English Version
This Site Is Available In English

به فرمان عقل توجه نکردیم

به فرمان عقل توجه نکردیم

جلسه هفتم از دوره چهل‌ و چهارم جلسات آموزشی‌ خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی مسافر مجید، نگهبانی مسافر حشمت و دبیری مسافر عباس با دستور جلسه "وادی ششم و تأثیر آن روی من" در روز سه‌شنبه ۲۸ مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مجید هستم یک مسافر؛ در ابتدا خداوند را شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر اجازه داد که من در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم، از آقای مهندس سپاسگزارم و همچنین از راهنمای لژیون هفتم آقا حجت عزیز و بچه‌های لژیون هفتم که اجازه خدمت به من دادند. رهایی های شعبه را تبریک میگویم به آقا حمید رضای عزیز و همسفرش و راهنمای محترم و آقا حمید و همچنین تحویل گرفتن شال راهنمای تازه واردین آقا محسن عزیز را به ایشان تبریک میگویم هم به راهنمایش هم به شعبه خودمان؛ چون که شعبه ما می‌دانید که یکی از شعباتی است که در امتحان راهنمایی حدود شاید ۲۵ نفر قبول شدند و این هم یک جای شکر دارد، هم یک جای دست مریزاد دارد به راهنماها و دست‌اندرکاران که بودند و زحمت کشیدند. ما شعبه هم داریم که یک نفر هم قبول نشده ولی وقتی توی شعبه حدود ۲۵ نفر شال می‌گیرند این معلوم است شعبه زنده بوده. در مورد دستور جلسه وادی ششم، حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نمایید. که ما چراغ‌های راه هم داریم یک راهی ما می‌خواهیم برویم حرکت کنیم یک راهی اشتباه رفتیم حالا می‌خواهیم برگردیم درستش کنیم. وادی ها یک سری چراغ هستند و یک سری هم مهندس نشانه به ما میدهدحالا این نشانه اینطوری هست که این کار را بکن این کار را نکن، کنگره که وارد شدیم اول به ما گفتند تفکر کن، بعد مسئولیت خودت را قبول کن، بعد بدان که هیچکس به فکرت نیست به اندازه خودت. وادی پنجم به ما گفت اینکه بنشینی و فکر کنی با فکر کردن چیزی درست نمیشود، باید حرکت کنیم. در این حرکت چه چیزی احتیاج داری؟ میگوید که باید بدانیم که آن عقل، فرماندهی است که ما باید حکمش را کاملاً اجرا کنیم. چه اتفاقی افتاد زمانی که درگیر مواد بودیم؟ به فرمان عقل توجه نکردیم. می گوید مواد چیز خوبی نیست، الکل چیز خوبی نیست، دروغ خوب نیست انجام نده و انجام دادیم. حالا اینجا چه اتفاقی بین نفس اماره و عقل افتاد؟ عقل هیچ موقع اشتباه نمی‌کند. خداوند به ما میگوید، پیامبرانی برای شما آوردم، ۱_ پیامبران بیرون، مثل پیامبرانی که از قدیم داشتیم مثل، راهنماها، معلم ها، پدر و مادرمان اینها پیامبران بیرونی‌ هستند که اینها آمدند ما را راهنمایی کنند.۲_ پیامبر درون خود آفریدیم، که هیچ موقع هیچ اشتباهی نمیکند. آن پیامبر کیست؟ عقل شماست، ولی در مقابلش نفس اماره را گذاشت، آن جن درونم را هم گذاشت. نفس اماره این نیست که بیاید شمشیر بکشد و با عقل بجنگد که ما متوجه بشویم این درگیری هست، پس اینجا از آن حذر کنیم، خیلی آرام و خزنده و خیلی زیبا با یک لباس خیلی زیبایی، میگوید: عروسی هست یک دودی بگیر امشب، امروز گچ کاری حالا نشستی دور رفیقات یک دودی می‌گیرند تو هم یک دودی بگیر. و به خودت بگویی من که معتاد نمی‌شوم، نه اینکه معتاد هست توی خیابان این با من فرق می‌کند، این با تو فرق می‌کند، تو خیلی درجه بالاتری، تو آدم قوی هستی تو همچین مشکلی پیدا نمیکنی یا اینجا این دروغ را بگو، دروغ بده ولی نفس اماره گفت دروغ بگو، دروغ مصلحتی ایراد ندارد. ما همیشه دنبال حال خوش بودیم چه مصرف مواد بود چه دروغ گفتیم چه غیبت کردیم چه سرزنش کردیم، چه قضاوت کردیم هر کار ضد ارزشی که انسان انجام میدهد دنبال حال خوش است. ولی آن بازی‌های نفس اماره، بازی‌های آن نیروهای منفی که همیشه هستند طوری طراحی می‌کنند بازی ها را که هیچ متوجه نیستیم، تا زمانی که گرفتار می شویم. آن زمان که گرفتارش شدی مجبوری حالا باید مواد بکشی و آخرش این شد حالا برگرد. حالا در وادی ششم میگوید باید جلوی یک سری چیزها بایستی. گفت نه آقا اینجا اشتباه است، این مواد کشیدن اشتباه است، این مشروب خوردن اشتباه است، سیگار کشیدن اشتباه است، دروغ گفتن اشتباه است و اونجا یک تلنگری به ما خورد که من خودم آمدم گفتم خب بروم یک چند روزی مواد نکشم و چند روزی آمدم اینجا گفتم که می‌شود یک هفته‌ای انجامش بدهم. گفت که چکار کنیم؟ یک هفته حالا بیا، آقای مهندس می‌گوید بین نیروی عمل منفی و عمل مثبت، بین عقل و نفس اماره اندازه یک تار مو فاصله است ولی این یک مو فاصله زمان زیاد است، یک روزه نیست حدود یک سال، ۱۰ ماه، ۱۱ ماه زمان می‌برد. فرمانبرداری عقل هم این نیست که بگويم من امروز تا الآن مطیع نفس اماره بودم از فردا می‌شوم فرمانبردار عقل و فرمان عقل را کاملاً اجرا می‌کنم. آقای مهندس می‌گوید شما از همان کارهای کوچک شروع کنید، کارهای کوچکی که انجام نمی‌دادی یک لامپ که توی خونه عوض نمیکردی انجام بده، همیشه لامپی می‌خواستیم عوض کنیم ۶ ماه طول می‌کشید. می‌خواستیم برویم بانک امروز فردا امروز فردا میکردیم، آقای مهندس می‌گویند از کارهای کوچک شروع کنید.

از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید ممنونم.

پیاده‌سازی مطلب: مسافر حسین 

ویراستار: مسافر حمید 

عکس، تنظیم و بارگذاری: مسافر حجت 

مرزبان خبری: مسافر محمد 

گروه سایت مسافران نمایندگی خمین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .