English Version
This Site Is Available In English

برای آنکه به فرمان عقل نزدیک شوم باید دانایی کسب کنم

برای آنکه به فرمان عقل نزدیک شوم باید دانایی کسب کنم

ششمین جلسه از دوره هشتاد و نهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی شادآباد، با استادی راهنمای محترم مسافر میلاد، نگهبانیِ مسافر محمد و دبیری مسافر ناصر، با دستور جلسه «وادی ششم و تأثیر آن روی من» شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان میلاد هستم یک مسافر. طبق روال روزهای شنبه دستور جلسه امروز به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اول مربوط به دستور جلسه هفتگی و بخش دوم مربوط به تولد یک سالگی مسافر معراج.
امروز که به کنگره می‌آمدم شخصی به من گفت چرا این‌قدر می‌گویید خدا را شکر خدا که به کنگره می‌آییم و خدا را شکر که در کنگره هستیم. زمانی که در دانشگاه بودم همکلاسی‌هایی داشتم که برخی از آنان بنیانگذار مؤسسات مختلف مربوط به ترک اعتیاد بودند. چون‌که رشته ما مربوط به درمان اعتیاد، مشاوره، بازپروری، بازتوانی و این مسائل مربوط می‌شد اکثریت همکلاسی‌های ما هم در همین حوزه مشغول به کار بودند. بدون تعارف بگویم، من فکر نمی‌کنم در هیچ کجای ایران و دنیا موسسه‌ای باشد که بگوید اعتیاد درمان دارد؛ یا بگوید سیستم بیوشیمی یا مواد مخدر طبیعی بدن (سیستم ایکس) بازسازی می‌شود، درحالی‌که در کنگره ۶۰ این امور به‌راحتی انجام می‌شوند برای همین ما می‌گوییم خدا را شکر.
بین کسی که در کنگره درمان شده است و کسی که به‌صورت سقوط آزاد مواد را کنار گذاشته است، تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. شخصی که به‌صورت سقوط آزاد مواد را کنار گذاشته است، وقتی کسی را می‌بیند که مصرف می‌کند چه حس و حالی به او دست می‌دهد؟ در مقابل کسی که درمان شده است و شخصی را می‌بیند که مصرف می‌کند چه حسی دارد؟ خود من تجربه حدود هفت ماه ترک سقوط آزاد را دارم و می‌دانم کسی که سقوط آزاد ترک کرده است چه حس و حالی دارد و چه سختی‌هایی متحمل می‌شود و به این فکر است که یک‌بار دیگر مواد استفاده کنید تا حالش خوب شود. در مقابل کسی که در کنگره درمان شده است چون سیستم ایکس او به‌خوبی کار افتاده است دیگر نیازی به مواد مخدر ندارد.
کنگره ۶۰ می‌گوید اعتیاد درمان دارد و در سه مؤلفه جسم، روان و جهان‌بینی باید درمان انجام شود. در کنگره بیان می‌شود که درمان جسم به‌تنهایی برای درمان اعتیاد کافی نیست و باید جهان‌بینی فرد هم تغییر پیدا کند.
ما می‌دانیم اگر جهان‌بینی تغییر نکرده باشد و تفکر و عملکرد فرد افیونی باشد، حتی اگر جسم او هم بازسازی شده باشد باز سیستم ایکس می‌تواند تخریب شود. همین موضوع اهمیت جهان‌بینی را به‌خوبی نشان می‌دهد. به همین دلیل در طول سفر اول همراه با بازسازی جسم باید جهان‌بینی را نیز فرا بگیریم که در مورد سفر اولی‌ها باید ۱۰ وادی آموزش داده شود.
اگر جهان‌بینی تغییر نکند و فقط بازسازی جسم انجام شود، حتی اگر سفر دومی هم شویم حس و حال خوبی نخواهیم داشت. افرادی وجود دارند که اصلاً اعتیاد ندارند ولی به‌واسطه افسردگی و حال خرابی که دارند به دکتر مراجعه می‌کنند و دکتر انواع و اقسام قرص‌های خواب (مثل لورازپام و دیازپام) و قرص‌های ضد افسردگی (مثل سرترالین) را برای آنها تجویز می‌کند و اگر فرد آنها را مصرف نکند به‌نوعی خمار است و همه این‌ها به دلیل همان جهان‌بینی و عملکرد اشتباه است.
در مورد وادی ششم می‌خواهم به نکته‌ای اشاره می‌کنم که خودم در طول سفر اول متوجه شدم. من متوجه شدم ضد ارزش‌ها و ارزش‌ها چیستند و برای آنکه به فرمان عقل نزدیک شوم باید دانایی کسب کنم؛ باید ماهیت خواسته‌ای که دارم را بشناسم و بدانم که این خواسته از طرف کیست؟ از طرف نفس اماره یا مطمئنه! این موضوع را می‌دانستم ولی قادر به اجرای آن نبودم.
من متوجه شدم خواسته‌ درستی که دارم و باید آن را انجام دهم (مثل اینکه داروی خودم را سر وقت مصرف کنم و تمام چیزهای دیگری که کنگره برای درمان من بیان کرده است) اگر در انجام آن تردید کنم و از انجام آن خودداری کنم برای من اتفاق چه اتفاقی می‌افتد
چرا تردید می‌کنم؟ چون‌که آن را جدی نگرفته‌ام! یا آن را مسخره گرفته‌ام درحالی‌که وقتی که کسی، چیزی را مسخره می‌گیرد خودش تسخیر می‌شود. کسی که تسخیر می‌شود یعنی گویی در فرماندهی وجودی او (که می‌خواهد خواسته‌ای را انجام دهد) کس دیگری هم دخالت می‌کند، یعنی همان شرک؛ یعنی شریک دیگری هم در فرماندهی وجودی می‌آید و اجازه نمی‌دهد که شخص فرمان را انجام دهد. درواقع گویی کس دیگری در ذهن فرد به او دستور می‌دهد که اکنون دارویت را کمی بیشتر مصرف کن. این همان تسخیر شدن است و چیز عجیب و غریبی نیست.
من متوجه شدم برای آنکه بتوانم به فرمان عقل نزدیک شوم، یک راه بیشتر ندارم و آن این است که ایمان قلبی داشته باشم. ایمان قلبی به آنچه که کنگره می‌گوید. من وقتی ایمان داشته باشم که آنچه آقای مهندس می‌گوید درست است و باور داشته باشم اگر آن را انجام ندهم دچار مشکل خواهم شد، آنگاه ترس نگهدارنده وارد عمل می‌شود یعنی می‌ترسم از اینکه سی دی ننویسم، می‌ترسم از اینکه دارویم را بیشتر و یا کمتر از حد تعیین شده مصرف کنم.
در کنگره داریم که خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده‌اند، خداوند می‌فرماید تو ایمان بیاور من خودم ولی تو خواهم شد. در اوایل سوره بقره نیز داریم که این کتاب راهنمای کسانی‌ است که ایمان دارند، پرهیزکارند و انفاق می‌کنند. در کنگره هم همین است. کسی که به کنگره ایمان داشته باشد، به روش DST ایمان و باور داشته باشد، صد در صد به فرمان عقل نزدیک خواهد شد.
بخش دوم دستور جلسه مربوط به یک سال رهایی مسافر معراج است. مسافر معراج هم مانند خودم جزو آن دسته از افرادی بود که وقتی وارد لژیون شد از افراد کم سن و سال لژیون بود. من اعتقاد دارم که اگر همان مسیر را ادامه می‌داد؛ اگر مواد مخدر او را نابود نمی‌کرد حتماً توسط دوستان و پاتوق‌هایی که داشت به نابودی کشانده می‌شد. معراج عزیز راهنمای تازه واردین هم قبول شده است ولی هنوز شال خود را دریافت نکرده است. امیدوارم که خدمت کند و بتواند قالب وجودی خود را خوب و محکم بسازد که هم در این بعد و هم در بعدهای بعدی بتواند از آن به‌خوبی استفاده کند.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید از همه شما سپاسگزارم.

خلاصه سخنان مسافر معراج:

سلام دوستان معراج هستم یک مسافر. خدا را شکر امروز شاهد رهایی‌های زیادی بودیم و این اتفاق بسیار خوبی است. می‌خواهم صحبت‌هایم را دو بخش عنوان کنم: نیمی از دوران تاریکی و سپس از آغاز آشنایی با کنگره. با آقا وحید که صحبت می‌کردم حرف قشنگی گفتند: از زمستان هرچه بگویی سردی است، ولی می‌خواهم کمی از گذشته‌ام بگویم شاید برای کسانی که شرایط مشابه دارند و فکر کنند راهی برای ادامه ندارند بتواند مفید و و مثمر ثمر واقع گردد. من قبل از سفر شرایط سختی داشتم: بچه طلاق بودم، پدر و مادرم در کنارم نبودند، جای خواب مناسبی نداشتم، شغل نداشتم، چندین مواد را با هم مصرف می‌کردم، جا و مکانی نداشتم.
قبل از اینکه به کنگره بیایم خوب یادم نیست کجا بودم و چه کاری می‌کردم. خیلی یادم نمی‌آید فقط می‌دانم که در خیابان‌ها بودم تا موقعی که به کنگره آمدم. امروز صبح به این فکر می‌کردم که برداشت من از روز تولدم چیست؟ من در سفر اول کلیدی پیدا کردم که آقای مهندس در این سی‌دی آخر هم اشاره کردند که با آن کلید باید قفل را باز کنم. البته که سخت باز می‌شود در سفر اول کلیدی پیدا کردم که به من گفتند صوت نور و حس را درگیر کن و چون حالم خراب بود به دنبال راهی بودم که حالم خوب شود. پس سعی می‌کردم این سه کار را خوب انجام دهم؛ به خاطر همین بیشتر سعی می‌کردم سی‌دی گوش کنم و سی‌دی بنویسم. یاد گرفتم که زودتر بیایم و روی این صندلی بنشینم، زیرا فهمیده بودم حال خوب در اینجاست. از ساعت ۲ می‌آمدم قبل از ساعت ۵ که کارگاه شروع شود واقعاً حسم عوض می‌شد. از این در که داخل کنگره می‌شدم تمام آن حس‌های بد و حال خرابی‌ها از بین می‌رفت و این کلیدی بود که من در سفر اول پیدا کردم و به نظرم خیلی خوب توانستم از آن استفاده کنم.
من نشخوار فکری داشتم تا جایی که داشت به جنون منتهی می‌شد؛ من نمی‌توانستم در مترو و اتوبوس بنشینم زیرا فکر می‌کردم همه دارند من را نگاه و قضاوت می‌کنند، یا فکر می‌کردم کسانی که کنارم نشسته‌اند دارند من را قضاوت می‌کنند و راجع به من فکر می‌کنند. اما چون یاد گرفته بودم که باید بگردم و پیدا کنم، برنامه‌ریزی کردم صبح‌ها سی‌دی استاد امین را گوش کنم. خیلی روی من تأثیر ‌گذاشت و حالم را بهتر ‌کرد؛ شرایط فکریم را درست ‌کرد. به نظرم این‌ها چیزهایی بود که توانستم در سفر اول آن‌ها را حل کنم.
حالا در سفر دوم سعی می‌کنم چیزهایی که آموزش می‌گیرم را کاربردی کنم. در یک سالی که از سفر دومم گذشته است چیزهایی متوجه شدم. به قول یکی از همسفران برای محرم شدن ابتدا باید محروم شوم. من ابتدا باید محرومیت را تجربه کنم تا محرم شوم و به آن چیزهایی که محروم شده بودم، برسم. به خاطر دارم استاد امین فرمودند برای به دست آوردن تولد، رهایی، درمان، پول، پهلوانی و... باید دقت کنم حسم نسبت به آن موضوع چیست. مثلاً آیا تولد گرفتن من، برای تفاخر است؟ پولدار شدنم برای این است که ماشین خوب سوار شوم و دیده شوم؟ یا اینکه بتوانم پولدار شوم و زندگی خوب داشته باشم و در راه درست از آن استفاده کنم. امیدوارم در ادامه سفر دومم بتوانم آموزش‌های بیشتری بگیرم و آنها را کاربردی کنم.
در مورد آقا میلاد صحبت کردن خیلی سخت است. به خاطر دارم اوایل سفرم بود که یکی از بچه‌های شعبه پرسید کدام لژیون رفتی؟ گفتم لژیون آقا میلاد. گفت اگر در این لژیون بمانی او شخصیت تو را تغییر می‌دهد،  تو را می‌سازد و این برای من اتفاق افتاد. از خدا ممنونم که آقا میلاد را سر راه من قرار داد، خیلی با ایشان هم حس هستم و چیزهایی که می‌گویند را به خوبی درک می‌کنم. گاهی با صحبت‌هایشان بغض می‌کنم و پیوند محبت بین ما جاریست. خدا را از این بابت شکر می‌کنم. وقتی می‌خواهم کاری کنم به ایشان فکر می‌کنم و توسط آن صور پنهان کار خودش را انجام می‌دهد و تصمیم درست می‌گیرم. آقا میلاد می‌گویند من زمانی خوشحال می‌شوم که رهجوهای من در خدمت کردن از من سبقت بگیرند، من هم همیشه سعی کردم در خدمت کردن خودم را جلو بیندازم و آن کاری که درست است را انجام بدهم. از آقا میلاد خیلی تشکر می‌کنم.
از آقا ابراهیم تشکر می‌کنم. وقتی به کنگره آمدم او در حال سفر بود، خیلی جاها با من صحبت کرد و به من کمک ‌کرد. صحبت‌های او خیلی روی من تأثیر می‌گذاشت. او همیشه کنار من بود و از این بابت از او سپاسگزارم. از آقا وحید تشکر می‌کنم در سفر اول از دوستان خوب من بود. کسانی که در کنارشان خدمت می‌کردم خدمتگزاران اوتی و مرزبانان و ایجنت دوره قبل تشکر می‌کنم. به مرزبانان و ایجنت جدید خدا قوت می‌گویم و از آنها تشکر می‌کنم که اجازه دادند امروز من جشن تولد بگیرم. امیدوارم بتوانم حکم عقل را در قالب فرمانده اجرا کنم. خیلی ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

 

رهایافتگان هفته:

 

 

 

 

 

دریافت نشان پیمان:

دریافت شال :

تایپ وارسال خدمت گزاران سایت شعبه شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .