همسفر مسیح:
پیام وادی حکم عقل را در قالب فرمانده کاملا اجرا نماییم است. ما میتوانیم برای درمان یک بیماری فکر کنیم یا برای یک سرقت و یا برای راه اندازی یک کارخانه تفکر کنیم؛ این تفکر و اندیشه اگر درست باشد که به آن میگویم تعقل نتیجه مطلوب است باید درون ما چیزی باشد که این فکر و اندیشه ما را به سمت مثبت و یا منفی هدایت کند و باید یک ناظری باشد که به ما فرمان بدهد که این اندیشه و فکر ما درست است یا نادرست مثل روزنه نوری که به خانه میتابد اگر این روزنه بزرگ باشد نور زیادتری به خانه میتابد و اگر این روزنه کوچک و باریک باشد نور خیلی کمی به درون خانه میتابد؛ اگر درشهر وجودی انسان این ناظر که مقام بالاتر عقل است و حکم فرمانده را دارد اطلاعات درست دریافت کند حکمی که صادر میکند حکم درستی است ولی اگر اطلاعات غلط و یا ناقصی دریافت کند حکمی که صادر میکند حکمی اشتباه است. عقل برای کامل شدن تابع خودش است در حالی که روح به الطافت منحصر به فرد خود با اراده عقل رهبری میشود، عقل میتواند حرف روح را بپذیرد یا نپذیرد ولی روح از عقل دستور میگیرد. عقل تابع خودش است و با کسب تجربه آگاهی هایی که به دست می آورد کم کم رشد میکند. عقل پایان و آغازی ندارد و فنا ناپذیر است و با مرگ از بین نمیرود. ما باید در مسیر تکامل و رشد خود به فرمان عقل باشیم و به فرمان عقل برسیم و این نتیجه زمانی به دست میآید که ما از ضد ارزش ها دوری کنیم و حس های آلوده خود را پاکسازی کنیم تا قدرت تشخیص عقل بالاتر برود و فرمان درست صادر بشود. ما وقتی بتوانیم کارهای روزمره خود را در وقت و زمان معین انجام بدهیم یعنی با فرمان عقل جور در میآید و به فرمان عقل نزدیک شده ایم و هر چه به فرمان عقل نزدیک بشویم آرامش و آسایش ما بیشتر فراهم میشود و به جایی میرسیم که بگوییم شو شود، شو شود یعنی اینکه تمام خواسته های ما، تفکرات ما از روی عقل است و وقتی تصمیم میگیریم نا امید نباشیم، همه چیز را سیاه نبینیم وقتی در این شرایط قرار گرفتیم یک صدا به ما میگوید ناامید نباش که آن صدا، صدای عقل و فرمان عقل نیست که این صدا، صدای فر ایزدی است که همیشه ما را به سمت خوبی ها و راه مستقیم و نور آگاهی هدایت و رهنمون میکند.
همسفر شهین:
روزی روزگاری، فرمان زندگیام را به دست قلبی داده بودم که از روی عشق و دلسوزی میتپید اما راه را نمیشناخت؛ هر جا اشکی میدید بیدرنگ میدوید، هر صدای دردی را میشنید بیپروا دل میداد بیآنکه بداند گاهی این شتاب، هم مرا میفرساید و هم آنکه دوستش دارم را. در سالهایی که گذشت، یکییکی عزیزانی در مسیر زندگیام آمدند که حال خوشی نداشتند، هر کدام زخمی از زندگی بر دوش داشتند و چشم امیدشان به من بود. پیشتر، تمام قدمهایم را تنها با قلب برمیداشتم؛ قلبی که میخواست نجات دهد، اما راه را درست نمیدانست، آمدن به کنگره، چشمم را باز کرد؛ فهمیدم فرمانده واقعی، عقل است! عقل به من گفت: «بایست… صبر کن… اول راه را پیدا کن، بعد قدم بردار.» وادی ششم به من یاد داد که محبت بیعقل، گاهی گمراهکننده است اما محبت همراه با عقل، چراغی میشود که راه را روشن میکند. امروز میبینم که چگونه با صبر و دانایی، زندگی من و اطرافیانم از تاریکی فاصله گرفته است. وادی ششم برای من یعنی: محبتی که میداند کجا جاری شود، دستی که میداند کی بگیرد و کی رها کند و قلبی که آرام گرفته است چون میداند فرمان زندگیاش در دستان فرماندهای بیدار و آگاه است.
همسفر مریم:
وادی ششم به ما امید می دهد؛ اگر در مسیر رشد و حرکت باشیم مشکلات و سختی ها گذرا میشوند و همه چیز قابل بهبود و تغییر است بنابراین اگر بخواهیم زندگیمان را تغییر دهیم باید خودمان حرکت کنیم و انرژی بگذاریم، نشستن و انتظار کشیدن بدون حرکت و تلاش باعث رکود میشود و شرایط را بد می کند و همچنین باید از گذشته دل کند و از آینده نترسید، باید در زمان حال زندگی کنیم. وادی ششم به ما یاد میدهد که هر تغییری نیازمند حرکت و انرژی است، اگر خواستار رهایی، درمان و تغییر باشیم باید خودمان تلاش کنیم چون سکون ماندن همانند مرگ تدریجی است پس ما باید یا بگیرم که در مسیر رشد حرکت کنیم و هر روز به فرمان عقل نزدیک و نزدیک تر شویم و هیچ وقت ناامید نشویم و مطمئن باشیم که شرایط و اوضاع تغییر خواهد کرد و همچنین صبر به ما کمک میکند تا ارامش داشته باشیم و دست از تلاش بر نداریم؛ وقتی که صبر کنیم بهتر فکر میکنیم و تصمیمات درستی می توانیم بگیریم و مسیر و راه درست را پیدا کنیم، صبر به ما کمک میکند به جای اینکه با عجله رفتار کنیم قدم به قدم پیش برویم و در نهایت به هدف هایمان برسیم و زندگی بهتری داشته باشیم پس باید یادمان باشد که وقتی به مشکل بر میخوریم با صبر و بردباری می توانیم موفق شویم و تغییرات مثبت را تجربه کنیم و باید حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً بپذیریم و آن را اجرا نماییم.
همسفر اعظم:
در تمام طول زندگی ام خوب یادم هست که همیشه بخاطر محبت و دلسوزی بیش از حد به دیگران و اطرافیان در شرایطی قرار گرفته ام که زندگی به سختی برایم میگذشت و من فکر میکردم فداکاری یعنی همین که هر چه دارم به دیگران ببخشم بدون اینکه در چه شرایطی قرار خواهم گرفت و مدام از سمت همسرم مورد سرزنش قرار میگرفتم. همیشه ۹۰ درصد از تصمیمات من در زندگی احساسی بود و به هیچ وجه عقل و منطق حضوری نداشت بدون هیچ فکری تصمیم میگرفتم و خوب هم مشت و لگدهای روزگار را تحمل میکردم تا اینکه بر حسب همان احساسی بودن های بی مورد و آگاهی نداشتن ها پای من به کنگره باز شد و با این مکان سراسر نور و آگاهی آشنا شدم. وقتی به کنگره آمدم و با کتاب چهارده وادی آشنا شدم هر کدام از وادی ها سرچشمهای از آگاهی و خردمندی بود، خردی که هیچ وقت در تصمیمات من وجود نداشت. من در وادی ششم یاد گرفتم که عقل بهترین و بزرگترین معجزه ای در وجود انسان است بدون عقل و آگاهی هر تصمیمی که میگیریم رو به تاریکی میرود. عقل در برابر نفس امر کننده وجود دارد. من در وادی ششم فهمیدم که بخشش خوب است اما در سایه ی عقل و تفکر اگر تصمیمات ما همراه با عقل و تفکر باشد ما را رشد خواهد داد، من فهمیدم که کنگره۶۰ فقط برای ترک اعتیاد و درمان شدن نیست؛ کنگره دنیایی از آگاهی، تفکر، خردمندی، عقل، احساس و درست تصمیم گرفتن است که هر کسی همان قدر از این دریای آگاهی تجربه کسب میکند که مصمم و با قدرت تمام در راه کنگره قدم برمیدارد. خداوند را بی نهایت سپاس میگویم که من را با کنگره آشنا کرد و تشکر میکنم از تمامی کادر زحمتکش این مجموعه.
رابط خبری: همسفر مسیح، راهنما همسفر فریبا (لژیون دوازدهم)
ویرایش: همسفر نرگس، راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم) نگهبان سایت
ارسال: همسفر معصومه، راهنما همسفر شیما(لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
33