کلامی نو...
دلنوشته ای دیگر...
تولدی رقم میخورد، شخصی به شعبه ای میپیوندد ،کتاب ۶۰ درجه ای گشوده میشود...
و مسافری چشم میگشاید به سوی لژیون اش و راهنمایی که در انتظار اوست، تا او را با سرنوشت خویش آگاه سازد...
در روزگار شادی و اندوه
با حال خرابی و ناکامی
در خلق شکوه و شگفتی
و نجات از روزگاره تلخکامی و غم...
کنگره ۶۰ داستاهای بسیار دارد
شعبه هایی بیشمار
مشارکتهای که باید شنید
خدمتگذارانی که باید شناخت...
باید به وادیهای آن پی برد و به رمزهای جاودانه اش دل سپرد
هر مسافر مرکز جهان خویشتن است...
نقطه ی شروع آغازها و پایانها
از حس ترس به طرف شجاعت
از ظلمت به نور
از حقارت به سر افرازی
و از ناامیدی به سوی حرکت
آیا من پدید آورنده ی شرایطم یا پدیده ای برآمده از آن؟
مرزهای اختیار ما کجاست و در کدام یک از ۱۴ وادی کنگره به فرمان عقل نزدیک تر میشویم؟
وظیفه من در این حرکت عظیم چیست و ظرفیت حرف شنوی من از راهنما تا کجاست؟
آیا میخواهم واقعا به درمان قطعی برسم یا نه؟
اوج لذت رهایی من از بند سیگار و زندان مواد مخدر تا کجاست؟
هر کس در کنگره ۶۰ وظایفی دارد...
منه رهجوی مسافر وظیفه ام چیست؟
سی دی هایم را نوشته ام با جان و دل؟
سرم را با سر راهنمایم عوض کردم؟
برداشتهای هفتگی را گوش داده و در کارگاهای آموزشی حضور و مشارکت دارم؟؟
درمان بها دارد
و رهایی را به بها دهند نه به بهانه.
در جهان چراغهای خاموش...
در وادی متروک اعتیاد با روابطی مخدوش...
چه کسی میخواد جهان بینی اش را فراتر ببرد و به بالاترین حال خوش ممکن برسد؟؟
خدمتی بگیریم و از خدمتگذاران کنگره ۶۰ باقی بمانیم❤️
⚜️ با تشکر مسافر حامد از لژیون ۴ ⚜️
- تعداد بازدید از این مطلب :
39