هشتمین جلسه از دوره بیست ویکم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی ساوه ویژه مسافران با استادی راهنمای محترم آقای حسن ونگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر سعید با دستورجلسه(وادی ششم وتاثیرآن روی من)روز یکشنبه ۲۶مرداد ماه ۱۴۰۴راس ساعت ۱۷برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر
از دبیرو نگهبان جلسه و دوستانی که نوشتارها را قرائت کردند تشکر میکنم از ایجنت محترم و راهنمای لژیون دوم آقای ابوالفضل و گروه مرزبانی سپاسگذارم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم دستور جلسه در مورد وادی ششم از حکم عقل را در قالب فرمانروا کاملا اجرا نماییم حکم عقل، اول باید بدانیم عقل چی هست که حکمش را اجرا کنیم قبل از کنگره ۶۰ خود من هم فکر میکردم عقل یعنی همان مغز ولی آمدم در کنگره ۶۰ یاد گرفتم که انسان فناناپذیر هست یعنی با مرگ تمام نمیشود اگر میخواست عقل همان مغز بود در نتیجه وقتی انسانها از بین میرفت یا جسم از بین میرفت یا مرگ اتفاق میافتاد عقل هم از بین میرفت ولی در کتاب آمده که فاصله نفس اماره تا نفس لوامه از نظر فاصله تار مو هست اما از نظر زمانی شاید هزار سال طول بکشد چه جوری میشود که هزار سال طول میکشد چه اتفاقی میافتد انسان میآید آموزش میگیرد تا به فرمان عقل نزدیکتر شود پس صور پنهان است و جز صور آشکار نیست مرگ از بین نمیرود و مثل اینکه من از اول ابتدای خواندهام حالا تا غیره... یکی میخواند تا سوم یکی میخواند تا راهنمایی یکی میخواند فوق دیپلم وقتی با مرگ از بین میرفت بایستی برمیگشتی جای قبلیت کلاس اول شروع میکردی ولی اینجوری نیست انسان وقتی از بین میرود با آن خصوصیتی که دارد تحویلش میدهند همان طوری که تحویلش میگیرند جز صور پنهان است و مغز یک جایگاه مترجمی برای عقل است در یکی از سیدی ها آقای مهندس میگفتند آخرین مراحل آرایش جسم انسان یا خود انسان فرمان فکر و عقلِ که مثالی هم زدن گفتن یک خانم آخرین مرحله آرایشش شب عروسیش هست انسان هم آخرین مراحل آرایشش همین رسیدن به فرمان فکر و عقل هست شو شود خداوند یک تفکری داشت انسان را آفرید و کل هستی را آفرید انسان هم از لوله پایینتر خیلی کوچیکتر به آن شو شود میرسد یعنی آن چیزی که عقل میگوید آن را اجرا کنم و الان لازمش فقط اونی هست که تابع ارزشها باشد و از ارزشها دوری کنم که بتوانم به این مرحله برسم و دلیل به این مرحله رسیدن یا همان با فرمان عقل رسیدن اینکه در صلح باشم در آرامش باشم در آسایش باشم در کتاب ادمون و هلیا آمده ما دارای روح جن و نفس هستیم وقتی که روح انسان را به پاکی به کارهای خوب هدایت میکند همه ما متوجه شدیم که یک وقتی یک کاری را میخواهیم انجام بدهیم یک چیزی در درون ما میگوید که اگر کار بد باشد میگوید آن را انجام نده یکی هم میگوید انجام بده چیزی نمیشود اتفاقی نمیافتد آن کسی که میگوید انجام بده کار بد را جن هست و آن کسی هم که میگوید کار بد را انجام نده روح است مقابلش هم یک چیز دیگری هم هست و آن نفس اماره است و همان فرمانده که عقل است عقل هیچ موقع اشتباه نمیکند یا فرمان غلط صادر نمیکند مگر اینکه مسئله را اشتباه برسانند که در اثر خواسته همان نفس اماره که امر میکند بالاترین مرحله نفس در حیوان میشود پایینترین نفس در انسان میشود وقتی من در اعتیاد بودم خاک نشسته بود روی موهایم وقتی دست میزدم به موهایم دستهایم پر خاک میشد ولی توان این را نداشتم که بروم دوش بگیرم این یعنی چه؟ یعنی دوری از فرمان عقل به من دستور میدهد فرمان میدهد میگوید دوش بگیر به صلاحت هستولی نمیتوانم انجامش بدم توانایی انجامش را ندارم من این توانایی را وقتی به دست میارم که این وادیها را از وادی اول تفکر امید و همه وادیها و همه اینها را انجام بدهم یواش یواش میتوانم به آن توانایی برسم و آن توانایی را به دست بیاورم و آن فرمان نیک عقل میدهد عقل میدهد و آن را به اجرا در بیاورم و در صلح باشم.

نگارش متن:همسفر ناصر
عکاس:مسافر همایون
تنظیم وارسال:مسافر علی
مرزبان کشیک: مسافررضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
74