مثلث دانایی شامل تفکر، آموزش و تجربه است. در دانایی تنها قادر به تشخیص درستی یا نادرستی موضوع هستیم. تفکر حرکتی است که از یک مجهول به معلوم میرسیم و توسط عقل انجام میشود. تجربه فرآیندی است که ما آن را با تمام وجود یا بخشی از وجود خویش حس میکنیم، در تجربه حس نقش اساسی دارد. در آموزش شخصی قبلاً مسیری را پیموده و در آن موضوع خاص به دانایی رسیده است، مانند راهنمایان کنگره۶۰. در مقابل مثلث دانایی، مثلث جهالت قرار میگیرد که شامل حسهای منفی منیت، ترس و ناامیدی است، این سه حس مانع رشد دانایی ما میشوند؛ زیرا دانایی محکمترین سپر در مقابل تحقق خواستههای نامعقول است. ترس تفکر را میخورد؛ درواقع ترس در مقابل تفکر قرار دارد، عامل اصلی ترس ناشناختهها هستند. تفکر خورده شده مانند غذای فاسد است.
نقطه مقابل تجربه ناامیدی است. در ناامیدی از چیزهایی دفاع میکنیم که خود مولد، منشأ و تقویتکننده ناامیدی است. لجاجت، افسردگی، پرخوری، خوابسنگین و ... از محصولات ناامیدی هستند. در نقطه مقابل آموزش، منیت قرار دارد، این مرحله با بروز استعداد و توانایی درصورتیکه دانایی شخص پایین باشد انجام میگیرد، فرد جایگاه خود را از چیزی که هست بالاتر میبیند و دچار منیت میشود. اولین محصول منیت، تنفر است؛ زیرا فرد با منیت دچار قیاس شده، توقع احترام بیشازاندازه دارد؛ چون توقعات او برآورده نمیشود دچار تنفر میشود و احساس حقارت میکند. با منیت فرد دچار فقدان انرژی میشود؛ چون اتصال او با هستی قطعشده و امکان تبادل انرژی برای او وجود ندارد. دانایی به دو قسمت خاص و عام تقسیم میشود. یک متخصص قلب یا یک معمار با تفکر، آموزش و تجربیاتی که کسب میکند در رشته خود به دانایی میرسد، این نوع دانایی خاص است.
دانایی عام یعنی علم چگونه زندگی کردن، چگونه زیستن. دانایی عام جدا از دین و مذهب، ملیت، فرهنگ، نژاد، رنگ و زبان، کلی بوده و برای همه انسانها لازم و ضروری است، مدرک تحصیلی و پول ممکن است در حوزه و رشته خودش برای فرد شخصیتی داشته باشد این از نوع خاص است نه عام. یکی از نشانههای فرد دانا مردمداری است. شخص دانا بهگونهای زندگی میکند که بیشترین دوست و کمترین دشمن را داشته باشد و دشمن خود را به دوست تبدیل میکند. شخص دانا میداند بهترین و ماندگارترین گنج، گنج درون است که باید کشف کند، شخص دانا میداند زندگی کردن باوجود مهم بودن مادیات، فقط مادیات نیست؛ بلکه معنویات هم مهم است، زندگی کردن، با هم غذا خوردن، غیبت نکردن، دروغ نگفتن، بر خدا توکل کردن، کمک کردن به دیگران بدون انتظار و توقع برگشت، توبه و بازگشت از ضد ارزشها و رفتن به سمت ارزشها و دوست داشتن کل هستی از نشانههای شخص دانا است.
فرد دانا هیچ وقت خود را دانا نمیداند؛ چراکه دانا دانستن خود دلیل بارزی بر نادانی او است. انسان دانا قانون هفتم را به اجرا درمیآورد اول در هر کاری تفکر کرده، سود و زیان کار را مورد ارزیابی قرار داده، اول با مطالعه تعیین مسیر کرده بعد شروع به حرکت میکند و هیچوقت از بیراهه سر در نمیآورد، بهفرمان عقل نزدیک شده و خواستههای نامعقول خود را کنار میگذارد و سعی میکند با تزکیه و پالایش خود، قدرت تشخیص ارزش از ضد ارزش را در خود تقویت کند. تصمیمات عقلانی و درست میگیرد درواقع وارد نفس مطمئنه میشود که دانایی مؤثر است، در دانایی مؤثر شخص دانستههای خود را به مرحله اجرا درمیآورد، قدرت به اجرا درآوردن و عمل کردن در دانایی مؤثر بسیار مهم و اساسی است.
اگر کسی به آن دانایی لازم برسد و آنها را اجرا کند؛ قطعاً در زندگی کمترین مشکلات و سختیها را متحمل میشود، حال برای این باید دانایی را به دانایی مؤثر تبدیل کنیم و لازمه این کار این است که هر سه ضلع دانایی باهم و برابر رشد کنند. میزان دانایی به سواد نیست؛ باید انسانی اندیشید، سواد مهم است؛ ولی نشانه دانایی نیست، همه میتوانند باسواد باشند ولی همه نمیتوانند دانا شوند. سواد بهتنهایی کافی نیست.
منابع: سیدی میزان دانایی، جزوه جهانبینی، سیدی منیت
نویسنده، تایپ و ویرایش: همسفر لاله رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر منیره (لژیون اول)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
239