چهارمین جلسه از دور پانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ مسافران نماینده دکتر احمد با استادی مسافرعباس، نگهبانی مسافر جمشید و دبیری مسافر داود با دستور جلسه «وادی ششم، وتاثیرآن روی من » سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان عباس هستم یک مسافر خداوند را شاکرم که امروز توفیقی داد تا بتوانم در خدمت شما دوستان عزیز باشم. و امروز با هم به امید و یاری خداوند یک جلسه خوبی را داشته باشیم و بتوانیم با هم تجربیاتمان را به اشتراک بگذاریم. و بتوانیم از این جلسه دست پر بیرون برویم و خوب اما امروز دستور جلسه وادی ششم هست. اینکه ما بتوانیم حکم عقل را اجرا بکنیم. قبل از اینکه وارد وادی ششم بشویم همینطور که مستحضر هستید ما چهار تا وادی داریم که اینها وادیهای تفکر هستند. و اینها مقدمه هستند اگر انسان وارد این مقدمه نشود عملاً نمیتواند به وادی ششم برسد. وادی عملکرد است. من مسافر که مواد مصرف میکردم شهر وجودی خود را خراب کردم. من مسافر با حالت عجز و ناتوانی به کنگره آمدم. دیگر به نقطه پایان رسیده بودم که بعد از آن آمدم و وارد کنگره شدم. چرا به نقطه پایان رسیده بودم به واسطه اینکه وارد ناامیدی شده بودم حالا یا در اثر مصرف مواد مخدر. و ترکهای متعدد یا در مسائل دیگه به هر حال در زندگی دچار. ناامیدی شده بودم. و مسئولیت زندگیم از دستم خارج شده بود نه تنها مسئولیت زندگیم بلکه مسئولیت جسمم هم از دست خودم خارج شده بود. پس قبل از اینکه حرکتی را به صورت عملی بخواهم انجام بدم باید این چهار وادی را به طور کامل آموزش ببینم. و بشینم و تفکر بکنم. که من مسافر من عباس بیهوده پا به جهان هستی نگذاشتم من آمدم در این جهان برای یک مسئولیتی. آقای مهندس در دو سی دی قبلی خود گفت هر کدام از ما در این جهان آفریده شدهایم برای یک هدفی. به هر کدام از ما یک کاری محول شده و ما آمدهایم که این کار را به درستی انجام بدهیم. و ما باید نه تنها مسئولیت زندگی خود بلکه مسئولیت جسم خودمان را هم بپذیریم. و این مسئولیتها را واگذار نکنیم. به نظر من اگر ما تفکر نکنیم روی این مسائل و برای زندگی خودمان هدفی قائل نشویم. که چرا ما آمدیم و سرانجاممان چه خواهد شد. عملاً کار خاصی هم نمیتوانیم انجام بدهیم باید این تفکر در درون ما شکل بگیرد. اما اتفاقی که در اثر مصرف مواد مخدر در درون من مسافر به وجود آمده. اینه که حاکمیت جسم و جهان بینی و همه شهر وجودی من از من و گرفته شده و به نفس اماره من سپرده شده و عملاً با یک کودتا عقل. از آن حاکم اصلی وجودی من خارج شده. حال آمدیم و دوباره میخواهیم این حاکمیت را به عقل برگردانیم. و عقل احکامی را صادر بکند که بتواند ما را به سعادت برساند حالا باید چه کار بکنیم. اولین قدم این است که آموزش ببینیم انسانی که آموزش نبیند نمیتواند. احکام عقلش را اجرا بکند آن چیزی که عقل فرمان میدهد را به درستی اجرا کند. کار دوممان این است که علاوه بر اینکه من آموزش میبینم و علم و آگاهی کسب میکنم. با خواستههای نفسانی خودم مبارزه بکنم. خواستههای نفسم را آرام آرام بزارم کنار و یک دفعه هم این اتفاق نمیافتد. خواستههای نفس همیشه وجود دارد اما. هرچه انسان رشد بکند و به آگاهی برسد. و بتواند تزکیه نفس بکند این خواهشهای نفسانی کمتر میشود و انسان. از مرحله نفس عمار عبور میکند و میآید بالا. یادش بخیر جناب آقای دکتر میگفت که آقا رسیدن فرمان عقل این است این نیست که تو خیلی بخوای کار سنگینی بکنی. همین که انسان بره خونه پاشو بشوره پاش بو نده. فرمان عقد است دیگه اینکه جورابهایت را خودت بشوری. خانم من یا خانمهای شما موظف نیستند که جورابهای شما را بشورند. تشنم شد دستور ندم به بچهام که بلند شو یه لیوان آب برای من بیار. خودم این کارو انجام بدم اگر من از کارهای کوچک شروع بکنم و خودم آنها را انجام بدهم. قطعاً آرام آرام به جایی میتوانم برسم که فرمانهای مهمتر عقلم را. انجام بدهم. ولی آدمی که توی خانه دیکتاتور هست آب میخواهد دستور میدهد. نمیدونم غذا آماده نیست داد و بیداد میکنه. این فرد نمیتواند به آن فرمان عقل برسد. ما باید از کارهای کوچک شروع بکنیم تا بتوانیم آرام آرام به فرمان عقل برسیم. از اینکه به حرفهای من توجه کردید بسیار سپاسگزارم..png)
تایپ:مسافر کوشا (لژیون چهارم)
تنظیم و ارسال:مسافر روح الله:(کاربرسایت)
نمایندگی مسافران دکتر احمد اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
52