اولین روزی که قدم در کنگره نهادم شور و هیجان عجیبی داشتم هم خوشحال بودم و هم استرس داشتم از این بابت خوشحال بودم که مکان امن و مقدسی پیدا کردم که میتوانم در آنجا راحت درد و دل کنم. دلم از تمام دنیا گرفته بود و غم و اندوه تمام وجودم را احاطه کرده بود و دیگر نه راه پیش داشتم و نه راه پس ؛ با گفتن یک بله باید پای تمام عهد و پیمانهایم میماندم دیگر قدرت تشخیص و توانایی تصمیم گیری را نداشتم اگر میخواستم با خانوادهام در میان بگذارم و مشورت کنم و درباره مشکلاتم صحبت کنم، آنها رأی به جدایی میدادند؛ اما من میدانستم که نمیتوانم قید زندگیم را بزنم و طاقت جدایی از خانواده و بچههایم را نداشتم.
دوست داشتم در کنار مسافرم باشم و در مسیری قرار بگیرم که آیندهای روشن داشته باشد از طرفی هم استرس داشتم که مبادا نتوانیم در این مسیر ثابت قدم بمانیم. نگرانیام این بود که مورد قضاوت و تمسخر دیگران قرار بگیرم سالها با این ترس و اضطراب زندگی کردم؛ دیگر خسته شده بودم و دوست داشتم یک نفر پیدا شود و به من کمک کند.
با تاسیس کنگره 60 این مکان مقدس و امن به وجود آمد محیط کنگره آنقدر گرم و صمیمی بود که انگار سالیانسال من در این محیط بودهام. اولین جلسه راهنمای تازه واردین آنقدر صمیمی و با عشق و محبت مرا در آغوش گرفت گویا مدتهاست که مرا میشناسد.
بعد از صحبتهای استاد عزیز و نگهبان و دبیر، راهنمای تازه واردین من و چندنفر دیگر را صدا زد و به گوشه دنج از سالن کنگره دعوت کرد برایم صندلی گذاشت چای آورد و مرا مهمان کرد؛ لبخند زیبا و دلنشینی در چهره داشت وقتی لب به سخن گشود محو تماشای چهره مهربانش شدم گویا صحبتهای خانم وحیده را نمیشنیدم.
صحبتهای آرامشبخشی بیان میکرد غرق در خوشحالی و آرامش بودم. او مثل یک رفیق صمیمی با من صحبت کرد اولین باری بود که یک نفر روبرویم نشست و درباره اعتیاد و مشکل مسافرم با مهربانی با من صحبت میکرد؛ تا آن روز اصلاً نمیتوانستم با هیچ کدام از دوستان و یا حتی خانواده صحبت کنم؛ چون همیشه در معرض اتهام و سرزنش قرار میگرفتم. خانم وحیده از مشکلات خودش برایم گفت و مرا دلداری و مژده رهایی داد او گفت تمام همسفرهایی که در جلسه حضور دارند مسافرشان درمان و رها شدهاند و انشالله شما و و مسافرت هم به زودی زود در مسیر موفقیت قرار میگیرید.
بعد از سه جلسه به من اجازه دادند تا با اختیار خودم و حس خودم یک راهنما انتخاب کنم با اولین نگاه عاشق چهره مهربان خانم مریم عزیز شدم و با اجازه راهنمای تازه واردین وارد لژیون خانم مریم شدم او من را با لبخندی زيبا و دلنشین مهمان لژیون خود کرد. ابتدا درباره برنامه کنگره و لژیون خود اندکی صحبت کرد. در واقع ایشان مسیر زندگی را به من نشان دادند و بذر امید در دلم کاشتند و نوید پیروزی دادند.
از خداوند آرزوی سلامتی و آرامش برای راهنمای بزرگ کنگره 60 آقای مهندس دژاکام وخانوادهاش را دارم و خدا را شاکرم که توفیق این را پیدا کردم که در جلسات کنگره حاضر شوم و این افتخار را داشتم که یکی از همسفران این مکان امن و مقدس باشم و کمال تشکر از بنیانگذار کنگره را دارم که این مکان مقدس را برپا کردند؛ تا تمام افرادی که در دام اعتیاد گیر افتادند برای نجات و آرامش خود و خانوادهشان به آنجا پناه ببرند به امید روزی که دیگر در هیچ خانوادهای اعتیاد وجود نداشته باشد.
نویسنده: همسفر راضیه رهجو راهنما همسفر مریم ( لژیون یکم )
ویرایش و ارسال: همسفر شقایق رهجو راهنما همسفر آرزو ( لژیون دوم )
همسفران نمایندگی دامغان
- تعداد بازدید از این مطلب :
22