زمانیکه این بخش از وادی چهاردهم را خواندم، حس کردم چیزی در درونم تکان خورد. مثل اینکه نوری بر یکسری از باورها و احساساتی که همیشه داشتم افتاد که نتوانسته بودم درست درکشان کنم. این بخش از وادی کمکم کرد که عشق را از زاویه عمیقتر و واقعیتر ببینم؛متوجه شدم عشق آن چیزی نیست که به ظاهر زیبا و رمانتیک باشد؛ بلکه یک نیروی بزرگ و بینهایت درونی است که باید کمکم به آن نزدیک شویم.
یکی از نکاتی که خیلی به دلم نشست این بود که عشق واقعی ربطی به منفعت شخصی ندارد. گاهی فکر میکنیم عاشق هستیم؛ اما وقتی چیزی به نفعمان نباشد، آن عشق هم رنگ میبازد یا حتی تبدیل به نفرت میشود. این نشان میدهد که اصلاً عشق نبوده و فقط یک توقع یا وابستگی بوده است. جمله «عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد» خیلی ذهنم را درگیر کرد، باعث شد برگردم و به بعضی از رابطهها و احساسات گذشتهام فکر کنم و ببینم چهقدر از آنها واقعاً عشق بوده و چهقدر از آنها عشق نبوده است.
مثالی که درباره دف و نی زده شد خیلی زیبا و تأثیرگزار بود. اینکه اگر درون یک انسان عشق و جریان زندگی نباشد، فقط یک پوسته است مثل یک ساز بیصدا. این من را به فکر فرو برد که در زندگی روزمره چهقدر مهم است که از درون خود مراقبت کنم و عشق را در وجودم زنده نگه دارم. فهمیدم که باید کاری کنم که چیزی از درونم نوا کند وگرنه فقط ظاهر زندگی را دارم، نه معنای آن را.
در قسمت دیگری از این بخش درباره عشق بهعنوان یک مسیر حرف زده شده است. اینکه عشق از محبت شروع میشود و در طول زمان کمکم به خلوص میرسد. خیلی برای من روشنکننده بود؛ چون همیشه فکر میکردم عشق باید یک حس آنی و بزرگ باشد؛ اما حالا میفهمم که عشق با زمان، بودن، صبر و فهمیدن ساخته میشود. اینکه در ابتدا ممکن است عشق ما ناخالصی داشته باشد؛ ولی به مرور، با رشد و تجربه میتوانیم آنرا خالصتر کنیم.
یکی دیگر از سخنانی که خیلی بر من تأثیر گذاشت، آنجا بود که درباره انسان بودن صحبت میکرد. اینکه انسان واقعی کسی است که قدر هستی را بداند و برای چیزهای کوچکی که دارد شکرگزار باشد. به یادم آورد که گاهی از نعمتهایی مثل نفس کشیدن، راه رفتن و حتی یک لیوان آب خوردن غافل هستیم. این سخن به من آموخت که سپاسگزاری یعنی زنده بودن با آگاهی. یعنی بدانی هر لحظهای که داری یک هدیه است.
این بخش از وادی چهاردهم برای من پر از نکتههای مهم و عمیق بود. باعث شد به خیلی از احساساتم، رابطههایم و حتی نگاهم به خودم و زندگی دوباره فکر کنم. حالا بهتر میفهمم که عشق یک حس لحظهای یا یک رابطه سطحی نیست؛ بلکه یک مسیر برای رسیدن به رشد، آرامش و انسان شدن است، شاید آسان نباشد؛ ولی قطعاً ارزش تلاش کردن را دارد و در نهایت فهمیدم که عشق واقعی یعنی زیستن با آگاهی، گذشتن از خود، احترام به همه خلقت و به تمام آنچه که هست.
منبع: سیدی وادی چهاردهم (بخش ۵)
نویسنده: همسفر یگانه رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون یازدهم)
رابط خبری: همسفر ملاحت رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون یازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
51