English Version
This Site Is Available In English

یعنی ما نسبت به پدیده‌های بیرون، احساسی پیدا می‌کنیم

یعنی ما نسبت به پدیده‌های بیرون، احساسی پیدا می‌کنیم

نهمین جلسه از دوره چهارم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی ارگ کرمان با استادی ایجنت محترم مسافر محسن و نگهبانی مسافر مسلم و دبیری مسافر غلامرضا با دستور جلسه " وادی ششم و تاثیر آن روی من و یک سال رهایی مسافر سعدالله " روز پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ برگزار گردید:

 

خلاصه سخنان استاد :

سلام دوستان، محسن هستم، یک مسافر.
قبل از هر چیز لازم می‌دانم از جناب مهندس و خانواده محترم‌شان بابت زحمات بی‌دریغ‌شان تشکر کنم.

امروز دو دستور جلسه داریم؛ دستور جلسه اول «وادی ششم؛ حکم عقل» و دستور جلسه دوم مربوط به «اولین سال تولد مسافر سعدالله»

در خصوص دستور جلسه اول، وادی ششم درباره به‌کارگیری عقل یا همان نیروی عقل است. کودک انسان زمانی که به دنیا می‌آید تا حدود شش‌سالگی، از طریق حواس ظاهری مانند بینایی، شنوایی و لامسه جهان پیرامون را درک می‌کند و به کمک این درک، قدرت تخیل در او شکل می‌گیرد. اگر دقت کرده باشید، کودکان کوچک با خودشان بازی می‌کنند یا حرف می‌زنند؛ این همان تخیل است که ابزاری به نام هوش در اختیارشان قرار می‌دهد تا بتوانند با شرایط مختلف سازگار شوند.

این حواس و توانایی‌ها در نهایت منجر به شکل‌گیری احساس درونی می‌شوند؛ یعنی ما نسبت به پدیده‌های بیرون، احساسی پیدا می‌کنیم. اما در حدود هفت‌سالگی نیروی جدیدی در انسان شکوفا می‌شود که روان‌شناس معروف «پیاژه» در کتاب «رشد» از آن با عنوان «عقل» یاد کرده است. او می‌گوید عقل از حدود شش تا هفت‌سالگی شروع به رشد می‌کند و تا بیست‌ودوسالگی به کمال خود می‌رسد.

نکته مهم این است که برخلاف اعضای بدن که خودبه‌خود رشد می‌کنند، عقل نیاز به پرورش دارد. این نیرو مانند یک ترازو عمل می‌کند؛ به ما امکان می‌دهد در هر لحظه زندگی بسنجیم که یک کار یا پدیده برای ما درد به همراه دارد یا لذت، زندگی‌بخش است یا مرگ‌آور.

در مقابل این نیرو، «حس و احساس» قرار دارد؛ همان کشش‌ها و تمایلاتی مانند خشم یا خماری. بسیاری از انسان‌ها عقل را کنار می‌گذارند و تنها بر اساس احساسات تصمیم می‌گیرند؛ نتیجه آن چیزی جز رنج و درد نخواهد بود. نمونه ساده‌اش مصرف سیگار است؛ با اینکه می‌دانستم مضر است، اما به ندای عقل توجه نکردم و سال‌ها درد و رنج آن را تحمل کردم.

فرق صدای عقل با صدای نفس یا احساس این است که عقل یک‌بار سخن می‌گوید و نتیجه نهایی کار را به ما نشان می‌دهد، اما نفس یا احساس یک خواسته نامعقول را بارها و بارها تکرار می‌کند. رشد عقل تنها از طریق کسب آگاهی و دانش امکان‌پذیر است. هرچه آگاه‌تر باشم، تصمیماتم به فرمان عقل نزدیک‌تر خواهد شد. مثلاً دیدگاه من نسبت به نوشابه بیست سال پیش متفاوت بود؛ اما وقتی آگاهی کسب کردم، نظر و رفتارم تغییر کرد و این همان عاقل‌تر شدن است.

در کنگره ۶۰ منابع آموزشی، به‌ویژه سی‌دی‌های جناب مهندس، کمک می‌کنند تا آگاهی و عقل ما رشد کند. بزرگ‌ترین ویژگی عقل، همان «فرّ ایزدی» است که انسان را از تکرار اشتباه بازمی‌دارد و او را در مسیر درست هدایت می‌کند.

اما در خصوص دستور جلسه دوم، تولد یک‌سالگی رهایی مسافر سعدالله:
جناب مهندس پیامی دارند که می‌فرمایند: «کالایی که هیچ‌کس حتی یک سکه سیاه برایش ارزش قائل نبود، اگر خدا بخواهد، با طلا برابری خواهد کرد.» واقعیت همین است؛ کسی که در اعتیاد بود و همه چیز را از دست داده بود، در کنگره ۶۰ می‌تواند دوباره به شکوه و ارزش واقعی خود بازگردد.

من به جرات می‌گویم که آقای سعدالله یکی از الگوهای لژیون من هستند. هیچ‌وقت یاد ندارم چیزی از او خواسته باشم و جوابی غیر از «چشم» شنیده باشم. تلاش و پشتکار ایشان باعث شد در امتحان راهنمایی قبول شوند؛ برای خود من قبولی‌شان باورکردنی نبود. در این سال‌ها در کسوت‌های مختلف خدمت کرده‌اند؛ گاهی به‌عنوان سفیر کنگره در شهرهای دیگر، و پس از راه‌اندازی شعبه ارگ، به‌عنوان راهنمای تازه‌واردین.

خدمت‌های بی‌دریغ ایشان پاداش خود را در قبولی راهنمایی نشان داد. سعدی می‌گوید:
«به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازای سالی»

کسانی که در اعتیاد درد و رنج کشیده‌اند، می‌فهمند که یک شب بیداری، به اندازه یک سال طول می‌کشد. اما همین درد و رنج، زمانی که به مأمنی چون کنگره می‌رسیم، شکوفا می‌شود و تبدیل به بهاری در زندگی ما خواهد شد. آقای سعدالله یکی از نمونه‌های بارز این شکفتن است؛ هرچه در اعتیاد رنج بیشتری کشیده، امروز موفق‌تر و شکوفاتر است.

کسانی که در کنگره می‌درخشند و رشد می‌کنند، همان‌هایی هستند که اعتیادی پررنج را پشت سر گذاشته‌اند و امروز حاضر شده‌اند از خودخواهی عبور کنند و به دگرخواهی برسند؛ یعنی برای تازه‌واردین هر تلاشی انجام دهند تا آنها را به دست راهنمایی برسانند.

امروز وادی ششم را مرور کردیم و شاهد تولد یک سال رهایی مسافر سعدالله نیز هستیم. بی‌تردید او یکی از الگوهای درخشان این مسیر است.

از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، سپاسگزارم.

صحبت‌های مسافر سعدالله :

سلام دوستان، سعدالله هستم، یک مسافر.

ابتدا از جناب مهندس بزرگوار تشکر می‌کنم که چنین مکانی مقدس و ارزشمند به نام کنگره ۶۰ را بنیان‌گذاری کردند تا من به درمان برسم و حال خوش امروز را تجربه کنم.

سپاس ویژه دارم از راهنمای صبور و مهربانم جناب آقای نقدی که با صبوری و مهربانی من را تحمل کردند و درس عشق و محبت به من آموختند. همچنین از تمام دوستان، خدمتگزاران، مرزبانان و راهنمایان محترم نمایندگی ارگ قدردانی می‌کنم که این بستر امن را فراهم کردند تا من بتوانم در اینجا آموزش بگیرم و روزبه‌روز حال بهتری را تجربه کنم.

از همسفر عزیز و بزرگوارم نیز نهایت تشکر را دارم. زندگی گذشته من سراسر جهنم بود؛ اعتیاد به مواد مخدر نه‌تنها خودم را در جهنم قرار داده بود، بلکه همسر و فرزندانم را هم با خود به آن تاریکی کشانده بودم. هیچ‌گاه آرامش و آسایشی در زندگی‌ام وجود نداشت. اما همسفرم با همه سختی‌ها و مشکلات کنار من ایستادگی کرد و حتی زمانی که وارد کنگره شدم نیز همراه و پشتیبان من بود. واقعاً قدردان زحمات او هستم.

کنگره من را از جهنم اعتیاد، بدبختی و ویرانی به بهشتی رساند که در کنار خانواده‌ام طعم آرامش، آسایش و خوشبختی را تجربه کنم؛ چیزی که حتی در تصورم هم نمی‌گنجید. امروز با وجود مشکلات طبیعی زندگی، برخلاف گذشته، حال خراب نمی‌کنم. آموزش‌های کنگره و راهنمای بزرگوارم باعث شد ذره‌ذره این حال خوش در وجود من و خانواده‌ام شکل بگیرد.

روز اول ورودم هرگز باور نداشتم که بتوانم به چنین آرامشی برسم. این حال خوب را مدیون آقای مهندس، آموزش‌های ناب کنگره و راهنمای عزیزم هستم. ماندن در کنگره خوب است، اما شرطش گرفتن آموزش است. اگر من در جلسات فقط روی صندلی بنشینم و حواسم به گوشی باشد، هیچ آموزشی دریافت نمی‌کنم و قطعاً این حال خوش را هم تجربه نخواهم کرد.

من بیش از ۲۵ سال مصرف‌کننده مواد بودم و همیشه در حال خراب زندگی می‌کردم. بارها ترک کردم اما هر بار بازگشت داشتم، چون هیچ‌وقت حالم خوب نمی‌شد. تنها آموزش‌های کنگره بود که به من حال خوش بخشید. ظرف ده ماه درمان، آن حال خراب گذشته جای خود را به آرامش و حال خوش امروز داد و من را به مقام نزدیک به انسانیت رساند.

یاد گرفتم عقل خود را گسترش بدهم، آموزش بگیرم، دانایی‌ام را افزایش دهم و به واسطه رشد عقل، تصمیمات درست‌تری بگیرم. در پایان از راهنمای بزرگوارم آقای نقدی صمیمانه سپاسگزارم؛ حال خوش امروز من نتیجه زحمات ایشان است.

ممنونم که با سکوت زیبای خود به صحبت‌های من گوش دادید.


صحبت‌های راهنما همسفر سمیه :

"فَرّ انسان‌های بربادرفته و در خاکستر مدفون شده، مانند گنجی به صاحبان اصلی‌شان بازخواهد گشت؛ مشروط بر آنکه خود، آن را طلب کنند."

سپاس بی‌پایان خداوندی را که امروز این فرصت ارزشمند را به من داد تا در این شعبه و در این جشن باشکوه حضور یابم. این موهبت را مدیون استاد گرانقدرم، راهنمای عزیزتر از جانم، خانم سحر هستم. اگر امروز در این جایگاه ایستاده‌ام و این لحظه را تجربه می‌کنم، تنها به لطف، بزرگواری و ازخودگذشتگی ایشان است. همچنین، صمیمانه‌ترین تشکرها را تقدیم استاد و راهنمای مسافرم، آقا محسن عزیز می‌کنم. هر بار که چنین فرصت‌هایی پیش می‌آید، واقعاً خوشحال می‌شوم که دست‌کم با کلامی ناقابل، قدردانی خود را ابراز کنم. آقا محسن، با تمام وجودم از شما سپاسگزارم که اگر امروز اینجا هستم، مدیون شما هستم. ما هرگز نتوانسته‌ایم ذره‌ای از لطف بی‌کران شما را جبران کنیم؛ امیدوارم خداوند متعال پاداش خیرتان را بدهد و دعای خیر من، مسافرم و فرزندانم همواره بدرقه راهتان باشد.

بسیار خوشحالم که افتخار حضور در این جشن باشکوه و استفاده از صحبت‌های ارزشمند شما را داشتم. همیشه پیگیر آموزش‌هایتان بوده‌ام؛ هم در دوران سفر مسافرم و هم اکنون که به عنوان استاد خدمت می‌کنید. سایت را به دقت دنبال می‌کنم و نوشته‌هایتان را می‌خوانم؛ چرا که همیشه برای خانواده ما مانند یک پدر بوده‌اید.

این تولد پربرکت را به آقای مهندس، خانواده محترمشان، خدمت آقا سعدالله، شما راهنمای بزرگوار و همچنین خانم سمیه عزیز، دختران و نوه خوبشان تبریک می‌گویم. حضور در شعبه پرانرژی ارگ به واسطه این جشن تولد، سعادت و افتخار بزرگی برای من بود. انرژی همسفران و مسافران در این شعبه چنان بالا بود که به این فکر می‌کردم که این انرژی بی‌شک از منبع نور، یعنی شما، سرچشمه می‌گیرد که چنین عاشقانه و صادقانه خدمت می‌کنید. به تمامی خدمتگزاران شعبه در بخش همسفران و مسافران، خداقوت می‌گویم و ممنونم که اجازه دادند در این جمع حضور داشته باشم. از ایجنت و مرزبانان همسفران نیز تشکر ویژه دارم.

به راستی که خدمتگزارترین انسان‌ها، محبوب‌ترین و نزدیک‌ترین مخلوقات نزد خداوند هستند. کسی که در نزد خداوند محبوب باشد، نزد بندگان او نیز محبوب است. شما از آقا سعدالله و خدماتشان و همچنین دستور جلسه‌ای که با این تولد ادغام شده بود، صحبت کردید. این یک حقیقت محض است که اگر امروز آقا سعدالله در جایگاه راهنمایی پذیرفته شده‌اند و خانم سمیه عزیز در جایگاه مرزبانی در شعبه کریمان خدمت می‌کنند، قطعاً به فرمان عقل نزدیک شده‌اند و این وادی را در زندگی‌شان کاربردی کرده‌اند که امروز به این جایگاه والا رسیده‌اند.

خانم سمیه عزیز به خوبی خدمت کردند. همانطور که آقای مهندس در سی‌دی «قانون» می‌فرمایند: "تقدیر مانند تیری است که از چله کمان رها می‌شود و به هدف می‌خورد و انسان‌ها با خواسته‌هایشان این تقدیر را رقم می‌زنند." با خواسته‌ای قوی که این عزیزان از همان ابتدای ورود به کنگره داشتند، توانستند این جایگاه‌ها را تجربه کنند. تولدها نویدبخش یک زندگی دوباره و آغازگر یک تحول تازه است؛ پیام‌آور آرامش برای کسانی که شاید امروز اینجا به رهایی رسیده‌اند و سرشار از امید برای همگان.

خانم سمیه عزیز در تاریخ ۱۴۰۱/۰۱/۲۱ وارد لژیون شدند و پس از چند جلسه، به دلیل مشغله و حال نامساعدشان، نتوانستند ادامه دهند. اما در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۱، یعنی حدود یک سال و نیم بعد، مجدداً وارد لژیون شدند. اینجا جا دارد یک خداقوت ویژه و تبریک صمیمانه به شما راهنمای بزرگوار، آقا محسن، بگویم. قطعاً آقا سعدالله با عملکرد درخشان خود باعث شدند خانم سمیه دوباره به کنگره بازگردند. آموزش‌های شما باعث شد آقا سعدالله آن‌ها را کاربردی کرده و عطر کنگره را به خانه ببرند تا همسفرشان مجدداً در مسیر کنگره قرار گیرد؛ حتی دخترشان که در دوران بارداری بودند نیز در جلسات شرکت می‌کردند. این خود نشانه‌ای است از عمق یادگیری و کاربردی کردن آموزش‌ها که چنین نتایج درخشانی به بار می‌آورد.

خانم سمیه پس از بازگشت، دیگر غیبت نداشتند، سی‌دی‌هایشان را با جدیت نوشتند و طولی نکشید که پس از رهایی، برای مرزبانی نام‌نویسی کرده و انتخاب شدند. به ایشان تبریک می‌گویم و اطمینان دارم با خواسته‌ای که دارند، حتی با وجود مسئولیت مرزبانی، همیشه در آزمون‌ها شرکت می‌کنند و نمراتشان نیز در سطح بالایی است. امیدوارم این تولد، تولد دوباره‌ای برای خودشان و خانواده گرانقدرشان باشد.

 

سخنان همسفر سمیه :

"آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی." خدا را شاکرم که امروز در شعبه ارگ حضور دارم و از حضور پرمهر همه همسفران و مسافران این شعبه، انرژی و امید می‌گیرم.

صمیمانه از آقای مهندس، بابت بنیان‌گذاری کنگره ۶۰ تشکر می‌کنم و این تولد فرخنده را در وهله اول به ایشان تبریک می‌گویم. همچنین، این رهایی و حال خوش را به راهنمای مسافرم، آقا محسن، و راهنمای عزیزم، خانم سمیه، تبریک عرض می‌کنم.

زمانی که وارد کنگره شدم، هیچ باوری به آن نداشتم. مدتی آمدم و سپس کنگره را رها کردم، تا اینکه مسافرم به رهایی رسید. آن زمان به او گفتم: "اگر توانستی سیگارت را ترک کنی، من به کنگره اعتقاد پیدا خواهم کرد." و واقعاً برای من، این ترک سیگار، باوری در ناباوری بود؛ چرا که ترک سیگار برای مسافرم حتی سخت‌تر از ترک مواد بود. اما وقتی او سیگارش را هم قطع کرد، من با اعتقادی قلبی به کنگره بازگشتم و از آن روز، همیشه سعی کرده‌ام بیایم و آموزش بگیرم.

به یاد دارم روزی که برای دریافت رهایی رفته بودیم، در حیاط نشسته بودم و آقای مهندس در مورد "هفته بنیان" صحبت می‌کردند. وقتی رهایی‌ام را گرفتم، با خودم گفتم: "خدایا، مسئولیت من خیلی بیشتر شده است!" طولی نکشید که یک ماه بعد، در انتخابات مرزبانی شرکت کردم و به این جایگاه خدمتگزاری وارد شدم. خدا را شکر که در این جایگاه هستم و هر روز آموزش‌های جدیدی می‌گیرم.

همچنین از همه همسفرانی که از شعبه کریمان تشریف آورده‌اند، و به ویژه از ایجنت محترم شعبه کریمان، خانم محیا عزیز، که همراهم آمدند، کمال تشکر را دارم.

عکاس : مسافر امیررضا لژیون سوم

تایپ : مسافر امین لژیون چهار و مسافر معین لژیون دوم

ویرایش : مسافر امیرهادی لژیون دوم

بارگزاری : مرزبان خبری مسافر احسان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .