English Version
This Site Is Available In English

حکم عقل را در قالب فرمانده ، کاملا اجرا نماییم

حکم عقل را در قالب فرمانده ، کاملا اجرا نماییم

جلسه هشتم از دوره چهل و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 نمایندگی شهرری به استادی  راهنمای محترم مسافر بهروز، نگهبانی راهنمای محترم لژیون جونز مسافر رضا پارسا و دبیری مسافر هاشم با دستور جلسه "وادی ششم و تاثیر آن روی من؟" شنبه 25 مرداد 1404 ساعت16/30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان بهروز هستم مسافر، خداوند را شاکرم که توانستم باز به سبب تولد یکی از خوبان کنگره این جایگاه را تجربه کنم،. دستور جلسه‌امروز وادی ششم است؛ «حکم عقل در قالب فرمانده باید کاملا اجرا شود». قسمت دوم دستور جلسه هم در مورد هاشم عزیزاست، یکی از مرزبانان و خدمت گزاران شعبه شهرری می‌باشد. ابتدا در مورد دستور جلسه خودم صحبت می‌کنم و در مورد هاشم عزیز در ادامه جلسه عرض می‌کنم. تمام وادی‌ها اگر دقت کرده باشیم، عنوانشان این است که «تأثیر آن روی من».

یعنی هر کسی در هر وادی که قرار می‌گیرد باید ببیند چقدر روی او تأثیر گذاشته است. من امروز صحبت‌های جناب آقای سلامی را گوش می‌دادم، دیدم خیلی قشنگ است. دستور جلسات کنگره طوری چیده شده‌اند که واقعاً هر کدام ادامه راه دستور جلسه قبلی می‌باشند. دستور جلسه قبلی‌مان «عدالت» بود و امروز هم «حکم عقل» را برای ما عنوان کرده است. اگر نگاه کنیم می‌بینیم در تمام وادی‌ها و کتاب ۶۰ درجه خیلی درباره نبرد درون صحبت شده است؛ یعنی در مورد عقل و نفس.

صحبت‌های زیادی برایمان شده و تشریحات زیادی انجام داده‌اند. چرا؟ چون در هستی تمام حالات، رفتار و عملکرد ما برمی‌گردد به عقل ما. حالا این عقل از کجا نشأت می‌گیرد و دستوراتش را از کجا می‌گیرد؟ به نظر من از حس ما می‌گیرد. ما باید بتوانیم حس خود را پالایش کنیم تا عقل، دستورات و قدم‌های درستی جلو پایمان قرار دهد. در همین‌جا عنوان کرده‌اند: «عقل مانند ماشینی تابع است و با روح راهبری می‌شود.»

چرا این حرف را زده است؟ چون ما هرچه ریز می‌شویم می‌بینیم اگر امروز هر کدام از ما در کنگره جایگاهی داریم بستگی به آن اختیاری دارد که خداوند در اختیارمان گذاشته و می‌توانیم طبق آن اختیار تصمیماتی برای خود بگیریم. یک‌سری تصمیماتی که نفس برای ما ساخته و پرداخته و ما آن را اجرا کرده‌ایم، و یک‌سری تصمیمات هم تصمیمات عقل است. دقیقاً همان‌طور که می‌دانیم، عقل فر ایزدی دارد و هیچ وقت اشتباه نمی‌کند. عقل تنها زمانی اشتباه می‌کند که اطلاعات غلط به او برسد.

پس تمام تصمیمات اشتباهی که در مسیر تکاملی خود گرفته‌ایم، قطعاً بر اساس اطلاعاتی بوده که از طریق حس ما و به واسطه نفس در همان مرحله‌ای که در آن قرار داشتیم، رسیده است و دستورات غلط صادر کرده است. امروز هر کدام از ما اگر نگاه کنیم می‌بینیم در هر جایگاهی هستیم باید نگاهی به عقب بیاندازیم، می‌بینیم دقیقاً کاری را انجام می‌دهیم که بستگی به تزکیه و پالایشی دارد که در سیر تکاملی انجام داده‌ایم. ما در کنگره بارها شنیده‌ایم از راهنمایانمان که گفته‌اند: «باید نفست را تربیت کنی.» یعنی چه؟ یعنی باید تزکیه و پالایش را شروع کنیم تا آرام آرام به آن نقطه‌ای که مدنظر خداوند است و خود فرمود: «احسنت به این خلقت» نزدیک شویم.

حالا بسترش در کنگره فراهم است. با وادی‌ها، با دستور جلسات، با آموزش‌های کاربردی به راحتی می‌توانیم این را اجرایی کنیم. امروز داشتم فکر می‌کردم می‌دیدم چقدر قشنگ است این که می‌گوید عقل مثل ماشین تابع خود است. شما نگاه کنید، در هر جایی، در هر کشوری، در هر مملکتی، در هر ساختاری یک عقل کل وجود دارد. در کنگره ما هم هست؛ در کنگره ما مهندس به عنوان عقل کل هستند و ما اجزای این شهر یا این ساختار هستیم.

اگر تابع آن عقل کل باشیم و دستورات او را اجرا کنیم، قطعاً به جاهای خوبی می‌رسیم، قطعاً می‌توانیم رشد کنیم، قطعاً می‌توانیم در تمام مراحل زندگی پله‌های ترقی را طی کنیم. اگر این کار را انجام ندهیم، یعنی همان نبرد درونی است که بارها گفته‌ایم بین جن و روح. اگر در این نبرد درون من فرمان‌های عقل کل را انجام ندهم، چه می‌شود؟ امروز دیدیم در تمام سی‌دی‌ها و مقالات، مهندس آیتم‌ها و پارامترهایی را مشخص کرده‌اند که باید اجرا شوند. مثلاً اگرتوانستیم سیگارمان را درمان کنیم، رژیم غذایی بدهیم، ورزش کنیم و کارهایی که از ما خواسته‌اند را انجام دهیم، قطعاً به هدف می‌رسیم. وگرنه در غیر این صورت این اتفاق نمی‌افتد.
حالا در مورد بخش دوم، یعنی هاشم عزیز. هاشم با تخریب‌های خیلی زیاد آمد. با تخریب هروئین و مواد دیگر وارد شد. واقعاً تخریبش آنقدر بالا بود که خیلی از دوستان و اطرافیانش اصلاً باور نداشتند که هاشم روزی خوب شود. فقط می‌گفتند کاش حداقل خوب شود، حداقل هروئین نزند، حداقل برود سراغ تریاک. اینقدر حالش خراب بود. ولی خدا را شکر می‌کنم، هاشم آمد و تا مقطعی از سفرش درست حرکت کرد. یک جایی نفس اماره، یک جایی آن جن، یک جایی آن شیطان آمد سراغش و هاشم سقوط کرد.

چند روزی از هاشم خبری نبود. یادم هست آن زمان به چند نفر از بچه‌ها حتی آقا فتح‌الله مشاور تازه‌واردین هم سپرده بودیم که هر جا هاشم را دیدند خبر بدهند. خلاصه یک روز در پارک محل دیده بودنش و به من زنگ زدند. من همان لحظه رفتم سراغش. این حالت هاشم هیچ وقت یادم نمی‌رود. انگار برق سه‌فاز او راگرفته بود. با آن حال خراب، تخریب زیاد، افکار پریشان، یک غذا هم گرفته بود دستش و سرش پایین بود. وقتی من جلویش ظاهر شدم یک لحظه فکر کرد دارد توهم می‌زند یا وارد بعد دیگری شده است.

ولی خدا را شکر می‌کنم که همان لحظه رفتم سراغش. امروز از عملکرد خودم راضی هستم که این اتفاق افتاد و امروز هاشم به عنوان یک خدمتگزار در شعبه شهرری خدمت می‌کند. امیدوارم جایگاه‌های بالاتر را هم تجربه کند. هاشم واقعاً پتانسیلش را دارد. بچه‌ای خوب و مهربان است و می‌شود رویش حساب کرد. ان‌شاءالله با عملکرد و تلاش خودش بتواند شال کمک‌راهنمایی بگیرد.

من همین‌جا به خانواده‌اش تبریک می‌گویم بابت چنین فرزندی. شاید از دید بیرونی‌ها، آدم‌های مصرف‌کننده انسان‌هایی به دردنخور و بی‌فایده برای جامعه باشند، اما امروز من واقعاً به هاشم افتخار می‌کنم. هاشم توانست از گذرگاه سخت عبور کند. همان‌طور که در وادی داریم می‌گوید: «اگر از گذرگاه‌های سخت عبور کنید تبدیل به انسان کارآزموده می‌شوید و رها از بندهایی که اعتیاد به پای انسان‌ها می‌بندد.»

یک نکته دیگر هم بگویم: هاشم باعث شد ما چندین ماه تلاش کنیم تا دوباره جام فوتبال را به شعبه شهرری برگردانیم، ولی متأسفانه دیروز این جام را دستی دستی به باد داد! ان‌شاءالله که از این تجربه هم درس بگیرد تا در جام‌های بعدی درست تفکر کند و ضرباتی که می‌زند در چهارچوب باشد تا بتوانیم جام بعدی را برنده شویم.

 

"در ادامه تولد 1 سال رهایی مسافرهاشم از لژیون مرزبانی"

اعلام سفر مسافر هاشم:

 سلام دوستان هاشم هستم مسافر ، آخرین آنتی ایکس هرویین، 12 ماه و 25 روز سفر کردم ، به روش DST با داروی اوتی نام راهنما آقا عبدی از لژیون مرزبانی، رهایی 1 سال و 9 ماه 

آرزوی مسافرهاشم:

آرزو میکنم همه مصرف کنندگان مواد روزی راه کنگره را پیدا کنند

خلاصه سخنان مسافرهاشم:

سلام دوستان هاشم هستم مسافر،از دوران کودکی روحیه‌ای پرجنب‌وجوش داشتم. در جمع‌های خانوادگی، زمانی که پدربزرگم یا پدرم می‌گفتند با پسرعمو یا پسرخاله‌ام کشتی بگیرم، معمولاً پیروز می‌شدم؛ حتی بر کسانی که از من بزرگ‌تر بودند. همین امر باعث می‌شد در وجودم نوعی تأیید طلبی شکل بگیرد. از همان زمان می‌خواستم در هر زمینه‌ای نفر اول باشم؛ چه در درس، چه در دعوا و چه در مدرسه.

نخستین ارتباط من با دخانیات از طریق سیگار بود. پدرم در بازار مولوی فروشنده سیگار بود و من گاهی از سیگارهای پدرم برمی‌داشتم و همراه دوستانم مصرف می‌کردم. همان‌گونه که بسیاری از افراد مصرف‌کننده از سیگار یا مشروبات شروع می‌کنند، آغاز مسیر من نیز همین بود. در محله‌ای آلوده زندگی می‌کردیم و از همان دوران مدرسه با صحنه‌های مصرف و تزریق مواد در اطراف خود مواجه می‌شدم. در شش‌سالگی پدرم به خدمت اعزام شد.

نبود او باعث شد اطرافیان مرتب به من یادآوری کنند که «مرد خانواده» هستم. اما در عمل، خانواده‌ام را بسیار اذیت کردم. در ۱۶سالگی به محله دولت‌آباد نقل مکان کردیم و در ۱۷سالگی نخستین بار از خانه فرار کردم. همراه دوستانم به بندرعباس رفتیم و در همان‌جا برای اولین‌بار تریاک مصرف کردم. پس از مدتی به خانه بازگشتیم، اما نقطه آغاز ورود من به اعتیاد همان‌جا رقم خورد.

در دوران خدمت سربازی نیز در زندان عشرت‌آباد با افراد مصرف‌کننده آشنا شدم و اعتیاد من به هروئین آغاز شد. از آن پس به یک مصرف‌کننده‌ی تمام‌عیار تبدیل شدم؛ فردی که نه به خانواده رحم می‌کرد و نه به اطرافیان. دارایی، اعتبار و حتی زندگی خانوادگی‌ام را در این مسیر از دست دادم. پیام کنگره ۶۰ از طریق آقای فتح‌الله به من رسید. اولین روز ورودم به کنگره هنوز به یاد دارم:

نظم و پوشش یکدست اعضا، برخورد محترمانه و فضای متفاوت آن باعث شد باور کنم این‌جا مکانی متفاوت است. انتخاب راهنمایم، آقای بهروز، یکی از بهترین تصمیم‌های زندگی من بود. با کمک ایشان و در ادامه همراهی آقای حسین درویش، سفر اول و دوم خود را آغاز کردم. سال‌های زندگی من به سه بخش تقسیم شده بود: زندان، کمپ اجباری و فرار. اما کنگره ۶۰ این چرخه‌ی باطل را متوقف کرد.

این مجموعه هویت و شخصیت دوباره‌ای به من بخشید و نگرشم به زندگی را تغییر داد. امروز اولویت اصلی‌ام خدمت در کنگره ۶۰ است و باور دارم با تلاش و استمرار می‌توانم در آینده شال کمک‌راهنمایی را دریافت کنم. از بنیان‌گذار کنگره و خانواده محترم ایشان، همچنین از راهنمایان عزیزم، آقای بهروز و آقای حسین درویش، و نیز آقای مرتضی که در بدو ورودم به عنوان راهنمای تازه واردین راهنمایی‌ام کردند، صمیمانه سپاسگزارم. همچنین از خانواده‌ام و همه دوستانی که در این مسیر یار و یاورم بودند، قدردانی می‌کنم. 

خلاصه سخنان راهنمای همسفر  مسافرهاشم

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر.خوشحالم که امروز آقا هاشم با رسیدن به فرمان عقل، توانستند در کنگره ماندگار شوند و بر نفس امّاره‌ی خود غلبه کنند؛ این توفیق را یافتند که سفر کنند و خدا را شکر اکنون وارد سفر دوم شده و در جایگاه مرزبانی مشغول خدمت هستند. پیامی که آقای بهروز برای آقا هاشم نوشته‌اند بسیار زیبا و ارزشمند است و به نظر می‌رسد این پیام یادآور نکته‌ای مهم برای همه‌ی ما باشد:

اینکه قدردان لحظه‌ها باشیم و از جایگاهی که در آن قرار می‌گیریم آموزش‌های لازم را بیاموزیم. همچنین باید رسیدن به سلامتی، تندرستی و حال خوش را همواره قدر بدانیم. ان‌شاءالله آقا هاشم بیش از پیش قدردان سلامتی و حال خوش امروز خود باشند و از این پس با آمادگی کامل در آزمون دوره‌ی بعدی شرکت کنند تا در تولد آینده‌شان با شال نارنجی در جایگاه خدمت حاضر شوند. به خانواده‌ی ایشان نیز تبریک عرض می‌کنم.

اگر اشتباه نکنم، این دومین باری است که در شعبه‌ی شهرری حضور دارند و امیدوارم در آینده نیز بیشتر شاهد حضورشان باشیم و در جمع همسفران شعبه شهرری از وجودشان بهره‌مند شویم. برای همه‌ی عزیزان بهترین آرزوها را دارم و بار دیگر از آقا هاشم و زحماتی که برای گروه می‌کشند صمیمانه قدردانی می‌کنم. امیدوارم در جایگاهی که هستند، خوشبخت و سعادتمند باشند.

خلاصه سخنان همسفر  مسافر هاشم:

سلام دوستان  هستی هستم، یک همسفر. پیش از هر چیز، شاکر پروردگار هستم و سپس نهایت سپاس و قدردانی را از آقای بهروز، راهنمای محترم آقا هاشم، و نیز راهنمای دوم ایشان ـ اگر اشتباه نکنم آقای درویش ـ به جا می‌آورم. همچنین کمال تشکر را از بنیان‌گذار کنگره ۶۰ دارم. ان‌شاءالله به امید روزی که تمامی مصرف‌کنندگان گرفتار اعتیاد، به رهایی دست یابند.  از همراهی و توجه همگی شما سپاسگزارم.

 

 

مرزبان کشیک: مسافر فرهاد

تنظیم و ویراستار: مسافر حسین از لژیون سوم

تایپ:  مسافر هاشم از لژیون ششم

مسافران و همسفران نمایندگی شهرری

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .