در درون تمام انسانها نیرویی نهفته است که با تفکر و تلاش؛ باید این نیروهای خفته را بیدار کنیم. زبان، علم، هنر، ورزش در درون انسانها هست؛ باید این نیروها را بیدار و استخراجکنیم. نگوییم از من یادگیری علم، هنر، ورزش گذشته است. آقای مهندس چندین بار در سیدیها بیان کرده، ما از علم و دانش بدانیم و بمیریم بهتر است تا ندانسته از این دنیا برویم. تمام این نیروها در درون تمام انسانها وجود دارد، بستگی به خود آن فرد دارد که چگونه نیروی خفته درونش را بیدار کند.
من همسفر در کنگره یاد گرفتم؛ نباید تمام فکر و تلاشم را روی یک مسئله بگذارم. بهطور مثال: شبانهروز دربست بنشیم و دعا کنم، نماز بخوانم و روزهبگیرم، دائماً ذکر بگوییم و بیخیال، مسائل زندگی و خانوادهام شوم در هر زمینهای؛ باید حد تعادل را حفظ کنم و از وجود حیات و زندگی برخوردار باشم و علم درست زندگی کردن را بلد باشم و همزمان معنویات و دانش زندگی را بالا ببرم. کنگره ابزار چگونه زندگی کردن را در اختیار ما میگذارد، علم درست زندگی کردن بالاترین علم است.
با حرکت و تفکر است که نیروهای خفته درونم بیدار میشود، مانند زمین تا چیزی نکاری محصولی برداشت نمیکنیم؛ باید گندمی کاشته شود که از هر تخم، هفتاد تخم برداشت کنیم، برای انسان هم همین منوال است؛ باید برای آموختن کاری یا زبان انگلیسی آموزش ببینیم، تمرین داشته باشیم تا زبان انگلیسی یاد بگیریم.
در درون انسانها نیروی خفته وجود دارد که اول تفکر و بعد حرکت کنیم و در این حرکتها خطر هم هست، شاید چندین بار شکست بخوریم، نباید ناامید شویم اشکالی ندارد، دوباره به تلاش و کوشش خودمان ادامه دهیم تا به نتایج لازم برسیم.
یک سری پردههایی وجود دارد که ما انسانها پشت آنها پنهان شدیم؛ مانند پرده غیبت، حسادت، قضاوت، دشمنی، کینهتوزی، تعصبات بیمورد، باورهای غلط همه اینها پردههای پوسیده هستند که جلوی رشد و تکامل ما را میگیرند؛ باید سعی کنیم از این موارد بیرون بیاییم.
تنها چیزی که در طول زندگی ما انسانها بقا دارد محبت است، این محبت تمام هستی و نیستی را به هم وصل میکند، داروی تمام دردها عشق و محبت است که بسیار لذتبخش و گوارا هست.
در هستی هر کار خیر و یا شری انجام دهیم ثبت میشود و بازخورد آن به خود ما برمیگردد، گندم بکاریم، گندم برداشت میکنیم، قضاوت کنیم در مورد ما قضاوت میکنند، غیبتکنیم در مورد ما غیبت میکنند.
این احساس هست که وصف را میطلبد، اگر احساس و حس نباشد، وصفی انجام نمیگیرد. حس است که شاگرد را به راهنما و مادر را به فرزند، عاشق را به معشوق وصل میکند.
در هر کاری یکبار تجربه کافی است. نیاز نیست بارها شغلی، کاری را تجربه کنیم، مسافر برای درمان اعتیادش به کنگره میآید، اگر روی برنامه باشد و حرف راهنما را گوش بگیرد و در مسیر درست به روش دی اس تی به مدت ده ماه حرکت کند به رهایی درمان میرسد و لازم نیست بارها این مسیر را تجربه کند.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر میترا لژیون اول
منبع: سی دی پرده
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی تخت جمشید شیراز
- تعداد بازدید از این مطلب :
43