جلسه سوم از دور ششم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دماوندبااستادی مسافر کیان و نگهبانی مسافراله یار و دبیری مسافر فرهاد با دستور جلسه ((وادی ششم و تاثیر آن روی من ))در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
سخنان استاد:
سلام دوستان کیان هستم مسافر
خوشحالم که امروز در نمایندگی دماوند در جایگاه استادی قرار گرفتم ا ورود به این شعبه متوجه انرژی بالا و احساس صمیمیتی که در اینجا وجود دارد شدم و این به خاطر فعلی که در اینجا اتفاق می افتد است و این بخاطر حضور بچه هایی می باشد که به قول استاد امین با همدیگر پیوند ها و صدقه های قدیمی تری در صور پنهان داریم.امروز در مورد دو دستور جلسه صحبت می کنیم یکی وادی ششم و تاثیر آن روی من و بخش دیگر تولد آزاد مردی راهنما محمد رضا.
منبع ما در در کنگره دو نفر می باشند یکی جناب مهندس دژاکام و دیگری استاد امین که راه درمان اعتیاد مختص این دو نفر می باشد و منابعی که باعث شد ما از اعتیاد بیرون بیاییم دلیلش این دو نفر و روش کنگره هستند نه کمپ و نه روان شناسی یا غیره هیچ کدام در این راه به من کمکی نکرد پس برای صحبت در مورد چیزی باید به منابع آن رجوع کنیم قبل از این وادی ما پنج وادی را پشت سر گذاشتیم در وادی اول یاد گرفتیم که به چه چیزهایی فکر کنیم و به چه چیز هایی فکر نکنیم وادی دوم امید را در من زنده می کند وادی سوم می گوید هر چیزی در زندگی تو امروز وجود دارد مسئولیتش با خودت می باشد و خود کرده را تدبیر هست و می توانی همه چیز را درست کنی و اعتماد به نفس را از این وادی دریافت میکنیم.
در وادی چهارم میگوید سپردن مسئولیت را به خداوند کار درستی نمیباشد و باید مسئولیت کارهای خودمان را بپذیریم که این را می گوید خداوند برای ما بهترین ها را خواسته و اگرخرابی بوجود امده باعثش خودمان بوده ایم و در این وادی نفس را مطرح می کند و خودم را با خودم آشنا می کند در وادی پنجم در مورد ذهن و چگونگی استفاده از آن را به من یاد می دهد می گوید ذهن مانند ذره بین می ماند و به هر چیزی فکر کنی همان را بزرگ می کنی اما در وادی ششم می گوید حکم عقل را در قالب فرمان روا اجرا نماییم و فرمانده عقل می باشد تمام تصمیماتی که ما می گیریم و هر آنچه در زندگی داریم بر اساس تصمیمات عقل می باشد همیشه عقل یک کلام را میگوید بروی یا نروی بخوری یا نخوری بشینی یا بلند شوی چیزی را بخری یا بفروشی مواد بزنی یا نزنی اما آن چیزی که می آید من را توجیح می کند نفس می باشد که مثال می گوید الآن حالت بد است و اگر داروی خود را بیشتر بخوری حالت بهتر می شود اما عقل می گوید همان چیزی که راهنما گفته را انجام بده و اگر حالت بد است هیچ اتفاقی برایت نمی افتد د رادامه می گوید عقل دارای فر ایزدی میباشد تصمیمات ما را عقل می گیرد من در حال حاضر چه چیزی دارم زندگی خانه ماشین و رابطه را از دست داده ایم همگی بر مبنای تصمیماتی بوده است که عقل ما گرفته است.
امروز این را بخر این مواد را بزن در خانه رفتار بدی داشته باش همگی بر اساس تصمیمات اشتباه و نادرست ما می باشد در جامعه امروزهدر بحث ریکاوری اعتیاد میگویند یک فرد معتادعقل ندارد در تمام انجیو های مختلف با وجود مصرف نکردن مواد در سالهای زیاد باز هم میگویند که ما عقل نداریم که جناب مهندس خط بطلانی روی این موضوع می کشد و این بخاطر این است که عقل را در جهان بینی شرح میدهند استاد امین می گوید یک شهر را در نظر بگیر آن شهر اسمش نفس است که در ان همه نوع افرادی زندگی می کنند از کارگر تا دانشمند و در این شهر یک قلعه وجود دارد که فرمان روای آن عقل می باشد و تمام فرامین را صادر می کند و برای صدور این فرامین به مشاورانی نیاز دارد اگر مشاوران اطلاعات غلط بدهند تصمیمات اشتباه صادر می شوند حال این مشاوران حس های ما می باشند که با مصرف مواد مخدرحسمان بد شده بود و اطلاعات غلطی به عقل داده میشد و در پی آن تصمیمات اشتباهی می گرفتیم مثال همه می خریدند ما می فروختیم همه بیدار بودند ما خواب بودیم و دقیقا برعکس همه بودیم که نتیجه آن این زندگی شد.
من در این وادی یاد می گیرم که مکانیزم عقلم چگونه است و چطور کار می کند نکته مهم این است که در سفر اول عقل ما راهنما میباشد راهنما کارش عقلانیت است و همه تصمیماتش از روی عقل می باشد راهنما تعقل می کند و تعقلش تفکری است که نتیجه آن را می داند در سفر اول من باید سعی کنم که بدانم راهنمای من حکم عقل را دارد و فرمانی که می گوید فرمان عقل است و همان را اجرا بکنم تا برسم به جایی که احساسم درست بشود تا بتوانم در زندگی خودم خودم فرمانده بشوم.
اما در مورد تولد آزاد مردی مسافر محمد رضا زمانی که وارد کنگره شد برای سفرش من را به عنوان راهنما انتخاب کرد که روز اول به او گفتم من سختگیر هستم که در جواب گفت من آمده ام که به من سخت بگیرید کسی که خواسته و هدف داشته باشد در زندگی به همه چیز می رسد که محمد رضا این گونه بود با توجه به خواسته اش هم سفر راحت و خوبی داشت اما در اواخر سفر این طور به نظر می آمد که خواسته ماندن در کنگره را نداشت و می خواست درمان بشود برود اما با دیدن تغییراتی که در خودش و زندگی اش به واسطه درمان و آموزش هاییکه در کنگره هست ایمان آورد و تصمیم به خدمت در این مسیر گرفت که امروز در جایگاه راهنمایی او را می بینیم و جایگاه های خدمتی مختلف را گذراند تا حدی که همسفر او که نمی آمد زمانی که تغییر را در او دید همراه او شد که حالا او هم یکی از راهنما های خوب کنگره می باشد.
محمد رضا که سایه هم نداشت امروز یک تکیه گاه مطمئن برای خود و همسفرانش است و این به ما نشان می دهد که اگر من هم بخواهم و درست مسیر را طی کنم و از این الگو ها تبعیت کنم به این جایگاه خواهم رسید و این یک معجزه است معجزه انسانی که در مسیر تکامل در حال حرکت می باشد در جایگاه راهنمایی هم به خوبی خدمت می کند و رهجو های خوبی هم تربیت کرده در آخر به او و همسفرانش و نمایندگی دماوند تبریک می گویم.با آرزوی بهترین برای خوانندگان این مطلب.
.jpg)
دریافت نشان رهایی مسافر مهدی رهجوی راهنما محمدرضا از دستان پر مهر جناب مهندس دژاکام

در ادامه جشن پنج سال رهایی مسافر محمد رضا؛
.jpg)
اعلام سفر مسافر محمد رضا؛
سلام دوستان محمد رضا هستم یک مسافر؛با تخریب ده سال انواع مواد وارد کنگره شدم روش درمانDST داروی درمان OT طول سفر ده ماه و هفت روز رهایی از بند اعتیاد پنج سال و شش ماه در ضمن سفر نیکوتین انجام دادم رهایی از بند نیکوتین پنج سال و شش ماه هر دو به راهنمایی آقا کیان ورزش در کنگره شنا و باستانی؛

آرزوی مسافر؛
آرزو میکنم هر شخصی که در دام اعتیاد گرفتار است به طریقی با مسیر کنگره 60 آشنا شود وک مسیر درمان اعتیاد را پیش بگیرد؛
سخنان مسافر:
در گذشته خیلی تلاش میکردیم تا به آسایش و آرامش برسیم و در نهایت بتوانیم به بهشت برسیم، اما به آرامش نمیرسیدیم.
برای اینکه بتوانیم به آرامش برسیم نیاز به یک سری ابزار داشتیم، که متأسفانه آن ابزار هم دست نیروهای اهریمنی بود.
یعنی مواد را مصرف میکردم تا بتوانم به آرامش و آسایش برسم، آن آرامشی که اهریمن میخواست به من بدهد بسیار کوتاه بود، آنقدر کوتاه که باعث ایجاد تخریب در من میشد.
اگر بخواهم از این دستور جلسه استفاده کنم میتوانم داستان زندگی خودم را بیان کنم. یک دوره، دوران سیاهی و تاریکی بود و امروز دوران نور و روشنایی. در مورد تاریکی همه ما با پوست و استخوان آن را درک کردیم و چیزی برای گفتن نیست. فکر میکردم زندگی میکنم، در صورتیکه ادای زندگی کردن را در میآوردم، زنده بودم اما همیشه برای زنده موندن در جدال بودم و باید با مواد مبارزه میکردم، حتی برای انجام کارهای روزمره خود نیاز به مصرف مواد داشتم و اگر مواد نبود بلکه قادر به انجام آنها نبودم.
تصورم از زندگی این بود که چند صباحی زندگی کنم و با خود میگفتم هر چه میخواهد بشود، در نهایت بیشتر مصرف میکنم تا بیشتر کار کنم و درآمد بالاتری داشته باشم، غافل از اینکه چه داستانهایی در پس این تفکر برای من بوجود آمد.
اصلأ مفهوم خانواده را نمیفهمیدم، فکر میکردم تشکیل خانواده یعنی زن گرفتن و بچهدار شدن، فکر میکردم فقط باید کار کنم تا نیازهای همسر و فرزندانم را تأمین کنم، در صورتیکه غیر از این بود، همسرم آمده بود تا عشق و محبت را که در خانواده خود از آن برخوردار بود، بیشتر از آن را در زندگی با من دریافت کند و متأسفانه من این را درک نمیکردم، چون اصلاً محبت در درون خود من نبود که بخواهم آن را نثار کنم. برای محبت کردن نیاز به مصرف موادمخدر داشتم و... این درک را نداشتم که محبت را در درون خود باید پیدا کنم.
در وادی اول گفته میشود تو تصمیم بگیر و حرکت کن، نیروهای الهی به تو یاری میرساند، و این نیرو توسط همسفرم به من القاء شد و من وارد کنگره شدم، یک اخلاقی که دارم وقتی جایی میروم و حس خوب میگیرم، تا آخر ادامه میدهم حالا هر اتفاقی که میخواهد بیفتد.
به شما هم همین را میگویم اگر تصمیمی گرفتید تا آخر ادامه دهید زیرا اجرایی کردن آن از همه چیز مهمتر است. وقتی وارد این مجموعه شدید ادامه بدهید، گوش به فرمان راهنما باشید، راهنما به ضرر شما حرفی نمیزند، با تمام قدرت حرکت کنید تا در نهایت به حال خوب برسید.
از راهنمای خودم تشکر میکنم که همیشه عین پدر کنارم بود، به سؤالاتم پاسخ میداد و راهنماییم میکرد. از راهنمای همسفران تشکر میکنم، که واقعاً تلاش زیادی کردند و راهنماهای زیادی را پرورش دادند، یکی از یکی با ارزشتر و با معلوماتتر. از همسفرم تشکر میکنم که همیشه کنارم بوده و خیلی از مشکلاتم را به خوبی حل کرده، از همسفران دیگرم دو دخترم و پسرم تشکر میکنم که با صبرشان امروز من توانستم در این جایگاه بنشینم.
سخنان راهنمای همسفر:
همه تولدها فقط تولد جسم نیست، بلکه میتواند تولد روح، روان و عقل هم باشد، جشن تولد امروز هم دقیقاً چنین تولدی است.
در اصل این تولد را به بنیان کنگره و خانواده محترمشان و راهنمای گرانقدرم صمیمانه تبریک میگویم، به راهنمای مسافر و اعضای محترم شعبه دماوند، رودهن و پردیس تبریک میگویم.
تولد امروز مصادف شده است با وادی ششم، بزرگترین نبرد نه در بیرون بلکه در درون ما، در جهان درون ما و در شهر وجودی ما است. من جهانی هستم که آمدهام چند صباحی در این کالبد فیزیکی زیست کنم، برای احیاء کردن و روشن کردن جهان درون خودم.
نبرد من، نبرد عقل با نفس، نبرد نور با ظلمت و... دقیقا با کسب آگاهی با توجه به کالبد فیزیکی من شکل میگیرد، با توجه به حرکت درونی در واقع شکل میگیرد و میتوانم اصلاحاتی را انجام بدهم.
این تولد در واقع نمادی از این دستور جلسه است. که مشاهده میکنیم این عزیزان امروز در این جایگاه نشستهاند و نشاندهنده این هستند و این پیام را با این تولد دارند نشان میدهند، که با کسب علم و نور و آگاهی، قدمهای مستمر و با تلاش در این مسیر میتوانید فرمانروایی شهر وجودیتان را به دست عقل بسپارید، و میدانید اگر این فرمانروایی به دست نفس بیفتد چه آشوبی برپا میشود، همه این آشوب را تجربه کردهایم یا در حال تجربه کردن آن هستیم. اگر آگاهی را وارد زندگی خود کنیم ذرهذره از این آشوبها کاسته میشود و ذرهذره به رهایی، به نور، به عشق میرسیم. و اگر این عقل با یاری عشق که همان آگاهی مطلق هست بر شهر وجودی ما حاکم شود، مشاهده میکنیم این ما هستیم که به فردوس میرسیم.
اگر بخواهم از این دو عزیز بگویم از روزی که آمدند دقیقا قدم در همین مسیر گذاشتند، خانم لیلا فرمانبردار بود و هر آنچه که گفته میشد با لبخند چشم میگفت و اجرایی میکرد و جزو رهجوهایی بود که نیازی نبود خیلی با او سر و کله زد. و امروز این دو عزیز در این جایگاه پرچم عشقشان، عقبشان را بر قله دانایی برافراشتند و آن را فتح کردند، و اگر امروز بعد از رهایی هنوز در کنگره حضور دارند و خدمت میکنند دلیلی جز عشق و آگاهی ندارد.
هیچ زنجیری قدرت این را ندارد، روحی را که طالب رسیدن به نور باشد را به اسارت بگیرد و ما این را امروز داریم مشاهده میکنیم.
برای هر دو عزیز آرزوی موفقیت دارم.
سخنان همسفر:
در ابتدا خداوند را شکر میکنم که باعث شد تا در این مسیر قرار بگیرم، مسیری پر از آموزش و احساس خوب.
از استادان جناب مهندس در سماء سپاسگزاری میکنم، از استادانم در زمین آقای مهندس، خانواده محترم کنگره۶۰، از راهنمای مسافرم که همیشه مسافر من را حمایت کردند، از راهنمای عزیز خودم که همیشه من را حمایت و هدایت کردند، کنارم بودند و همچنان هستند.
من هم مانند خیلی از همسفران که آمدند کنگره و مسافر دارند، وارد کنگره شدم، متوجه شدم که اینجا برای ترک نیست بلکه درمان است، و متوجه شدم که خیلی چیزهای بهتر و آموزشهای ناب برای ما به همراه دارد که من خیلی علاقه داشتم. ماندگار شدم و آموزشها را دریافت کردم. واقعاً آموزشهای کنگره ناب است و باید به آموزشها خیلی دقت کنیم، زیرا خیلی باارزش هستند.
آقای مهندس میگویند وقتی کاروان کالای را میبرد باید آنقدر باارزش باشد تا قابل عرضه باشد.
خداوند را شکر که راه را ادامه دادم، و وارد چرخه راهنمایی شدم. آموزش باعث شد که تغییر کنیم و بتوانیم با انتقال آن در دیگران تغییر ایجاد کنیم. مسئله اعتیاد مسافران در کنگره حل شده است، با آموزشهای کنگره میتوانیم به تعادل برسیم.
خداوند را شاکرم که در چرخه راهنمایی قرار گرفتم، آرزو میکنم که رهجوهای من هم در چرخه راهنمایی قرار بگیرند.
تمامی ما که امروز در این مکان هستیم طبق شعار کنگره، بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم، آتش همان اعتیاد است که تا زندگی را نابود کنند بیخیال نمیشود، ما آمدهایم که ابتدا آن را مهار کنم و در ادامه آتش اسارت، نفرت و کلی ضدارزش ها را مهار کنیم، و آتش را تبدیل به نور کنیم و به مکانی برسیم که از آنجا انشعاب یافتهایم.
سخنان همسفر:
خوشحال هستم که پدرم شش سال پیش به کمک کنگره توانست رها شود، و پدر و مادرم به کمک راهنمایان خود آقا کیان و خانم فاطمه توانستند لبخند را مجدد به خانوادهمان برگردانند.

تهیه و تنظیم:گروه سایت نمایندگی دماوند
- تعداد بازدید از این مطلب :
313