هدف خلقت زندگی کردن، حیات و زنده بودن است؛ فقط انسان نیست، یک مورچه را در نظر بگیرید، آیا آن مورچه برای خودش حیات، زندگی، ادراک، حس و عشق ندارد؟ یک پروانه را در نظر بگیریم، کفتار را در نظر بگیریم، یک موش که در صحرا یا جایی در زیرزمین زندگی میکند، اینها همه مخلوقات خداوند هستند و همه حیات دارند، زندگی میکنند و همه به حیات و زندگیشان ادامه میدهند. نمیتوانیم بگوییم که هدف از اینها این بوده که همه را خلق کرده است و این حیات مهم نیست و ارزش ندارد، آیا هدف از خلقت مطالبی است که بزرگان فرمودند و باید به آن برسیم. گفتیم آن را قبول داریم بقای بالله رسیدن انسان به قلههای تکامل است، بهشت موعود و معاد است، اینها همه را قبول داریم و نمیگوییم اینها نیستند، اینها به جای خودش، ولی آیا این زندگی روزمره ما، این لحظات ما، این حیات ما، قابل ارزش است یا قابل ارزش نیست؟ همه دنبال حال خوش میگردند؛ حتی آن زاهدی هم که عبادت میکند میخواهد خداوند از او راضی باشد و وقتی خداوند از او راضی بود آن موقع احساس میکند که حالش خوش است، تلاش میکند در بهشت قرار بگیرد او هم تلاش میکند که این همه سختیها را تحمل کند و در یک جایگاهی قرار بگیرد و در آن جایگاه حالش خوش باشد و مورد محبت خداوند قرار بگیرد؛ بنابراین یکی از مسائلی که خیلی مهم است زندگی است، زندگی کردن و خود حیات و ادامه زندگی.
حالا این زندگی کردن با صور گوناگون میشود با مفتخواری میشود، با نکبت میشود، با بدبختی میشود، با مجوزها و مشقت هم میشود. همینطور هم میتواند خیلی زندگی خوب و آرامی باشد. چیزی که در این قضیه نقش دارد این است که آیا در این زندگی مثلاً هر کس همسر و فرزند دارد حالش خوش است؟ میبینیم نه اینطور نیست. میگوییم هر کسی که فرزند و همسر نداشت او حالش خوش است؟ میبینیم نه، اگر تحصیلات عالیه بکنیم حالمان خوش میشود؛ اینطوری هم نیست؛ پس بودن حال خوش فقط به وسایل زندگی و به ابزار زندگی نیست. پول، همسر، خانواده، زمین، ماشین همه جزء وسایل زندگی است که باید این وسایل در خدمت ما باشند؛ اما متأسفانه گاهی ما در خدمت آنها میشویم. پول باید در خدمت ما باشد ما در خدمت پول نیستیم. وقتی میخواهی به حال خوش برسی باید حال خوش قانونمند باشد، باید یکسری قوانین رعایت کنید تا به حال خوش برسید، طبیعت قانونمند است. شما اگر از بالای پشتبام روی زمین افتادی دستت میشکند و این قانونمند است، سقوط از ارتفاع باعث انهدام میشود، اگر در سرما زیاد بایستی از سرما یخ میزنید؛ قانونمند است، اگر در موقع غذا خوردن بهداشت را رعایت نکنیم وبا و حصبه و هزار مرض میگیرید؛ اگر نظافت را رعایت نکنید بیماری میگیرید؛ پس هیچ چیز در زندگی نیست که بگوییم قانونمند نیست.
بخواهیم به حال خوش برسیم من تصور میکنم یک قانونش این است که اول از همه حساب خودمان را صفر کنیم؛ یعنی حساب خودمان را با خودمان و با بقیه صفر کنیم. مسئله دیگر این است که از ضدارزشها پرهیز کنیم و به طرف ارزشها برویم. خداوند و تمام ادیان، ادیان ابراهیمی تا رسول خدا همه یکسری قوانینی ابلاغ کردهاند که مشترک هستند و باید از ضدارزشها پرهیز کند، تجاوز نکند، دزدی نکند، حق دیگری را نخورد، تجاوز به عنف نکند، به حق خودش قانع باشد و اینها پرداختن به ارزشها است، محبت داشته باش، صداقت داشته باشد، درستکار باشد، راستگفتار باشد، شهادت درست بدهد، اینها در تمام ادیان مشترک هستند. این قوانین الهی از کل بگیرید، قوانینی که پیامبران ابلاغ کردند که از ضدارزشها پرهیز کند و به طرف ارزشها برود، موسی و عیسی و حضرت ابراهیم میگوید دروغ نگو پیغمبر هم میگوید دروغ نگو، اگر این قوانین را رعایت کردی هم در دنیا حالت خوش است و هم در آخرت، اگر مصرف موادمخدر یک ضدارزش است وقتی در دنیا مصرف میکند در زندگی ناهنجاری را بهوجود میآورد؛ اگر دروغگو باشد دروغ مال قیامت نیست که اگر در همین دنيا دروغ بگویی حال خودت خراب میشود، وقتی به طرف ضدارزشها میروی حال خودت خراب میشود.
بنابراین یکی اینکه قوانین الهی را باید عملی و کاربردی کرد. یعنی اینکه بخواهید شب تا صبح هزار ذکر را بگویی؛ ولی عملاً یکی از اینها را انجام ندهی؛ پس باید کاربردی باشد و به صورت عملی انجام دهید. هرجا خداوند میگوید ای کسانی که ایمان آوردهاید یا وقتی از مضرات و زیانکاری انسان میگوید آخرش میگوید مگر کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادند و این پشت سر میآید؛ پس ایمان منظور ایمان خالی نیست، ايمانی که عمل صالح پشت سرش نباشد اصلاً معنی ندارد؛ بنابراین پرداختن به ارزشها به صوت، کلام و حرف نیست. یکی از مسائلی دیگری که بخواهی با انجام آن حالت خوش باشد این است که باید خدمتگزار باشید؛ یعنی میوه داشته باشید، تولید داشته باشید، مصرف کننده نباشید، کسی که مصرف کننده است نمیتواند خدمتگزار باشد؛ ولی کسی که تولید میکند ممکن است به صور و اَشکال مختلف باشد؛ یعنی مثل درختی باشد که میوه و بار دهد. بعضی درختان میوه میدهند؛ ولی مال خود خانواده است و هیچکس حق ندارد از این میوهها بخورد و خودشان که نمیتوانند بخورند و بقیه خراب میشود و نه خود خورد نه کس خورد.
منظور از تولید یعنی خدمت به مردم و اینکه خیرت برسد، حال این به کَرَم، به قلم، به دِرَم، به هر طریقی است. وقتی شما خدمت میکنید به پاکی میرسید، یک نفر دیگر را به پاکی میرسانید؛ وقتی یک نفر حالش خراب است با او حرف میزنید و امیدوارش میکنید این یعنی خدمتگزار بودن، وقتی کف سالن را تی میکشید؛ یعنی خدمتگزار بودن. حالا ممکن است یکسری کارها را در خانه انجام بدهی؛ ولی آن بهجای خودش، آن هم ارزش دارد. حالا اگر یک موقع من معلم ریاضی هستم، درس میدهم و همه ساعتی ۱۰۰۰ تومن میگیرند، من ساعتی ۳۰۰۰ میگیرم؛ بعد میگویم من خدمتگزار هستم پس او خدمتگزار نیست او برای پول کار میکند. انسان برای اینکه حال خوش داشته باشد باید خدمتگزار باشد. افرادی که در کنگره خدمتگزار بودند حالشان خوش شده است؛ ولی افرادی که یک صندلی جابهجا نکردهاند حالشان خراب میشود؛ چون تماشاچی هستند. خدمتگذار بودن در حال خوش خیلی تأثیر دارد از فوایدش این است که حسابت صفر میشود، از ضدارزشها پرهیز و به ارزشها میپردازی، خدمتگزار هستی و در زمان حال زندگی میکنی و این در زمان حال زندگی کردن یکی از سختترین هنرها است و اگر تمرین کنیم یکی از بهترین هنرها است؛ منظور از در زمان حال زندگی کردن اجرای قوانین است.
در زمان حال زندگی کردن ممکن است در تقاطع مسیر زندگی لحظه به لحظه فرق کند و قابل پیشبینی نیست. هیچ چیز نمیتواند همیشه برای ما یکنواخت باشد، این لحظه با لحظه قبل فرق میکند. هميشه خطر در کمین است، این لحظه بگذرد ممکن است لحظه مرگ باشد یا ممکن است لحظه خطر باشد؛ پس انسان باید هميشه آمادگی پذیرش در لحظات را داشته باشد؛ اگر ما بتوانیم هنر زندگی کردن در زمان حال را یاد بگیریم خیلی مهم است. متأسفانه مسئله مهمی که همه ما درگیرش هستیم و من نمیدانم چه حکمتی در آن است؛ ارزش چیزهایی که داریم را نمیدانیم و اصلاً مهم نیستند و فقط حرص آن چیزهایی که نداریم میخوریم و دائماً درگیر رنج، مشقت و ناراحتی میشویم. در کائنات خیلی چیزها وجود دارد که قابل شمارش نیست؛ بخواهیم روی آنها حساب کنیم خیلی چیزها در کائنات است که ما نداریم و باید از آن چیزهایی که داریم استفاده کنیم، برای آن چیزهایی که لازم است تلاش کنیم؛ مثلاً خانمها شوهر دارند و اصلاً قدرش را نمیدانند، آقایان خانم دارند و اصلاً قدرش را نمیدانند. خیلیها هستند نه زن گیرشان میآید، نه شوهر گیرشان میآید و آنها این چیزی که دارند اصلاً قدرش را نمیدانند و اصلاً برای آن ارزش قائل نیستند، چه آقا و چه خانم فرقی نمیکند. موقعی که از دستش دادند تازه کاسه چه کنم چه کنم باید دستشان بگیرند.
سلامتی داریم همه اینجا نشستهایم، قلبها سالم، کلیه سالم، دماغ احتیاج به عمل جراحی ندارد؛ ولی هیچکدام ارزشی برایشان قائل نیستیم. چشمها میبینند، گوشها سالماند و میشنوند و ما برای چیزهایی که داریم اصلاً اهمیت و ارزش قائل نیستیم؛ ولی اگر یکی از کلیههایمان خراب شود تازه میفهمیم که از دستش دادهایم. در زمان حال زندگی کردن یعنی اینکه آن چیزهایی که ما داریم برای آن ارزش قائل باشیم، شاد باشیم، آمدهایم روی ۳۰۰ میلیگرم روی همان ۳۰۰ میلیگرم شارژ باشیم، قانع باشیم و لذت ببرید. الآن هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم احتیاج به مواد نداریم، تابلو نشدهایم و این خیلی ویژگیهای مثبتی دارد؛ ولی برایش ارزش قائل نیستیم. کسی میتواند در زمان حال زندگی کند و از زندگی استفاده کند که این هنر را داشته باشد؛ هنر این است که ارزش آن چیزهایی که داریم بدانیم. ما نمیتوانیم هیچکس را پیدا کنیم که بیعیب و نقص باشد.
مسئله بعدی این است که در زمان حال مثل کرم ابریشم یک پیلهای دور خودمان پیچیده و خودمان را درون آن پیله زندانی کردهایم و خودمان شدهایم زندانبان جهل، کینه، نفرت، نفاق، خودخواهی، پولپرستی، حرص، دشمنی، عقدهها، خودطلبی و خودخواهی خودمان و یک جهنم برای خودمان بهوجود آوردهایم و اینقدر اینها را قویتر میکنیم که بیشتر در این زندان میمانیم؛ ولی به هر حال یک روز باید بتوانیم. کسی که هنر زندگی کردن را یاد بگیرد، این پیله را سوراخ کند، از آن بیرون بیاید و پرواز کند. ما در کنگره توقع نداریم که یک مرتبه شب همه بخوابند تا صبح همه علامه بشوند و به سفر دوم بروند، همه پاک بشوند، همه مرتب و منظم باشند و یا همه عمل صالح انجام بدهند، تمرین میخواهد، باید در طول زمان تمرین کنیم تا یاد بگیریم مسئله زندگی کردن در حال را و توقع نداشته باشید که فوری بتوانید عمل کنید باید ذرهذره تمرین کنیم. حسابمان را صفر کنیم؛ چون تا زمانی که حساب خودمان را صفر نکنیم نمیتوانیم حرکتهای سازنده داشته باشیم. تا زمانی که حساب ما صفر نشده در مزرعه ما گیاهان تلخ و زهرآگین مرتب خواهند رویید. از حالا داریم بذر نیکو میکاریم.
منبع: سیدی به دنبال چه هستیم؟
نویسنده: همسفر محبوبه(م) رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
26