English Version
This Site Is Available In English

حس اولین نیروی به‌ کار انداختن قوه عقل است

حس اولین نیروی به‌ کار انداختن قوه عقل است

عقل برای ما از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و باید تا جایی‌که می‌توانیم مطالب و اطلاعات زیادی در این زمینه کسب کنیم. عقل در تصمیم‌گیری‌ها و عملکرد خود، وظیفه‌اش را به‌درستی انجام می‌دهد؛ یعنی بر اساس اطلاعاتی که دریافت می‌کند، آن‌ها را تجزیه‌ و تحلیل کرده و سپس حکم صادر می‌کند؛ اما مطلبی که ما در این‌جا با آن روبه‌رو هستیم، این است‌ که گاهی عقل فرمانی صادر می‌کند که درست نیست و بحث ما نیز بر همین موضوع متمرکز است.

چرا عقل با وجود عملکرد منطقی‌اش، گاهی فرمان نادرست صادر می‌کند؟!
برای مثال می‌توان عقل را به یک قاضی خبره تشبیه کرد که می‌خواهد در مورد پرونده‌ای رأی صادر کند؛ هنگامی‌که شرایط متهم، مجرم یا کسی‌که دادخواست داده را بررسی می‌کند، مجموعه‌ای از اطلاعات، تحت عنوان پرونده در اختیارش قرار می‌گیرد؛ قاضی با مطالعه پرونده، شروع به مطرح‌کردن مجموعه‌ای از سؤالات کرده و به صحبت‌های طرفین گوش می‌دهد؛ سپس رأی خود را صادر می‌کند. در مواردی نیز هیئت منصفه‌ای وجود دارد که رأی نهایی را صادر می‌کنند. حال فرض کنیم اطلاعاتی که روی میز قاضی قرار می‌گیرد، ناقص یا نادرست باشند؛ این اطلاعات از منابع مختلفی جمع‌آوری شده‌اند و اگر اشتباه باشند، هرچند قاضی خبره باشد، احتمال صدور حکم نادرست، بالا می‌رود. کاری که عقل می‌کند، بسیار شبیه به کاری است که قاضی انجام می‌دهد؛ عقل بر اساس اطلاعاتی که دریافت می‌کند، قضاوت و تصمیم‌گیری می‌نماید؛ بنابراین اگر اطلاعات نادرست یا ناقص باشد، نتیجه آن می‌تواند فرمانی اشتباه و درنهایت رفتاری نادرست باشد.

برای درک بهتر صور پنهان، از تمثیل استفاده می‌کنیم و گفتیم: عقل را می‌توان به یک قلعه تشبیه کرد که گروهی از سربازان از آن محافظت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند هرچیزی وارد آن شود، این سربازان نماد دانایی هستند که وظیفه آن‌ها بررسی اطلاعات ورودی است؛ آیا این اطلاعات صحیح هستند؟ آیا با سایر دانسته‌ها هماهنگ‌ می‌باشند؟ اگر دانایی فرد اندک باشد، این‌جا است که اطلاعات درست و نادرست، با هم وارد پرونده می‌شوند و از آن‌جا که عقل باید حکم خود را بر اساس آن اطلاعات صادر کند، با تکیه بر اطلاعات نادرست تصمیم می‌گیرد؛ درواقع عقل، وظیفه خود را به‌درستی انجام می‌دهد؛ اما نتیجه، صدور حکمی اشتباه خواهد بود؛ بنابراین شروع حرکت انسان به‌ سمت تاریکی، از این‌جا آغاز می‌شود که به‌دلیل دانایی اندک، نمی‌تواند اطلاعات نادرست را تشخیص دهد؛ مثلاً فردی‌ که دانایی کافی ندارد، ممکن است تحت تأثیر یک آگهی یا کتاب، به‌ سادگی باور کند که اعتیاد را می‌توان در سه روز درمان کرد، چنین فردی توانایی تشخیص صحیح‌بودن این ادعا را ندارد؛ زیرا باید دست‌کم یک گام جلوتر از آن اطلاعات باشد تا بتواند آن‌ها را محک بزند.

در بُعد جسم نیز مثال مشابهی وجود دارد؛ زمانی‌که ویروس یا میکروبی جدید وارد بدن می‌شود، بدن تا زمانی‌که آن را نشناسد، قادر به واکنش صحیح نیست؛ به‌همین ترتیب، در بعد روان نیز زمانی‌که اطلاعات جدید و نادرست وارد ذهن می‌شوند، ممکن است عقل را دچار اختلال کنند. نیروهای منفی همواره در تلاش‌ هستند تا وارد قلعه عقل شوند. فردی‌ که هنوز به‌طور کامل در تاریکی فرونرفته، می‌تواند با اتکا به دانایی خود، از ورود به تاریکی جلوگیری کند؛ اما وقتی وارد تاریکی شد، دیگر نمی‌تواند تنها با خواستن، از آن خارج شود؛ در این وضعیت، عقل بر اساس داده‌های آلوده‌ای که دریافت کرده، فرمان صادر می‌کند و این فرمان‌ها می‌توانند به تخریب منجر شوند؛ از سوی دیگر، نفس نیز خواسته‌هایی دارد که آن‌ها را به عقل ارائه می‌کند، عقل نیز با توجه به اطلاعاتی که در اختیار دارد، دستور اجرای این خواسته‌ها را صادر می‌کند؛ نتیجه این روند، صدور فرمان‌هایی چون ساخت یک کارخانه یا سد است؛ چنان‌که استاد امین می‌گویند: وقتی این اتفاق افتاد، آن کشور دیگر همان کشور سابق نیست. این تمثیل در مورد انسان نیز صدق می‌کند؛ وقتی عقل فرمان اشتباه صادر کرد و اجرا شد، دیگر آن فرد، همان فرد سابق نیست، احساساتش تغییر می‌کند و ساختار درونی‌اش دگرگون می‌شود.

حس، اولین نیروی به‌ کار انداختن قوه عقل است. وقتی این اتفاق می‌افتد، دو مشکل به‌وجود می‌آید؛ نخست، عدم تشخیص ماهیت خواسته‌ها در اثر کمبود دانایی و دوم، وارونه جلوه‌دادن مطالب؛ یعنی اختلالاتی که در حس ایجاد شده، باعث می‌شود حتی حرف خیرخواهانه، به‌عنوان حرف زور برداشت شود. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که فرد چند سال مواد مصرف کرده و نشانه‌اش هم این است که از همه چیزهایی که دیگران از آن‌ها خوششان می‌آید، او آن‌ها را دوست ندارد؛ برای مثال، همه دوستان تمایل دارند وارد جمع شوند اما این فرد ترجیح می‌دهد تنها باشد. در گذر چند سال، این فرد به انسانی ورشکسته تبدیل می‌شود که تک‌تک سلول‌هایش بدهکار هستند؛ مانند کشوری که همه مردمش در وضعیت بدی قرار دارند. وقتی انسان وارد این دوره‌ رکود می‌شود، دیر یا زود به ماهیت آن خواسته‌هایی که در اثر کمبود دانایی در او شکل گرفته‌، پی می‌برد؛ اما مسئله این‌جا است که این انسان، انسانی می‌باشد که میلیون‌ها تومان بدهی دارد. این اتفاق در صور پنهان رخ داده؛ اما در صور آشکار نیز بازتاب یافته است، به‌گونه‌ای که فرد در ظاهر زندگی‌اش هم بدهی‌های زیادی به‌بار آورده و ممکن است کسی باشد که بگوید: من این‌طور نبودم، در زمان اعتیاد، دستم به دهانم می‌رسید؛ اما چنین فردی باید بداند که اگر دچار اعتیاد نبود، ثروتش چندین برابر می‌شد.

رابط خبری: همسفر عطیه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
نویسنده: همسفر جمیله رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .