English Version
This Site Is Available In English

روند انهدام آرام و ادامه دار است

روند انهدام آرام و ادامه دار است

عقل در تکامل، مانند ماشینی است که تابع خود می‌باشد؛ در حالی که روح با لطافت منحصر به خود، با ارادۀ عقل راهبری می‌شود. در این وادی به یکی از اساسی‌ترین مؤلفه‌های صور پنهان انسان، یعنی عقل، می‌رسیم. عقل از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین مسائل وجودی است که آغاز و پایانی مشخص ندارد و ما باید در تمام مسیر تکاملی خود، به فرمان آن برسیم. عقلِ کل همچون خورشیدی است که بر تمامی هستی و نیستی می‌تابد و ما و همه موجودات، همچون خانه‌هایی هستیم که از روزنه‌ای نور دریافت می‌کنند. این روزنه به صورت خودکار عمل می‌کند؛ هرچه به سوی ارزش‌ها و روشنایی‌ها حرکت کنیم، روزنه بزرگ‌تر شده و نور بیشتری وارد می‌شود و هرچه به سوی ضد ارزش‌ها یا تاریکی‌ها برویم، روزنه تنگ‌تر می‌گردد. عقل از موادی ساخته شده که ما هنوز حتی ذره‌ای از آن را نمی‌دانیم و چون از گوشت و پوست و استخوان نیست، فناپذیر هم نیست. بنابراین، مرگ نمی‌تواند آن را از بین ببرد. مغز در این میان تنها جایگاه، وسیله یا بهتر است بگوییم مترجم عقل است؛ همان‌گونه که زبان، ابزاری برای چشیدن است.

در کشور وجودی ما، عقل در حکم یک فرمانروای عادل و بزرگ است که فرّ ایزدی دارد. اجرای کامل فرامین این فرمانروا، ما را به راه مستقیم و هدف والای انسانی، یعنی صلح و آرامش و جایگاه برتر، هدایت می‌کند تا به جایی برسیم که بتوانیم در زندگی خود بگوییم "شو" و بشود؛ یعنی تصمیم بگیریم و آن را عملی کنیم. برای مثال، تصمیم بگیریم ناامید نشویم یا دست از کارهای ضدارزشی برداریم و واقعاً موفق شویم. اما گاهی در شرایطی قرار می‌گیریم که اوضاع و احوال به نفع ما نیست یا انجام کار ضدارزشی آسان و وسوسه‌انگیز است. در این لحظه، صدای عقل می‌گوید: «ناامید نشو، همه چیز تغییر خواهد کرد، امیدوار باش و این کار را انجام نده»، اما صدای نفسِ امرکننده می‌گوید: «زندگی پوچ است، همه چیز بی‌ارزش است، دم را غنیمت بشمار و کارت را بکن، کسی متوجه نمی‌شود.» اینجاست که نبرد اصلی آغاز می‌شود.

برای روشن‌تر شدن ماجرا، کشور وجودی را مانند سرزمینی تصور کنید که مردمانی گوناگون در آن زندگی می‌کنند؛ از اقوام وحشی و انسان‌های فاسد گرفته تا افراد صالح و پیشرفته. شورایی از بزرگان این اقوام گرد هم آمده و تصمیم‌ها را بررسی می‌کند و فرمانروای عادل (عقل) در صورت درست بودن، آن‌ها را تأیید و اجرا می‌کند. تا زمانی که شورا تصمیم‌های منطقی و عقلانی بگیرد، صلح و آرامش برقرار است. اما اگر شورا تحت فشار قبایل وحشی، فاسدان و منحرفان، تصمیم‌های غلط بگیرد، فرمانروای بزرگ فرمان اجرای آن‌ها را صادر نخواهد کرد. در این حالت، رؤسای قبایل وحشی و سران فاسد با همکاری نفس امرکننده، سعی می‌کنند با حیله، وعده‌های فریبنده یا ناامیدکننده و دروغ، بقیه را با خود همسو کنند و علیه فرمانروای عادل، کودتایی بی‌صدا ترتیب دهند.

پس از موفقیت این کودتا، عقل یا فرمانروای عادل به حاشیه رانده می‌شود و نفس امرکننده قدرت را به دست می‌گیرد. از آن پس، ساکنان شهر عظیم تحت سلطه افکار منفی، زیاده‌طلبی، انتقام، جمع‌آوری ثروت نامشروع، مصرف مواد مخدر، قرص و مشروبات، در فساد و غرور غوطه‌ور می‌شوند یا به دلیل ناامیدی و بی‌اعتمادی به نفس، به بیماری و سیه‌روزی دچار می‌گردند. روند انهدام آغاز شده و ادامه پیدا می‌کند تا روزی یکی از بزرگان شورا، به نام نفس سرزنش‌کننده یا لوّامه، وارد عمل شود. او با سرزنش دیگر بزرگان و بیدار کردنشان از خواب غفلت، قدرت را به‌تدریج از نفس امرکننده می‌گیرد و به خود می‌سپارد؛ اما چون خود نیز توان و حوصله کافی ندارد، بزرگان دوباره سراغ فرمانروای عادل می‌روند و او را با شرط و شروطی به قدرت بازمی‌گردانند. از این لحظه اوضاع شهر کم‌کم بهتر می‌شود، هرچند گاه در مسیر درست و گاه در مسیر خطا حرکت می‌کنند، اما روند پالایش ادامه دارد.

نهایت این مسیر زمانی است که بزرگی دیگر از شورا به نام نفس مطمئنه، قدرت را به دست گیرد. آن روز، روز فرمانروایی مطلق عقل خواهد بود و ما به فرمان عقل بسیار نزدیک می‌شویم. اما تا رسیدن به این مرحله، بی‌کفایتی یا خودخواهی نفس امرکننده می‌تواند چنان کشور جسم و جان ما را به هم بریزد که در آستانه انهدام کامل قرار گیریم. بسیاری از ما همچنان در این مرحله هستیم؛ هر بار که تصمیم می‌گیریم ناامیدی، ناکامی یا ضد ارزش‌ها را کنار بگذاریم، نفس امرکننده با بسیج نیروهای منفی، سراسر کشور وجودی ما را تحت سلطه می‌گیرد و ما را به لرزه می‌اندازد.

راه چاره در یک نکته خلاصه می‌شود: فرمان‌های عقل را اجرا کنیم، حتی در امور کوچک. لازم نیست کارهای بزرگ و خارق‌العاده انجام دهیم؛ کافی است اگر عقل فرمان می‌دهد به حمام برویم، زباله‌ها را بیرون بگذاریم، هزینه‌های اضافی را حذف کنیم، پس‌انداز کنیم یا در کار دیگران دخالت نکنیم، به آن گوش دهیم. با اجرای همین فرمان‌های ساده، می‌توانیم کم‌کم به اجرای فرمان‌های بزرگ برسیم. بدانیم تا زمانی که فرمانبردار عقل نباشیم، هرگز قادر نخواهیم شد به فرماندهی لایق تبدیل شویم.

منبع: کتاب عشق؛ ۱۴ وادی برای رسیدن به خود
نویسنده: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون دهم)
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون دهم)
ویرایش و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .