جلسه پنجم از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی اروند آبادان به استادی ایجنت همسفر زینب، نگهبانی همسفر عائده و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «وادی ششم و تاثیر آن روی من» روز یکشنبه ۲۶ مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که در جایگاه استادی در خدمت شما هستم تا آموزش بگیرم؛ اولین آموزش جلسه حکم عقل در قالب فرمانده را کاملاً اجرا نمایید؛ ممکن است از روی یک نوشته بخوانیم اما دچار خطای دید شویم و با یک تفاوت جزئی، اشتباه کنیم.
یکی از تجربههای مهمی که وادی ششم برای من داشت این بود که تلاش کنم طوری رفتار کنم که بعدش برایم پشیمانی به همراه نداشته باشد و از فرمان عقلم بیشتر استفاده کنم؛ اگر جایی مسئلهای سهواً، عمداً، کلی، کوچک یا بزرگ برایم پیش آمد، سریعاً به خودم بیایم و آموزش لازمه را از آن مبحث بگیرم.
در رابطه با وادی ششم، جناب مهندس خیلی قشنگ صحبت میکنند و حقیقت گوش داده بودم و نت برداری کرده بودم اما در جلسه کمک راهنمایان، یکی از دوستانی که همه سیدیها را گوش میکنند و مطالب کنگره را مینویسند، صحبتی کردند؛ گفتند یک وقتهایی تجربههای شخصی خیلی کمک کنندهتر است و حس بهتری را منتقل میکند.
بطور کلی لازم است یک سری مطالب به صورت تیتروار مطرح شود ، برای عزیزانی که هنوز فرصت نکردند سیدی گوش کنند؛ در سیدی وادی ششم آقای مهندس خیلی قشنگ مفهوم عقل را باز میکنند و میفرمایند در پره بینی شتر، طنابی را رد میکنند که با آن شتر را هدایت کنند و از مسیر منحرف نشود؛ هم بهش خط مشی بدن که کجا برود و کجا نرود، هم اینکه اگر از مسیر خارج شد، هدایتگر شتر میتواند عقال شتر را بکشد و به مسیر درست هدایتش کند.
من فکر میکردم عقل از یک کلمه میآید، دقیقاً عقل همین حکم را برای من انسان اجرا میکند و رهبری درون مرا برعهده دارد؛ هر جا از مسیر خارج شدی، هر جا داشتی خطا میرفتی، وجود چیزی لازم است؛ اینکه یک طنابی باشد و ترمزت را بکشد و تو را به صراط مستقیم برگرداند.
مسئله جالب دیگری که مطرح کردند این بود که همه موجودات عقل دارند، در صورتی که یک وقتهایی سرچ میکردم و جملهای را خواندم که نوشته بود؛ عقل فقط مختص انسان است و موجودات دیگر عقل ندارند؛ در صورتی که آقای مهندس میفرمایند: بیایید ببینید موریانهها و حتی مورچهها چه آسمان خراشهایی ساختند، پس اگر به سهم خودشان و بنا به خلقت خودشان آن عقل را نداشتند، چگونه میتوانستند این کار را انجام دهند؟ پس هر کس به میزان خودش، به آن اندازهای که لازم است، عقل دارد و باید ازش استفاده کند.
همه ما نیز دارای عقل هستیم، عقل درون همه ما نهادینه شده اما این که چطور، کجا، به چه صورت و تا چه اندازه بتوانیم از آن فرصت حیاتی که به ما داده شده استفاده کنیم و از این زندگی لذت ببریم، متفاوت است؛ این وادی تفاوت عقل و مغز را مطرح کرده، مغز مترجم یا جایگاهی برای عقل است، مغز خود عقل نیست.
ایشان در ادامه صحبتشان میفرمایند چطور وقتی کسی از دنیا میرود مغزش هم جز فیزیولژی و جسمش است که با او به زیر خاک رفته و از بین میرود؛ پس چرا من و شما سر خاک عزیزانمان میرویم و با آنها صحبت میکنیم و حالا آنهایی که اعتقاد دارند، یک سری القائات و الهامات صورت میگیرد، به این دلیل که از ازل بوده و تا ابد وجود خواهد داشت منتهی اگر عقل من زینب بتواند درست فرمان صادر کند، نیاز به یک سری اطلاعات و داده دارد و لازم است که من این اطلاعات و آگاهی را درست به عقلم بدهم، پس عقل براساس آن دادههایی که به آن میدهم، نتیجهگیری میکنید و فرمان صادر میکند.
اگر این دادهها درست باشد، نتیجه آن تصمیمگیری، انتخاب، تصمیم و یک اقدام درست است که برای من پشیمانی نخواهد داشت(اینجا بهش میگوییم تفکر مثبت یا تعقل) اما زمانی که دادههای من برحسب نیروهای منفی و حسهایی که وجود دارد (حسهای بازدارنده) و دادهها غلط، اشتباه و بر اثر موجهای منفی باشد، خب مسلماً افکار من روی مدار منفی میچرخد و در نهایت نتیجه و تصمیمی که میتوان گرفت و فرمانی که صادر میشود، فرمانی افیونی، بازدارند و منفی است و نتیجه آن برای من پشیمانی خواهد بود.
اینجاست که برمیگردم و میگویم چرا از عقلم استفاده نکردم، عقلم کجا بود؟ عقل در من موجود بود منتهی من افکار بازدارنده و دادههای نادرستی را به عقلم دادم و او را از مسیر منحرف کردم؛ یک مسئلهای که برای من جالب است و میخواهم وصلش کنم به فرمان عقل این است که من زینب زمانی که به کنگره میآیم، میپذیرم فرمان عقل را اجرا کنم.
جناب مهندس میفرمایند آموزشهایی که میگیریم آمدن و رفتن ما به این دلیل است که همه دانستنیها را میدانیم اما توانایی اجرا کردن همه آنها در درون ما نیست و این عدم تواناییهاست که مرا در زندگی دچار مشکلات میکند؛ همه اینها برای این است که زینب یاد بگیرد، چطور این دانستهها را در زندگی اجرا کند، زمانیکه به اجرا برسد، آن موقع به آن حال خوش و آرامش میرسد؛ گذشته برای او یک آینه عبرت و آینده امید و انگیزهای که برایش هدف داشته باشد تا قدمهایش را استوار بر دارد اما در حال زندگی کند و لذت ببرد.
آن موقع است که به صلح و آرامش میرسد، کسی میتواند به صلح و آرامش برسد که آن تزکیه و پالایش را انجام داده باشد و کسی آن تزکیه و پالایش را انجام میدهد که در صراط مستقیم باشد، فردی میتواند در صراط مستقیم قدم بگذارد که یاد گرفته از فرمان عقل پیروی کند.
جناب مهندس میفرمایند: اگر میخواهم به آن فرماندهی کل و آنچه در ذهنم دارم برسم، از همان چیزهای کوچک کوچک شروع کنم؛ از ظرف و لباس شستن، اتو کردن، همچنین کنترل صحبت و زبان را بدست گرفتن، یعنی خودآگاه باشم؛ هر کاری میخواهم انجام دهم، قبلش چند ثانیه حواسم را روی کارم بگذارم بعد انجام دهم؛ این عمل با تمرین، تجربه و مهارت برای من اتفاق میافتد؛ باید آزمون و خطا کنم تا این اتفاق برایم رقم بخورد.
بعنوان یک کنگرهای وقتی وارد کنگره میشوم موظف هستم، وقتی میپذیرم اینجا حال من را خوب میکند، وقتی به من میگویند مسئولیتهای خودت را قبول کن و فرمان عقلت را اجرا کن؛ موظف هستم آن فرمان عقل و آن چیزی را که از من میخواهند، اجرا کنم؛ شرکت در آزمون، شرکت در لژیون و حضور به موقع در شعبه جز فرمان عقل من است.
ممکن است فکر کنم که مسافرم مصرفکننده است، من چه نیازی به این مسئله دارم و چه لزومی دارد که بخواهم در این مسئله شرکت کنم و یا مشارکت داشته باشم؟ اگر یک سری مشکلات برای من نبود و طبق فرمان عقلم حرکت میکردم، حالا در این جایگاه وسط مشکلات نایستاده بودم؛ اگر بخواهم مشکلی را حل کنم باید بپذیرم و باور داشته باشم که میتوانم آن را حل کنم و از فرمان عقلم پیروی کنم.
تعادل در ورزش کردن به وجود میآید؛ آموزش گرفتن در جلسات و سیدی نوشتنها اتفاق میافتد و رفته رفته تلنگری به خودم میزنم؛ فردی مشارکت میکند و احساس میکنم که چقدر شبیه حس و حال، درد و مشکل من است.
در زندگی همین تکانههای کوچک باعث میشود که من حرکت کردن را یاد بگیرم، به بچهها دقت کردید که وقتی راه رفتن را یاد میگیرند، چقدر دلشان میخواهد راه بروند؛ پس وقتی یاد گرفتم راه بروم یا از عقلم استفاده کنم، فرمان عقلم را در زندگی به کار میگیرم، ازش لذت میبرم و خدمت میگیرم؛ چرا خدمت میگیرم؟ خدمت چالش و بالا پایین دارد، مسئولیتپذیری، زمانبندی و پاسخگویی میخواهد؛ این مسیر به من کمک میکند و همه این تجربهها تبدیل به فرمان عقل میشوند.
اگر میخواهم به حال خوش دست پیدا کنم و آن فرصتی را که خداوند به من داده برای اینکه زندگی کنم، ازش استفاده کنم، لازم است آن چیزی را که کنگره از من میخواهد، اگر احساس میکنم چیز درستیست، بی چون و چرا انجامش دهم تا در آینده نزدیک، در کنار تمام سختیهایی که در زندگی وجود دارد، از اتفاقاتی که برای من میافتد، نهایت لذت را ببرم.
تقدیر دبیر صوتی جدید همسفر نگار از دبیر صوتی قبلی همسفر فخریه؛
.jpeg)
.jpeg)
مرزبانان کشیک: همسفر لیلا و مسافر میثم
تایپیست: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مولود (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اروند آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
101