English Version
This Site Is Available In English

فرمان‌روای ما عقل است

فرمان‌روای ما عقل است

به نام قدرت مطلق الله

مقدمه:
در این وادی به یکی از اساسی‌ترین مؤلفه‌های صورپنهان انسان؛ یعنی عقل می‌رسیم که یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌ساز‌ترین مسائلی است که آغاز و پایان مشخصی ندارد و ما بایستی در تمام مسیر تکاملی خود به فرمان آن؛ یعنی فرمان‌عقل برسیم.

شرح‌مقاله: فرمانروای ما عقل هست. حالا اگر یک کشوری فرمانروایش انسانی عادل، بصیر، فهمیده و فکوری باشد آن کشور، پیشرفت خواهد کرد و اگر فرمانروا نالایق باشد آن کشور وضعش به هم ریخته خواهد شد.

بسیاری از انسان‌ها  خواسته‌های زیادی  دارند؛ ولی نمی‌توانند اجرایش کنند.شو، شود را ندارند. شو، شود مخصوص  خداوند نیست، مثلا می‌خواهی یک کاری انجام بدهی؛ ولی نمی‌توانی اجرایش کنی.

زمانی که ما تصمیم می‌گیریم ناامید نشویم یا همه‌چیز را سیاه نبینیم یا یک کار ضدارزشی دیگر را تکرار نکنیم، اگر در شرایط خاصی قرار گرفتیم، اوضاع و احوال روزگار به نفع ما نیست یا شرایط برای انجام کار ضدارزشی مناسب است، بلافاصله یک صدا در درون ما می‌گوید.

یک زمانی ما تصمیم می‌گیریم که بدانیم ناامیدی چیز بدی هست. بعضی انسان‌ها هستند که اصلاً دیدگاه و تفکرشان و همه  چیز را ‌ سیاه  می‌بینند، اینان  یک شخصیتی هستند که با همه‌چیز مخالفند.

مثلاً من می‌گویم دیگر این کار را تکرار نمی‌کنم؛ ولی موقعی که در آن شرایط‌خاص قرار می‌گیرم، اینجا فوری  دوباره عقل خودش نشان می دهد و وقتی می‌خواهی باز ناامید بشوی یا یک بیماری داری وقتی یک بیماری
به بیماری خودش کمک می‌کند و من هرگز خوب نمی‌شوم، من همیشه حالم خراب است و این را هی تکرار می‌کنم و خوب نمی‌شوم.

یک صدایی می‌شنوی که می‌گوید ناامید نشو، همه چیز برای همیشه سیاه نیست، شرایط اوضاع تغییر خواهد کرد، امیدوار باش، صبر کن، تلاش کن و این کار ضد ارزشی را انجام نده صدای دیگری بلافاصله می‌گوید من که گفتم زندگی سراسر پوچ و بی‌مفهوم هست. 

آخرش که چی آخرش که مرگ است. این‌ها ما را به اعماق ناامیدی و سیاهی فرو می‌برند، آن‌چیزی که ناامیدمون می‌کند در شخصیت دو تا ملک شخصیت جن را دارد و کسی‌که می‌گوید ناامید نشو روح را دارد و اول صدای عقل هست و دوم صدای نفس اماره و فهمیدیم که آن شخص دشمن زیرک قوی عقل که مقابل عقل قرار دارد، نفس امر کننده است و اکنون جسم خود یا شهر وجودی درون و برون خود را تبدیل به یک سرزمین می‌کنیم و برای سلول‌های جسم عقل نفس و سایر نیروها شخصیت‌هایی را خلق می‌کنیم تا موضوع روشن‌تر بشود.

در این کشور همه نوع انسان‌هایی یافت می‌شود مثل اقوام وحشی انسان‌های فاسد انسان‌های صالح و پیشرفته و همین‌طور در این سرزمین شورایی وجود دارد که بزرگان تمام اقوام در آن شهر جمع شدند و کلیه خواسته‌ها در این شورا مورد بررسی قرار می‌گیرد و نتیجه آن و به عرض حاکم یا فرمانروا می‌ریزد مگر فرمانروا آن را درست تشخیص داد فرمان صادر می‌کند خواسته‌ها و تصمیم‌ها عمل بشود و بلافاصله فرامین اجرا می‌شود.

در داستان ادموند و هلیا ایجاد  وسوسه‌های  پیاپی از طرف جن‌های ادموند و هلیا با کمک و مساعدت شدید لوسیفر و با باز شدن صندوقچه آن کاری که نباید می‌شد، شد آن دو نفر از گیاهان ممنوعه مصرف کردند و چند وقتی را به خوشی سپری کردند تا این‌که محتویات صندوقچه به پایان رسید و آن دو نفر به نقطه‌ای رسیدند که هرگز فکرش را هم نمی‌کردند؛ یعنی نیاز شدید و مبرم به گیاهان ممنوعه و یا همان محتویات صندوقچه، پس از مدتی تحمل حال آنها کاملاً دگرگون شد و اصلاً حال خوشی نداشتن، و حتی قادر به راه رفتن هم نبودند و این همان هزینه سنگینی است که من انسان بایستی پرداخت کنم، برای بودن و حیات.

نتیجه‌گیری:
از اکنون  سعی کنیم فرمان‌های عقل را به اجرا درآوریم  و برای انجام  این حرکت لازم نیست دست به حرکت‌های بزرگ بزنیم. و یا کارهای شگفت انگیز را انجام بدهید بعد که عقل ما فرمان می‌دهد که مثلا هزینه‌های اضافی را حذف کن. یا پس‌انداز کن و این‌که در کار دیگران دخالت و تجسس نکنیم به فرمانش توجه کنیم تا به آرامی بتوانیم فرمان‌های بزرگ را اجرا نماییم و از فرماندهی عقل تا فرماندهی نفس اماره از نظر مکانی و کمتر از یک مو فاصله است؛ ولی از نظر زمانی هزاران سال به طول می‌انجامد. پس آن کنیم که فرمان است.

منابع:
کتاب عشق وادی ششم، کتاب ادموند و هلیا، سی‌دی وادی شش، یک و دو

نویسنده: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم(
رابط خبری: همسفر ام‌البنین رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
ارسال: نگهبان سایت، همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .