فهمش برای هیچ انسانی میسر نخواهد شد!
به راستی این تقابل و جنگ درون و این همه خونریزی و تلفات تا کی باید ادامه داشته باشد؟ چقدر انسان های بی گناه قربانی این کثرت گراها بشوند؟ چقدر محرومیت و تا کی... خدا میداند!
خلاصه تا این تقابل و جنگ درون انسان به صلح ختم نشود کمافی السابق قربانی خواهیم داشت و از همه مهمتر انسان با خودش به صلح نمیرسد!
ممکن است سوال شود، مگر انسان با خودش قهر است که صلح کند؟ بله متاسفانه! کسانیکه برای رسیدن به خواسته های نامعقول خودشان نه تنها هیچ زحمتی نمیکشند بلکه دیگران را نردبان می کنند و نمیدانند با این اعمال نابودی خودشان و عقب ماندگی نسل های آینده را فراهم میکنند. بنابراین کدامین دشمن چنین بلایی سر انسان می آورد که انسان سر خودش می آورد!؟
حالا چه بخواهیم یا نخواهیم، چه باور داشته باشیم یا نداشته باشیم این قانون عمل و عکس العمله که مولوی بزرگ میفرمایند:
این جهان‌، کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»
بگذریم...
برای جلوگیری از تلفات و خونریزیِ حاصل از  تقابلِ بین این دو نیروی خیر و شر [عقل و نفس] و ایجاد صلح و آرامش بایستی تحولات و اقداماتی صورت پذیرد و یا نفر سومی بعنوان میانجی گر وارد صحنه شود و این نفر سوم جز استاد و معلم راستین چه کسی میتواند باشد تا به واسطه آموزش هایش مرا از خواب گران جهل و نادانی بیدار و با خودم آشتی دهد و به من بیاموزد که چه نیروهای مهمی در درون من نهفته است و برای بهتر زیستن چگونه باید از این نیروها استفاده کنم!
بزرگترین نیرویی که در درون من هست نیروی عقل است و تا خواسته های من تسلیم اراده نیروی عقل نشوند به صلح نخواهم رسید.
برای رهایی خودمان از دست نیرومندترین دشمن خودمان که جهل و نادانی خودمان هست به خداوند بزرگ پناه میبریم.
محمد دوستی؛ مرداد ۱۴۰۴

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .