به نام قدرت مطلق الله
دلنوشته مسافر جواد رهجوی راهنمای محترم مسافر وحید از لژیون هجدهم نمایندگی فردوسی مشهد در مورد دستور جلسه وادی ششم و تاثیر آن روی من ششم وتاثیرآن روی من
سلام دوستان جوادهستم یک مسافر،با بیش از ده سال تخریب وارد کنگره شدم آ خرین آنتی ایکس مصرفی شیره کشیدنی و هروئین بود، مدت ۳۸هفته دارم سفر میکنم،به روش دی اس تی،با کمک وراهنمایی استاد گرامی وبزرگوارم آقا وحید عزیز از لژیون ۱۸شعبه فردوسی مشهد،ورزش در کنگره پیاده روی و پینگ پونگ ،تی دی اس درحال مصرف ۰/۸ دهم سی سی
با کسب اجازه از استاد عزیز و همه شما دوستانم،خواستم تا اول از خودم آنچه اتفاق افتاده بوده که با وادی ششم هم ارتباط پیدا میکند را بگویم و باید بگویم که قبل از اینکه با این سیستم کنگره ۶۰ آشنا شویم، اتفاقهای عجیب وغریبی برای همه افتاده،که یکی ازآن همه من بودم با کلی موارد واتفاقهای خوب وبد،عجیب وغریب،ازجایی که من پسربزرگ خانواده بودم،ودرسن ۲۸سالگی با همه (نوع مواد) آشنا شدم،نه به این معنی که مصرفشان میکردم،وحتی اسمهای تعدادی از مواد مصرفی آنها را که بعدها میشنیدم از دیگران،خیلی برام هم جالب بود وهم ترسناک و هم کنجکاو بودم که بروم وببینم،دست دیگران که چه چیزی هست و چه شکلی هست وچگونه استفاده میشود،وآیا خوب است یا بد،مثلا،الکل را دیدم دیدم و یکی دوبار هم استفاده کردم وچون به من نمی افتاد،مصرفش نمی کردم،حالا چرا اینها را مینویسم وبازگو میکنم،چون ربط حرفهایم را با وادی ششم متوجه شدم، چقدر خوب است که با دقت سی دی ها و وادی ها را بشنویم وبخوانیم وبا دقت تمام متوجه هرکلامش باشیم تا بتوانیم ایرادخودمان را پیدا کنیم.خلاصه از جایی که من پسربزرگ خانواده بودم و پدر ومادرم انتظاراتی از من داشتند،پس من باید مراقبت از دیگر فرزندان خانواده رامی داشتم،وبرادر کوچکترم که به دوران سربازی رسیده بود،وقتی می آمد مرخصی،میدیدم که با دوستانش الکل مصرف می کرد و در اثر مصرف مشروب دعوا راه می انداخت در وادی ششم صحبت از عقل می کند،ومن خودم را عاقل وکاردرست می دیدم وبا اینکه از الکل بدم می آمد ولی به برادرم می گفتم که بیا با پیش خودم هر کاری که میخواهی انجام بده،نرو با دوستانت که بعدا هم برایت مشکل وگرفتاری درست کنند،یا خیلی موارد های دیگر برای خواهر وبرادرانم،بود تا وقتی که با سیستم کنگره ۶۰ آشنا شدم ودیدم عاقلانه رفته نکرده ام که کارهایی که از یک انسان خوب بدور است ونباید انجام میدادم را من انجام میدادم،مثلا من خودم هر کاری که فکر می کردم خوب است را انجام میدادم،ولی بعدش می دیدم که مورد سرزنش قرار می گرفتم وباعث تنش می شد وبا وجود این اشتباهات ، دوباره معلم و مشاور دیگران می شدم ،می شدم معلم اخلاق برای دیگر فرزندان خانواده وهمیشه آنها را کنترل می کردم که چه کارهای خوب وبدی انجام می دهند واگر خوب بود بحساب عقل خودم تشویقشان می کردم واگر بد بود دعوایشان می کردم.
.jpeg)
در وادی ششم گفته می شود که عقل در تکامل است ودر حالی که روح لطیف ومنحصر به فرد ما،با عقل ما راهبری می شود اینجاکلمه راهبری بارهبری کمی متفاوت است،راهبری همانطورکه مشخص است،راه ومسیر درست را به مانشان می دهد،ولی رهبری،یعنی ماآن کسی که درمسیرآن راه است را هدایت،کنترل ورهبریش کنیم،وبیشتروقتهامن فکر می کردم که خداوندعادل است وعقل هرکسی رابه اندازه خودش داده است،وخوب وبدرا می تواندتشخیص دهدومثلاً اگرمن نمی توانم بیشترازاین مادیات بدست بیاورم حتما یاعقلم نمی رسدبه کارهای بیشتروبزرگترو کم عقل هستم یا بیشترازاین نمی فهمم دیگر چکار کنم وهرچقدرهم که تلاش می کردم اگردریکی یا دو موردی از رفتارم،کردارم وعملکردهام،موفق می شدم از خودم راضی بودم ولی درعوض بااینکه بیشترازهمان موردی که در راستای آن درحرکت بودم وتلاش زیادی هم می کردم ولی دراین کارهم شکست می خوردم واصلا رضایت برایم حاصل نمی شد،وهرچه فکرمی کردم که چرااینطوری شد هیچ نمی فهمیدم که کجای کارمن اشتباه بوده است،بااینکه ازهر انسان وآدمی هم سوال وپرس جو و مشورت میکردم، که متوجه شوم که کجای کارم اشتباه بوده وایراد داشته،متاسفانه بیشترگیج میشدم چراچون هرکسی یک طوری جوابم را میداد،واین جوابهابه همه چیزشبیه بود،بجزایرادکار من،چون حرفها وگویشها،متفاوت بود،چون با اهل فن،مشورت نمی کردم،لذا از وقتی که واردسیستم کنگره۶۰شدم،متوجه شدم که عقل داشتم ودارم،ولی عقل به تنهایی کافی نیست،بلکه عقل درتکامل است،درحالیکه روح منحصربه فردخود،با اراده عقل،راهبری میشود.
و این وادی من را با مؤلفه ای مهم آشنا کرد،و آن موئلفه چیزی نبود،جز تفکرکردن،وبا تفکر کردن اولین قدم را برداشتم الان متوجه می شوم که با بکار گرفتن تفکرواز عقل کل وقدرت عقل،می شودزندگی بهتری داشت ودنبال کرد به همین جهت تصمیم دارم تااین فرمانبرداری از دستورات عقل را ازکارهای کوچک خودم شروع کنم،وبرای شروع هم باید به فرمان عقل خودتوجه کرد.درقسمتی از کتاب هم اشاره به نفس اماره میکندوباید با نفس اماره به جنگ و ستیز برخیزیم تا به نفس لوامه،خودم رانزدیک کنم وحتی برسانم وبامراقبت وکنترل،نفس خودم واطاعت از فرامین عقل موفق باشیم،
البته در وادی ششم به نکته هایی دیگری هم از قبیل صور آشکار وصور پنهان،که یک از اساسی ترین و مهمترین موئلفه هاست که به عقل میرسیم،وعقل هم از مهمترین وسرنوشت سازترین هاست که آغاز وپایان مشخصی برای ما ندارد وما بایستی در تمام مسیر تکاملی خود،به فرمان آن،یعنی فرمان عقل برسیم،وعقل کل همانند خورشیدی است که به تمامی هستی ونیستی می تابدوما وهمه موجودات به سان خانه ایی هستیم که ازیک روزنه نور واردآن میشود،البته که این روزنه بصورت خودکار عمل میکند،وبه عبارتی هرچه مابه طرف ارزشها یاروشنائی هاحرکت کنیم این روزنه برگترمی شود،در نتیجه،نورِ(عقلِ)بیشتری وارد خانه مامیشودوهر چه هم بطرف ضدارزش ها یا تاریکی ها حرکت کنیم،این روزنه تنگ تر میشود.عقل از موادی تشکیل شده که ماهنوز ذره ای از آن را نمی بینیم،ولی عقل هر چیز که باشد،از پوست وگوشت واستخوان نیست،وبرای همین هم فنا ناپذیر است چون عقل با مرگ از بین نمی رود . امیدوارم که بدون تفکر و مشورت صحیح هیچ کاری را انجام ندهیم که قطعا شکست خواهیم خورد .
ممنون که به سخنان من گوش دادید .

تنظیم و ارسال : مسافر محمد لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
72