مطلبی که امروز برای شما میخوانم مربوط به تاریخ ۱۳۷۵/۰۳/۳۰ میباشد با عنوان رازهای نهان است. استاد میگوید؛ ما همه خوب هستیم و یاد گذشته را مینماییم و بابت هیچیک از وقایع گذشته تأسف و تأثری نداریم؛ زیرا در هر موضوع به جای خود، هم فرمان است و هم تقدیر و از هیچکدام نباید رو برتافت. سخن من و یا همگی ما با شماست، شما در زمان خویش با کوششی سخت، از هیچ موضوعی نباید خوف داشته باشید و یا دور شوید؛ زیرا تقدیر و فرمان الهی است. با مسئله نیک و بد آن سخنی نداریم؛ زیرا از نظر و فکر ما ممکن است بد بودنش پرده از رازهای نهان را باز نماید همینطور جهتی دیگر در بعضی موارد. امروز راجع به تقدیر و فرمان الهی صحبت میشود، این بحث همیشه بین تمام بزرگان و فلاسفه بوده است که زندگی جبر یا به صورت اختیار است؟ یکسری جبرگرا بودهاند و یکسری اختیارگرا بودهاند. یکسری میگویند؛ نه جبر و نه اختیار است بلکه بین این دو است. مولوی فیلسوف و عارفی بود که از مطالب بسیار عظیمی پرده برداشت و من در بین شعرا و عرفا تا حالا بالاتر از مولانا ندیدم. کتاب دیوان شمس حاوی مطالب بسیار غنی است و کتاب مثنویمعنوی مولوی در شش جلد تقسیم میشود که در طول ۱۴ سال نوشته شده است؛ ولی جلد ششم، قصه پادشاه و قصر مخصوصی که پادشاه به آنجا میرفت نیمه تمام میماند و پسرش میخواست قصه را تکمیل کند و یکسری کارها را انجام میداد. به اعتقاد شخص من نتوانست؛ چون مطالب مولانا همه القاء و الهام بوده است؛ یعنی به او دیکته شده بود در درون خودش نبود. اگر دانش مولانا را بخواهیم میتوانیم کتاب فیهمافیه را بخوانیم که مولانا با لحن و ادبیات مخصوص خودش آن را نوشته است. کتاب مثنویمعنوی آیات و احادیث زیادی دارد که همه را تفسیر کرده و هنوز خیلی از اشعارش مانده است. وقتی میگوید؛ از جمادی مردم و نامی شدم، وز نما مردم به حیوان سر زدم؛ مُردم از حیوانی و آدم شدم، پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم؟ بار دیگر از مملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم. هنوز مردم عوام و حتی بعضی خواص هم نمیدانند که چه میگوید، به همین دلیل قطعاتی از شعرهای مولوی را میخوانم به اعتقاد من کاملاً منطبق بر حقیقت است. مولانا معتقد است زندگی هم جبر، هم اختیار و هم بین اینها قرار دارد؛ ولی چیزی که هست اسپینوزا جبرگراست میگوید؛ همه چیز بر مبنای جبر و عامل و معلول است و فلسفه خودش را دارد.
بحثی که وجود دارد زندگی ما بر پایه جبر است یا اختیار؟ آیا زندگی ما در اختیار خودمان است، ما رقم میزنیم یا از جای دیگری رقم میخورد؟ خیام میگوید؛ بر من قلم قضا چو بی من رانند، پس نیک و بدش ز من چرا میدانند؛ منظور جبر است اگر اینگونه باشد، هر کدام نظری دارند؛ ولی جنگ سر این است که جبر است یا اختیار؟ در اینجا گفتیم که سه پارامتر است، یک جبر که همان تقدیر است، بعد خواست یا همان اختیار است و شاخه بعدی فرمان الهی است، کل زندگی ما بر مبنای این سه در حرکت است؛ خواست ما نیست که بگوییم چرا فلان چیز را میخواستیم نشد، مقداری در اختیار ما و مقداری تقدیر یا همان جبر است. تقدیر جبری نیست که به ما تحمیل کردهاند اشتباه نکنید، به تقدیر جبر میگوییم. تقدیر؛ یعنی نامه پیشین، دانشگاه که میروید ترم تمام میشود کارنامه را به شما میدهند، کارنامه همان نامه پیشین است، ما همیشه در حال امتحان دادن هستیم و همیشه تقدیر را میسازیم، کاری که امروز انجام میدهیم تقدیر فرداست، هر عمل نیک و بدی که انجام بدهیم نتیجه آن به خود ما برمیگردد. مولوی جبر و اختیار را با شعری مطرح میکند. مولانا؛ یعنی سَرور ما، در اهل تسنن به کسی که مرتبه بالایی دارد مولوی میگویند؛ یعنی کسی که پیشوای مذهبی است.
آن یکی میرفت بالای درخت، میفشاند آن میوه را دزدانه سخت؛ صاحب باغ آمد و گفت ای دنی، از خدا شرمیت کو چه میکنی؟ گفت از باغ خدا بنده خدا، گر خورد خرما که حق کردش عطا؛ عامیانه چه ملامت میکنی؟ بخل بر خوان خداوند غنی؛ گفت ای ایبک بیاور آن رسن، تا بگویم من جواب بوالحسن؛ پس ببستش سخت آن دم بر درخت، میزد او بر پشت و ساقش چوب سخت؛ گفت آخر از خدا شرمی بدار، میکشی این بیگنه را زار زار؛ گفت از چوب خدا این بندهاش، میزند بر پشت دیگر بنده خوش؛ چوب حق و پشت و پهلو آن او، من غلام و آلت فرمان او؛ گفت توبه کردم از جبر ای عیار، اختیارست اختیارست اختیار. این مثالی است بین انسانی که اعتقاد دارد همه چیز جبر است و انسانی که میگوید همه چیز اختیاری است. من بنده خدا هستم باغ و میوه هم مال خدا است تو چرا ناراحت هستی؟ صاحب باغ دزد را به درخت بست و گفت من هم بنده خدا هستم و چوب هم مال خدا است. مولانا معتقد است این مسئله، اختیار است گرچه در پناه این قضیه تقدیر یا همان جبر هم هست. بزرگان ما تقدیر را با جبر یکی گرفتهاند، در صورتی که این خود ما هستیم وقتی گندم میکاریم جبر کاشت و برداشت گندم است. اگر جو بکاریم، جبر یا تقدیر برداشت جو است، اگر باد بکاریم، برداشتش طوفان است، آن چیزی که میکاریم و آن چیزی که برداشت میکنیم، تقدیر است و یک قسمت هم خواست است. ما با تقدیر کاری نداریم؛ چون تقدیر کار خودش را انجام میدهد. تقدیر مانند تیری است که از چله کمان رها شده و به هدف میخورد؛ چون گندم کاشتید قطعاً گندم برداشت میکنید ممکن است زمان ببرد، قدیم میگفتند صبر کوچک خدا ۴۰ سال است.
بعضی اوقات خداوند سریعالحساب است و سریع به حسابها رسیدگی میکند. به اعتقاد من چیزی به عنوان جبر نداریم، آن تقدیر است که بذرش را خود ما کاشتهایم. مسئلهای که درک آن ممکن است برایتان سخت باشد تقدیر یا نامه پیشین است، یک قسمتی مربوط به زمان حال است و مقداری قبل از تولد؛ یعنی از روز الست که در قرآن هم گفته شده که با خداوند پیمان میبندیم، یکسری مطالب تقدیر یا همان نامه پیشین که ما به همراه خودمان آوردهایم، یکسری مسائل تقدیرشان الان که داریم زندگی میکنیم ممکن است برسد و یکسری بعد از مرگ و در جهان دیگری نامه پیشین عمل میشود. خداوند در قرآن میگوید؛ بعد از مرگ روزی میرسد که نامه بعضیها در دست راستشان است کسانی که آدمهای درست و صالحی بودهاند و آدمهایی که بدکردار هستند نامه در دست چپشان است، پس نامهای که در دستشان است نامه اعمال پیشین آنها است و بر مبنای اعمال امروز میتوانیم در فردوس یا در دوزخ قرار بگیریم، فردوس یا دوزخ هم بهصورت جاری است، هم در این دنیا و هم در دنیای دیگری وجود دارد. اختیار و تقدیر را متوجه شدیم شاخه سوم هم وجود دارد که تاکنون جایی ندیدهام که بزرگان و فلاسفه ما به این صورت تقسیمبندی کرده باشند. جبر، اختیار و فرمان الهی باز مثلث میشود. فرمان الهی حساب و کتاب خودش را دارد، برای خواص، کسانی که مرتبه بالایی دارند، یک جور فرمان الهی عمل میکند و برای عوام هم جور دیگری عمل میکند، وقتی زلزله یا سیل اتفاق میافتد، به این دلیل نیست که تو خطایی کردهای؛ بلکه فرمان الهی است.
گذشته چه بوده است؟ بابت هیچگونه از وقایع گذشته تأسف و تأثری نداریم؛ چون اتفاقاتی که برایمان افتاده هم تقدیر و هم فرمانالهی بوده و از هیچکدام نباید نگران و ناراحت باشیم و در زندگی از هیچ چیز نباید خوف داشته باشیم. انسان موجودی است که بقاء دارد و حتی با مرگ هم از بین نمیرود. چیزی که ما را اذیت میکند خوفی است که ما داریم، خوف از آینده و از گذشته، ما دائماً یا درگیر گذشته هستیم یا درگیر آینده، زمان حال را به مسلخ میبریم. کار، تلاش و پسانداز میکنیم که در آینده به ما خوش بگذرد وقتی پولهای خود را جمع کردیم و میخواهیم خوشگذرانی کنیم مرض قند میگیریم یا دکتر میگوید دیگر حق نداری چیزی بخوری، کار بسیار سختی است که در زمان حال زندگی کنیم، یک بیماری داریم و قرار است ۵ سال دیگر بمیریم از الان مُردیم؛ چون از نظر عقلی میدانیم مرگ وجود دارد و قبول داریم؛ ولی از نظر احساسی قبول نداریم که میمیریم. من به دوستانم که پولدار هستند میگویم شما آدمهای بدبختی هستید که جرأت بخشیدن پول خود را در راه خدا ندارید، میترسید و خیال میکنید همیشه زنده هستید. به یکی از دوستان گفتم انشاءالله عمرت طولانی باشد؛ ولی زمانی که مُردی خانوادهات ختم عالی برایت میگیرند، در بهترین رستورانهای تهران بقیه را دعوت میکنند و غذا میدهند، خیال نکنی برای شما این کار را میکنند بهخاطر خودشان این کار را انجام میدهند که کلاس بگذارند و بگویند ما خیلی پولدار هستیم و به این طریق از پدرمان قدردانی میکنیم؛ ولی بعد از گذشت مدتی حتی سر قبرت هم نمیآیند. بعضیها نمیتوانند این مسئله را هضم کنند.
یاد گرفتن زندگی کردن در زمان حال مسئله خیلی مهمی است. برای یک مسئله در آینده، تمام زمان حال را خراب میکنید، نشستهایم غصه میخوریم که چرا فلانی به ما پشت کرد یا غصه آینده را میخوریم که چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟ در خانهای نشستهاید از آن لذت ببرید حرص نخورید، نگویید مستأجر هستیم چیزی که دارید متعلق به شماست. متأسفانه یا در گذشته هستیم یا در آینده، زمان حال را کاملاً رها کردهایم، کسی که در زمان حال زندگی کند، ترسهایش از بین میرود، وقتی به مسائل منفی فکر میکنید مثل لیزر میماند مدام تکرار میشود و منفیتر میشود. بعضیها میگویند توهم داریم چه کار کنیم؟ به آنها میگویم اگر به آن فکر نکنید از بین میرود. زندگی کردن در زمان حال هنر بسیار ارزشمندی است و روزی که یاد بگیریم در زمان حال زندگی کنیم، آنوقت از زندگیمان لذت میبریم و رنجور، شکسته و عقدهای نمیشویم. از گذشته درس بگیریم برای آینده برنامهریزی کنیم و در زمان حال زندگی کنیم. اتفاقاتی که میافتد در مقوله فرمان الهی است، کاری به خواست نداریم همیشه خیال میکنیم تقدیر باید چیز خوبی باشد؛ اما همه چیز درهم است، ممکن است تقدیر بدی برای شما پیش بیاید، نباید از آن ترسید؛ چون پرده از روی رازهای بسیاری برمیدارد، خودم را مثال میزنم من درگیر اعتیاد شدم در آن مشقت، مشکلات، حس و حال منفی، حقارت و شکست بسیار بود، تقدیر بسیار بدی بود؛ ولی پردهای از رازهای نهان باز شد، پرده از راز درمان اعتیاد، درمان سیگار، درمان چاقی و راز درمان بیماریهای بسیار برداشت، پس اگر برای ما یک مشکل پیش بیاید ممکن است در این مقطع از حیات یا در جهانهای بَعدی منافع یا خیری برای ما وجود داشته باشد، باید به اعمال خود نگاه کنیم؛ مثلاً خوردن قهوه تلخ،صبحگاه باعث آسیب به دستگاه گوارش میشود و این مواد مخدر است نباید مصرف شود، ما به فکر سلامتی شما هستیم.
میبایستی به اعمال خود نظر بیفکنیم تا آنچه بر ما میگذرد با تزکیه ما را به یاد مسائل از یاد رفته بیاورد، کارهایی که انجام میدهیم ببینیم خوب هستند یا بد؟ غیبت دیگران را میکنیم یا زیرآب دیگران را میزنیم، در امور دیگران تجسس میکنیم یا ظن و گمان بد میبریم یا کارهای خوب انجام میدهیم و به دیگران کمک میکنیم. وقتی به اعمال خود نگاه کردیم باید خود را تصفیه کنیم تا ما را به یاد مسائل از یاد رفته بیاورد، خواه از خود باشد یا مربوط به خویشان باشد. تصفیه مثل تبدیل کردن آب گلآلود و کثیف به آب زلال است، وقتی تصفیه شدیم افکار آرام میشود، افکار زمانی آرام میشود که ما بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم و به مسائلی که به ما ربط ندارد فکر نکنیم، ما گاهی به مسائلی فکر میکنیم که به درد نمیخورد و مثل ساختن خانهای که نمیشود در آن زندگی کرد یا داستانی که هیچ سر و ته ندارد و فقط فکر و ذهن ما را به خودش مشغول کرده و جز اینکه انرژی ما را بگیرد نتیجهای ندارد، ما اگر بتوانیم تصفیه کنیم؛ یعنی دروغ نگوییم، بدخواه دیگران نباشیم، تجسس نکنیم، عدالتخواه باشیم، ظلم نکنیم و دیگران را به محبت دعوت کنیم، از خوشحالی دیگران خوشحال و از غم دیگران ناراحت شویم، بعضی اوقات ما از خوشحالی دیگران ناراحت میشویم؛ مثلاً به ما میگوید من فوقلیسانس قبول شدم ما بحث را عوض میکنیم و حتی به او یک تبریک نمیگوییم، این حسادت ورزیدن و از موفقیت دیگران رنج بردن است با تصفیه اینها کنار میرود و خیلی چیزها به یاد ما میآید. اگر افکار پریشان داشته باشیم نمیتوانیم یک فکر سازنده و تصمیم درستی برای آینده داشته باشیم. بعضی از مسائل که به یاد ما میآید مربوط به خود ما و بعضی مربوط به اعضاء خانواده است، بعضی اوقات یکی از اعضاء خانواده بدی میکند و به حساب کل خانواده گذاشته میشود. عمل نیک شما در کنار ادامه زمان، پاداش در برخواهد داشت. وقتی کار نیکی انجام بدهیم پاداش دارد و این یک چیز مشخصی است، وقتی گندم میکاریم گندم برداشت میکنیم، وقتی به مردم خوبی کنیم مردم به ما خوبی میکنند و احساس خوبی دارید، به کسی که گرسنه است غذا میدهیم، سیر میشود، احساس لذت میکنیم این پاداش کار خوبی است که انجام دادهایم.
شاگرد میگوید؛ مطالبی که میفرمایید واقعاً عین قانون است و حقایق ژرفی را آشکار مینماید، چگونه میتوان اینها را انتقال داد؟ استاد میگوید؛ در خصوص بعضی از مسائل به صراحت بیان ننمایید؛ زیرا مانند میوه نرسیده میباشد که قابل خوردن نیست و در این راه تعصب نداشته باشید. بعضی از مسائل را نباید به صراحت بیان کرد باید به آرامی باشد، شرایط مهیا و با ساخت یک زیربنا و در پختگی و با رسیدن به یک شعور و آگاهی و در یک مرحله خاص آن را مطرح کنیم و مطرح کردن یک مرتبه آن، ما را دچار بحران و مشکل میکند. بعضی از عرفا که در گذشته به شهادت میرسیدند بهخاطر این بود که بعضی از مسائل را بیپرده بیان میکردند. مولانا میگوید؛ عارفان که جام حق نوشیدهاند، رازها دانسته و پوشیدهاند؛ هر که را اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند. آنها اگر حرفی نمیزدند بهخاطر این نبود که یک چیز پنهانی هست که نباید گفته میشد، دوست داشتند بگویند بهخاطر اینکه گوش شنوا باید باشد که تشدد و اختلاف ایجاد نکند و افکار انسانها را پریشان نکند، باید شرایط، زمان و مکان جوری باشد که بتوان آن را بیان کرد وگرنه حرف نرسیده مثل یک میوه کال است و مشکل ایجاد میکند. در اعمال خود به دقت انجام وظیفه نمایید.
شما سخن بسیار گفتنی دارید در ضمن در خصوص خود با قطبهای منفی هیچگونه تفکری ننمایید و برای حصول و هدف میبایستی در راه مستقیم پیش بروید. با قطبهای منفی هیچ تفکری یا ارتباطی نداشته باشید؛ یعنی پیش دعانویس نروید و رفتن و قدم گذاشتن در این مسیر فاجعه است و وارد قطب منفی میشوید. انسان یک حریم دارد و موجودات غیر انسان هم داریم که در قوانین الهی و کائنات مرزبندی است و هر کس مرز خودش را دارد آن موجودات اجازه ورود به حریم ما را ندارند و ما هم اجازه ورود به حریم آنها را نداریم و این قانون نوشته شده و اجرا میشود، آنها نمیتوانند وارد حریم ما بشوند مگر اینکه ما اجازه بدهیم، شما با رفتن پیش دعانویس اجازه میدهید که آنها وارد حریم شما شوند و باور آن هم خیلی سخت است، میگویید ما برای کار خیر میرویم، فرقی نمیکند و ارتباط برقرار کردن با این قضیه، شر و شیطانی است. با آدم منفی هم مشورت نداشته باشید، قطب منفی چه از ما بهتران باشد حالا چه گروه، چه حزب و هر چه باشد باید فاصله خود را با آن حفظ کنی، اگر انسان حراف و بدی است از او ذرهذره فاصله بگیرید و قطع رابطه کنید.
اگر میخواهید در کارهایتان به نتیجه برسید باید در صراط مستقیم باشید؛ یعنی به طرف مثبت و ارزشها حرکت کنید و از ضدارزشها فاصله بگیرید، ضدارزشها حتماً عرق خوردن و هروئین کشیدن نیست خیلی کارهای پیش پا افتاده مثل غیبت کردن ضدارزش است. به یاد خدا و نیروهایی باشید که از آنها انرژی دریافت بدارید و در عمل خویش به کار ببندید. باید در افکارتان به یاد خدا و با نیروهایی باشید که از آنها انرژی میگیرید. وقتی با دوستی مینشینید و از او انرژی نمیگیرید باید فاصله را ذرهذره کم کنید و افکار منفی را از سر بیرون کنید. ما به ادامه سخنان گذشته خود که شامل مسائل پیشرونده بودند موافق میباشیم، ما میخواهیم چیزهایی را بدانیم که مسیر زندگی در صراط مستقیم و با دغدغه کمتر و آرامش و موفقیت بیشتر پیش ببریم. شاگرد میگوید؛ مسائل ما پیرامون حس بود. استاد میگوید؛ در مورد حس گفته بودیم، اگر روی حس تمرکز داشته باشید همینگونه است که نتیجه و حاصل را در طی این مدت احساس نمودید و دیدارهایی بوده که به مرور زمان کامل شده است. ما در مقالات خود این را مطرح میکنیم که تقدیر، خواست و فرمان الهی با هم در زندگی هست، ما به فرمان الهی و تقدیر کاری نداریم و آنها کار خود را انجام میدهند، چیزی که مهم است خواست ما میباشد و این خواست امروز ماست که تقدیر فردا را نقش میبندد، اگر من امروز در قضاوتی ظلم میکنم دارم تقدیر فردا را مینویسم.
نویسندگان : همسفر مرجان و همسفر زینب رهجویان راهنما همسفر نرگس (عضو لژیون سردار)
رابط خبری: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر نرگس (عضو لژیون سردار)
ویرایش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
100