English Version
This Site Is Available In English

عمل باید در چهارچوب عقل باشد

عمل باید در چهارچوب عقل باشد

جلسه دوازدهم از دوره سی‌ودوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان با استادی همسفر فیروزه نگهبانی همسفر زهرا دبیری همسفر زیبا با دستور جلسه « وادی ششم(حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نمائیم) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲۷ مردادماه ۱۴۰۴ در ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
خدا را شکر می‌کنم که امروز فرصتی دست داد تا در کنار شما آموزش ببینم. از نگهبانان، دبیران، مرزبانان و ایجنت محترم، به ویژه از راهنما خانم طاهره، که این فرصت را برای من فراهم کردند، سپاسگزارم. همچنین از حضور تک‌تک شما دوستان گرامی نیز تشکر می‌کنم.

در مورد دستور جلسه امروز: وادی ششم، «حکم عقل را در قالب فرمانروا اجرا نماییم». در وادی‌های اول تا چهارم، ما درباره تفکر صحبت کردیم؛ تفکراتی که ساختار ذهنی ما را به هم می‌ریزد و به ما نشان می‌دهد که تفکراتی که در گذشته داشتیم، نه تنها ما را به نتایج مطلوب نرسانده، بلکه ما را از مسیر درست دور کرده‌اند. این تفکرات غلط همان‌هایی هستند که در وادی‌های قبلی آنها را شناختیم و اصلاح کردیم.

در وادی پنجم، به ما گفته شد که حالا که تفکراتمان اصلاح شده، باید تغییرات را به عمل درآوریم و وارد عمل شویم. چرا؟ زیرا خداوند اختیار را به ما داده است، اما باید بدانیم که این اختیار، محدود به اعمال سالم است. نمی‌توانیم هر عملی را انجام دهیم، زیرا اعمال ما باید در چهارچوبی معقول و سالم باشد.

حال، باید بدانیم که فرمان عقل چگونه باید باشد و چطور باید آن را اجرا کنیم. ما باید به جایی برسیم که قوه عقل برای ما تبدیل به قوه تشخیص شود. چرا که خداوند در کنار اختیار، قدرت تشخیص را هم به ما داده است. بنابراین، وقتی اختیار داریم، باید توانایی تشخیص درست را هم در اعمال خود داشته باشیم و در این مسیر، راهنمایی‌هایی از جانب خداوند برای ما قرار داده خواهد شد.

وادی ششم می‌فرماید: برای هدایت شما، دو نوع راهنما در نظر گرفته شده است؛ یک راهنمای درون و یک راهنمای بیرون.
راهنمای بیرون شامل انبیاء، اولیاء، کتب آسمانی، اساتید بزرگوار مانند آقای مهندس، و تمامی راهنمایانی است که در مسیر آموزش و رشد ما همراه‌مان هستند. این راهنماها از همان قله‌هایی که آغاز شده‌اند، تا جایی که اکنون در آن قرار داریم، ما را هدایت می‌کنند.

برای اینکه نفس خود را تربیت کنیم و به پختگی برسیم، باید سه مرحله را طی کنیم:
نفس اماره: در این مرحله، شناخت کافی نداریم و فکر می‌کنیم که اهداف زندگی تنها به خوردن و ارضای شهوت محدود است. اما پس از گذر از این مرحله، وارد مراحل بعدی خواهیم شد.

آقای مهندس می‌فرمایند که این تغییرات و رشد ممکن است در دوره‌های مختلف زندگی رخ دهد. حتی برخی افراد در دوران میانسالی این تغییرات را تجربه می‌کنند، ولی برای برخی دیگر این فرآیند در دوران جوانی آغاز می‌شود. خدا را شکر که در گروه ما، جوانانی هستند که این تغییرات را به موقع تجربه می‌کنند. این خود تلنگری است برای من تا بازنگری کنم که در کدام مسیر قرار دارم و به کجا می‌روم.

اتفاق‌هایی که در درون من رخ می‌دهد، به وسیله تاریکی‌ها و تکانه‌هایی است که در زندگی ما پیش می‌آید. این تکانه‌ها به ما یادآوری می‌کنند که بازی زندگی آنطور که فکر می‌کردیم نیست. قرار نیست ما اینجا فقط خوش بگذرانیم؛ این تکانه‌ها ما را بیدار می‌کنند و نشان می‌دهند که فلسفه زندگی بسیار فراتر از آن چیزی است که در ذهن داریم. برای بعضی‌ها این تغییرات به سادگی اتفاق می‌افتد؛ مانند تاریکی اعتیاد همسرشان که دقیقاً به همین شکل رخ داد. اما برای من این اتفاقات به شکلی متفاوت بود؛ البته اعتیاد همسرم نیز بخشی از این داستان بود، اما من از کودکی چیزی در درونم داشتم که با من صحبت می‌کرد. همیشه به دوستانم می‌گفتم که چیزی در درونم وجود دارد. نمی‌دانستم این چیست؛ اما حس می‌کردم که یک ندای درونی دارم که راهی را نشانم می‌دهد. این برایم جالب بود و با خودم می‌گفتم: "چرا من این احساسات را دارم؟"

در آخرین سال تحصیلم در دبیرستان، تصمیم گرفتم که درس بخوانم و به استقلال مالی برسم. شرایط به گونه‌ای نبود که بتوانم کلاس‌های اضافی بروم، اما خودم تصمیم گرفتم که باید حتماً رشته‌ای خوب انتخاب کنم و برای رسیدن به هدفم تلاش کنم. این تصمیم باعث شد که در رشته‌ای عالی در دانشگاه پذیرفته شوم و در رادیولوژی تحصیلاتم را ادامه دهم. بعد از آن، در رشته ام‌آر‌آی هم تحصیلاتم را ادامه دادم و با امیدی قوی به جامعه خدمت رساندم؛ اما جالب اینجاست که داستان زندگی من به آن شکلی که انتظار داشتم پیش نمی‌رفت. در واقع، انگار خدا به من می‌گفت: "فیروزه، تو دنبال چیزی هستی که من برای تو برنامه دیگری دارم." در تمام دوران زندگی، من همیشه علاقه‌مند به روپوش سفید و درمانگری بودم، اما نمی‌دانستم که سرنوشتم چیز دیگری است.

سال‌ها تلاش کردم تا به آن چیزی که می‌خواستم برسم، اما همیشه با موانع زیادی روبرو می‌شدم. این تلاش‌ها تا 22 سالگی ادامه داشت و در نهایت متوجه شدم که این هدف‌ها و دستاوردها برای من نیست. در حقیقت، چیزی در درونم به من می‌گفت که باید برای خودم کسی بشوم و در مسیر درونی‌ام حرکت کنم.

روزی تصمیم گرفتم که بنشینم و با خودم فکر کنم که کجا اشتباه کرده‌ام. در آن لحظه بود که شروع به درک عمیق‌تری از خودم کردم. از خدا خواستم که راهنمایی‌ام کند و نشانم دهد که هدف واقعی من چیست. در جشن راهنما، که راهنماها با لباس‌های سفید حضور داشتند، من به‌طور غیرمنتظره‌ای در مسیر جدیدی قرار گرفتم. این لحظه برای من نقطه عطفی بود؛ چرا که در ابتدا به‌عنوان مسافر آمده بودم، اما حالا متوجه شدم که برای خدمت به خودم و دیگران در اینجا حضور دارم. این تغییر درونی به من آموخت که تنها از طریق تسلیم به عقل و فرمان درونی است که می‌توانم به واقعیات زندگی دست پیدا کنم. به‌تدریج فهمیدم که باید عاشقانه زندگی کنم و در این مسیر خدمت کنم. زمانی که به این عمق از مفاهیم رسیدم، اشک‌هایم جاری شد و متوجه شدم که مسیر زندگی من خیلی فراتر از آن چیزی است که می‌پنداشتم.

در نهایت، همه ما اینجا آمده‌ایم تا عشق را یاد بگیریم و آن را در زندگی‌مان تجربه کنیم؛ اما باید به یاد داشته باشیم که عشق تنها طلب کردن نیست؛ باید بهای آن را پرداخت کنیم. باید برای آن زمان بگذاریم و در مسیر عشق زحمت بکشیم.

در راه خدا دو کعبه آمد حاصل؛
یک کعبه صورت است و یک کعبه دل.
تا بتوانی زیارت دل‌ها کن،
که افسون هزار کعبه باشد یک دل.

مرزبان کشیک: مسافر غلامعلی و همسفر زهرا
تایپیست‌ها: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم) همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
عکاس خبری: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
ارسال: همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .