جلسه سیزدهم از دوره سیویکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی حر به استادی همسفر صغری، نگهبانی همسفر فرخنده و دبیری همسفر مهین با دستور جلسه «وادی ششم (حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نمائیم.) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۲۸ مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را هزارانبار شاکرم که به واسطه خدمات خالصانه آقای مهندس و خانواده محترمشان و به واسطه تلاشهای ایجنت و مرزبانان محترم شعبه و راهنمای بسیار خوبم توانستم برای اولینبار این جایگاه را تجربه کنم. دستور جلسه: «حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نمائیم.» وادی ششم یکی از مهمترین وادیها است؛ چون انسان سعی میکند تمام تلاشهایی که انجام میدهد بر مبنای عقل و مطیع عقل باشد.
ما در پایان جلسات دعا میکنیم تا به فرمان عقل نزدیک شویم؛ وقتی به فرمان عقل برسیم دیگر نیروهای منفی و نفس اماره نمیتواند ما را به تاریکی بکشد.
به فرمان عقل نزدیک شدن یعنی چه؟ عقل جزئی از جسم ما نیست، نه از گوشت و نه از پوست است. شاید تصور میکنیم که با مرگ عقل ما از بین میرود، خیر چنین چیزی نیست، این مسئله را آقای مهندس به زیباترین شکل در کتاب «ادموند و هلیا» و استاد امین در «جزوه جهانبینی» مدل قلعه عقل را توضیح دادهاند. تمام بدبختیهای انسان زمانی شروع میشود که حاکمیت شهر وجودیاش را از عقل میگیرد و به دست نفس اماره و نیروهای تخریبی، به طرق مختلف میسپارد.
زمانی که مسافر من در قعر تاریکی بود من یک مادر بودم، ذره ذره آب شدن مسافرم را میدیدم، آب شدن جگر گوشهام را میدیدم خیلی قبل از کنگره سعی میکردم معقولانه رفتار کنم، عاقل باشم و درست رفتار کنم کارهای مختلفی برای نجات دادن فرزندم انجام میدادم؛ ولی غافل بودم، از اینکه حاکمیت شهر وجودیام دست خودم نبود، فکر میکردم کارهایم را درست انجام میدهم ولی به مفهوم واقعی قضیه پی نبرده بودم. وقتی که با مسافرم بحث میکردم حسم نسبت به او کاملاً بسته شده بود، ناامید بودم، خیلی کارها انجام دادم؛ اما نشد.
وقتی وارد کنگره شدم با خودم فکر کردم مسافر من بر اثر مصرف مواد، حاکمیت شهر وجودیش از دستش خارج شده است، من چرا باید اینقدر ناامید باشم؟ نیرویی که از درون نابودم میکرد، روز به روز من را به سمت پوچی میکشاند، احساس ناامیدی و آرزوی مرگ میکردم؛ چون واقعاً حال مسافرم خوب نبود. نیروی ناامیدی اجازه نمیداد که امید داشته باشم و امروز برای اولینبار این جایگاه را تجربه کردم و بعد از سه سال، با زحمات تمام خوبان از رأس هرم که آقای مهندس هستند تا پایین و راهنمای خوبم که همیشه به من انرژی مثبت میداد به این نتیجه رسیدم که فرماندهی شهر وجودیام دست خودم نبود، فهمیدم که برای تکامل و ادامه زندگی باید از فرمان عقلم پیروی کنم.
پیروی کردن از فرمان عقل چیز عجیب و خارقالعادهای نیست، میتوانیم از کارهای کوچک شروع کنیم؛ مثل کارهای روزمره که خودم خیلی ضعف داشتم، این کمک میکند که من آرام آرام به آرامش برسم و به فرمان عقل نزدیک شوم و تابع عقلم باشم تا نیروهای تخریبی نتوانند من را از مسیر منحرف کنند. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید ممنونم.
رهایی ۴۰سیدی همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)

رهایی ۴۰ سیدی همسفر ملیحه و همسفر آسیه رهجویان راهنما همسفر رویا (لژیون دهم)

رهایی از بند نیکوتین مسافر زیبا رهجوی راهنمای ویلیام همسفر زهرا


مرزبانان کشیک: همسفر خاطره و مسافر اسماعیل
عکاس: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم)
تایپیست: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر ستاره (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
149