English Version
This Site Is Available In English

عقل هرگز دنبال کار ضدارزشی نیست،

عقل هرگز دنبال کار ضدارزشی نیست،

به نام قدرت مطلق الله

هشتمین جلسه از دوره چهاردهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی قائم‌شهر، با استادی مسافر حبیب، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر ربیع با دستور جلسه«وادی ششم و تاثیر آن روی من»  در تاریخ 26 مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد

خلاصه سخنان استاد:
سلام حبیب هستم یک مسافر. از نگهبان سپاسگزارم که این جایگاه خدمتی را برای من فراهم کردند تا خدمت کنم و آموزش بگیرم. به مرزبان‌های جدید تبریک می‌گویم و از گروه مرزبانی که امروز اجازه دادند تا در این جایگاه خدمت کنم، سپاسگزارم. به مرزبان‌های قدیمی نیز خدا قوت می‌گویم و برای مرزبان‌های جدید آرزوی موفقیت دارم. ان‌شاءالله جایگاه مرزبانی با توجه به تجربه ایی که داشته ام، که بعد از شال راهنمایی بهترین جایگاه در کنگره است، برایشان پربرکت باشد. امیدوارم آموزش‌هایی که دریافت می‌کنند، در زندگی‌شان کاربردی شود و همیشه موفق باشند. مرزبانی جایگاهی است که امروز و فردا ندارد؛ باید قبل از ساعت مقرر در شعبه حاضر باشی تا بتوانی آموزش‌های ناب کنگره را دریافت کنی.
درمورد دستور جلسه و برداشت من از وادی ششم؛ به نظر من، باید فرمانبردار قوی باشی. آموزش‌های ناب کنگره که به‌روزترین آموزش‌های دنیاست را کاربردی کنیم. اگر در کنگره‌ی ۶۰ فرمانبردار نابی باشی، مطمئناً به فرماندهی می‌رسی و وقتی به فرماندهی برسی، می‌توانی با عقل سلیم تصمیم بگیری. عقل هرگز دنبال کار ضدارزشی نیست، اگر فرمانبردار خوبی باشیم قطعاً می‌توانیم عقل را حاکم وجودمان کنیم و بهترین تصمیمات را در زندگی بگیریم؛ فقط باید به آن اعتماد کنیم.
در دوران مصرف، همیشه نفس برایم تصمیم می‌گرفت و عقل نقشی نداشت. روزی ۱۵-۱۶ ساعت مواد مصرف می‌کردم و بقیه‌ی وقت را می‌خوابیدم، دو سال دقیقاً همین‌طور زندگی کردم و حتی برای خریدهای کوچک خودم بیرون نمی‌رفتم؛ زنگ می‌زدم و دیگری برایم می‌آورد. این تاریکی‌ها را با تمام وجود حس کرده‌ام. از خدا سپاسگزارم که کنگره را به من شناساند و اذن داد تا با پای خودم به کنگره‌ی ۶۰ بیایم. هر روز صبح و شب، اول خدا و سپس آقای مهندس را شکر می‌کنم، چون این آرامش و زندگی‌ای که امروز دارم، هرگز در دوران مصرف نداشتم. حتی درقبل از مصرف، نوجوانی و جوانی هم چنین آرامشی ندیده بودم.
از خانواده‌ی آقای مهندس متشکرم که این دانشگاه بزرگ را برای ما بنا کردند. در ابتدا فکر می‌کردم فقط ۱۰ ماه اینجا می‌مانم تا مواد را کنار بگذارم و بروم، اما فهمیدم مواد تنها مشکل من نبود. هرچه آموزش‌های کنگره را بیشتر دریافت کردم، متوجه شدم چقدر در زندگی مشکل داشتم، چقدر به‌خاطر نگفتن «نه» و گفتن «بله»‌های نابجا، به دردسر افتادم. در آن زمان، عقل هیچ نقشی در تصمیم‌گیری‌هایم نداشت و همه‌چیز دست نفس بود.
در کنگره یاد گرفتم انسان یک نفس واحده دارد که یک طرفش روح است و طرف دیگرش جن؛ باید با آموزش‌های کنگره تشخیص دهم به کدام طرف بروم. آموزش‌های کنگره آن‌قدر در مسیر درست و روشنایی است که اگر حتی 50 درصد آن را در زندگی پیاده کنی، هرگز کار ضدارزشی انجام نمی‌دهی. از راهنمای خودم و همه‌ی کسانی که برای برپایی شعبه‌ی قائم‌شهر تلاش کردند، سپاسگزارم و قدردان پیشگامانی هستم که این راه را برای ما هموار کردند. اگر نتوانم از آن‌ها تشکر کنم، رهایی و آموزش‌هایم بی‌معناست.
همیشه فکر می‌کردم کنگره جایی است که یک سال می‌مانم و می‌روم. یادم می‌آید سال ۹۰ با یک فردی به شعبه هیدج رفتیم، آن روز دیده‌بان آقای حکیمی استاد جلسه بود که دستور جلسه‌اش همین وادی ششم بود. من به بهانه سیگار کشیدن بیرون رفتم و آنجا را ترک کردم؛ اما امروز خدا را شکرمیکنم که او در جایگاه دستیار دیده‌بان خدمت می‌کند و من هم پشیمان نیستم، چون شاید آن زمان وقتش نبود و من درمان نمیشدم.
وادی ششم نقطه‌ای است که بعد از آن، نباید اشتباه کنم. از وادی پنجم، شروع به حرکت کردم و حالا در وادی ششم، عقل باید کاملاً در اختیار خودم باشد. زندگی‌ام در این ۴ سال با کنگره، با ۱۵ سال اعتیادم قابل مقایسه نیست. حتی یک روزِ امروز من، به تمام آن ۱۵ سال می‌ارزد. امیدوارم همیشه با کنگره، چه به‌صورت بی‌سیم و چه با‌‌سیم، متصل باشم و بتوانم ذره‌ای از محبت و خدمتی که کنگره به من و خانواده‌ام کرد را جبران کنم. من که دو سال طلوع آفتاب را ندیدم، امروز با آرامش زندگی می‌کنم.

امیدوارم سفر اولی‌ها به رهایی برسند و کنگره‌ در مازندران گسترش پیدا کند. هر شهر به یک شعبه نیاز دارد، به‌ویژه برای خانم‌های مسافر. امیدوارم پیشگامان و حامیان مالی بتوانند در این راه خدمت کنند تا شعب بیشتری تأسیس شود.

آقای مهندس چهارشنبه شعباتی که در زنجان است را مثال میزد، در فاصله‌ی ۳۰ کیلومتری، ۶-۷ شعبه فعال است. چرا مازندران چنین نباشد؟ امیدوارم آمل، بابل و همه‌ی شهرهای مازندران شعبه داشته باشند تا افرادی که در تاریکی هستند به روشنایی و آرامش برسند. از این که به سخنان من گوش کردید از همه شما سپاسگزارم.

 

جمع‌آوری، ویرایش و بارگزاری: مسافر علیرضا، لژیون چهارم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .