English Version
This Site Is Available In English

در این پارامتر هم عقل و جایگاه عقل ونفس هم در کنارش قرار می‌گیرد

در این پارامتر هم عقل و جایگاه عقل ونفس هم در کنارش قرار می‌گیرد

جلسه سوم از دوره چهارم لژیون سردار نمایندگی شهباز، با استادی مسافر راهنما مهدی،نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه وادی ششم؛ (حکم عقل را در قالب فرمانده کاملا اجرا نماییم) و تأثیر آن روی من، روز یکشنبه در تاریخ ۱۴۰۴/۰۵/۲۶ ساعت ۱۵:۴۵ آغاز به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر
من هم خدا را شاکرم که در این جایگاه هستم و از نگهبان، دبیر و خزانه‌دار سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه باشم و خدمت کنم و آموزش بگیرم. خوشحالم که در جمع شما هستم.

در رابطه با دستور جلسه امروز، حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نماییم. حالا قبل از اینکه وارد کنگره شوم، من اصلاً جایگاه عقل را نمی‌دانستم. یادم می‌آید اولین جایی که به این سوال برخوردم، فکر کنم در امتحانات بود که طرح شده بود که مثلاً جایگاه عقل کجاست و اشتباه زده بودم. آقا رضا چند بار به من گفت: "جایگاه عقل کجاست؟" گفتم: "آقا، مغز است." و او گفت: "نه، همان صور  آشکار و پنهان است."

در کنگره۶۰، یاد گرفتم که عقل چیست و این حساب ما هم بستگی دارد به دانش و آموزش‌هایی که به عقل می‌رسد. شاید اگر این آموزش‌ها را در کنگره یاد نمی‌گرفتم، اگر قرار بود یاد بگیرم و آموزش ببینم یا درسی که می‌خواندم یاد می‌گرفتم، این مولفه شاید خودخواسته من بوده که به اینجا آمدم.

در اعتیادم، اینجا شروع کردم و با این پارامترها آشنا شدم. این خیلی به من کمک کرد که خودم را بهتر بشناسم و بدانم به چه صدایی گوش کنم و به چه صدایی گوش نکنم. برایم مبهم بود. حالا که من در همین  ظاهری هستم، آنچه که آشکار است، ماندیم و نمی‌شناسیم. ولی مثلاً در صور پنهان، می‌خواهم صحبت کنم که یک خورده سخت‌تر است.

همان‌طور که آقای مهندس، صور آشکار را به شهر وجودی تشبیه کرده و از تمثیل استفاده کرده که من بتوانم راحت‌تر این را درک کنم. این صداها و نداهایی که درون من هست، باید بدانم چه می‌گویند. چون من هر لحظه و در هر شرایطی که هستم، نسبت به آن اختیاری که دارم، سر دوراهی یا چندراهی قرار می‌گیرم و باید بدانم به کدام حرف گوش کنم.

چون اگر آدم خودش با خودش تنها باشد، خیلی راحت می‌تواند این صداها را از هم تفکیک کند و ببیند کدام درست و کدام غلط است. اما در این پارامتر که صحبت از صور پنهان می‌شود و عقل و جایگاه عقل، نفس هم در کنارش قرار می‌گیرد. نفس اماره، حالا یک سفر اولی که وقتی وارد کنگره می‌شود، خودم را بگویم، این نفس است که امر می‌کند.

گاهی اوقات وقتی می‌خواستم به جلسه بیایم، می‌گفت: "حالا ده دقیقه دیرتر برو، نیم ساعت دیرتر برو." این بستگی به من مهدی داشت که چه تصمیمی بگیرم و خیلی راحت از این موضوع می‌گذشتم. تا زمانی که به این صداها گوش دادم و یواش‌یواش شروع کردم به انجام دادن آن.

من خیلی وقت‌ها می‌خواستم حتی راحت‌ترین کاری که آشغال بردن بیرون بود، می‌گفتم بگذار تو پلاستیک گره بزنم، صبح که می‌خواهم بروم سر کار، می‌برم و می‌اندازم. یعنی شاید یک دقیقه کار نمی‌خواست انجام بدهم، ولی من خودم  نسبت به قبلم خیلی شرایطم بهتر شده است.
ولی برای من  مهدی که می‌خواهم تصمیم بگیرم و کاری انجام بدهم، باید زمان را در نظر بگیرم. اگر سوار بر مادیات بشویم، زمانی که می‌خواهی پول بدهی، می‌خواهی بروی در گلریزان شرکت کنی، حالا هر مبلغی، سردار دنوری پهلوانی این صدا می‌آید سراغت که مثلاً این چه کاری است؟ خودت واجبی، تو این گرانی چرا.

 

شاید من صدم را گذاشتم. شاید از نظر یکی صدم را نذاشتم. ولی اینجا آمدم یاد بگیرم. حالا من عهد و پیمانی که می‌بندم یا تعهدی که می‌کنم، مثلاً می‌گویم یک میلیون تومان، صد میلیون، یک میلیارد. حرف عهد و پیمانی که هست، همون نفس عقل است.

این فرمان عقل من با خودم است که تعهد می‌کنم به آن تعهدی که می‌خواهم انجام بدهم. سر مقرر انجام بدهم. حالا کسی که به کنگره نمی‌آید، به من، مهدی، بگوید: چرا برای چی پولت را ندادی؟ آن عهدی که من آنجا بستم با خودم، درون خودم، به خودم، در صور پنهان خودم، عهد می‌بندم که بیایم به تعهدم عمل کنم و باید بیایم یواش‌یواش این کار را انجام بدهم.

چون ما همین‌جوری که هستیم، یواش‌یواش که داریم می‌رویم جلو، حالا زمان خاصی ندارد. باید این کار را انجام بدهیم.و خیلی وقت دوست داشتم بدونم لژیون سردار چطوره.


به بچه‌ها می‌گویم: "بیا لژیون سردار، ما وظیفه‌مان را حالا باز کنیم." برای چی اصلاً می‌خواهم پول بدهم و این پول کجا می‌خواهد خرج شود؟ حالا یک وقت‌هایی اگر می‌خواهم به گذشته برگردم، خب، اگر افرادی که از گذشتگان بودند پول دادند، حالا من آمدم درمان شدم، من هم یک وظیفه‌ای دارم.


دیگر نباید بیایم حالا که بیایم روی این صندلی بشینم و بروم. یک وقت‌هایی من خیلی با خودم دو تا چهارتا می‌کنم. خب، اگر کنگره نبود، اگر فلان نبود، همین اتفاقاتی که در آن بیرون، تو این گرانی، تو این وضعیت، حالا سر کار همتون هم هستید، می‌روید صحبت که می‌کنند، همه دارند می‌نالند.

آقا مسعود می‌گفت: اگر زمانی که می‌خواهی پول بدهی، باید بهت سخت بگذرد. باید تو فشار پول بدهی. آن‌طوری نیست که مثلاً می‌خواهی پول بدهی. شاید همون  خواسته‌ای که آدم دارد، می‌آید ده تا کار برای آدم می‌چیند و به آن می‌گوید: "من اولین پول را خرج این کنم، بعد می‌دهم." ولی این اشتباه است.


حالا یک سفر اولی، حالا به قول معروف، آن فرمان عقل هم می‌دانیم که فر ایزدی دارد و هیچ وقت اشتباه نمی‌کند. ولی بستگی به من  مهدی دارد که حسم، اگر من حسم آلوده بشود، خب اطلاعات و دانش و آگاهی هم که حس می‌کنم خراب باشد، خب اطلاعات غلطی می‌رسانم به آن.

دیگر اگر آن هم عقل من، که فرمانی هم که صادر می‌کند، در رابطه با آن اشتباه صادر می‌کند، من تو آرامش قرار نمی‌گیرم. ولی اگر من بتوانم یواش‌یواش به آن فرمان شروع کنم ، سر وقت بیایم، سر وقت بروم، یواش‌یواش به آن آرامش می‌رسم.

از اینکه به صحبت من گوش کردید، متشکرم. 

تایپ: لژیون سردار
تهیه و تنظیم: کاربر سایت مسافر محسن

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .