آیا نیرویی در درون ما خفته است؟ در درون ما همه چیز نهادینه شده است و ما باید استخراجش کنیم؛ مثلاً نوازندگی پیانو، در درون همه ما هست، برای استخراج آن از درون، باید تمرین کنیم تا بتوانیم از آن استفاده کنیم.
هر نوع هنری در درون ما وجود دارد، پس باید نیروی درون را بیدار کرد تا بتوانیم این نیروهای خفته را استخراج کنیم.
انسانهایی هستند که تمام زندگی خود را برای افزایش دانش و معنویات صرف میکنند اما از زندگی لذت نمیبرند.
جناب مهندس میفرمایند: «این غلط است؛ هنر انسان این است که هر دو را باهم انجام دهد»؛ یعنی هم از وجود زندگی و حیات برخوردار باشد و هم به کارهای معنوی بپردازد و دانش خود را افزایش دهد.
در زمین، نیروهای خفته بسیار زیادی وجود دارد، ما باید بتوانیم آنها را استخراج کنیم، برای بیدار کردن نیروی خفته زمین؛ باید تفکر داشت و حتماً حرکت کرد.
این نیروهای خفته را با حرکت بیدار میکنیم؛ باید بذر گندم را بکاریم تا از هر دانه بتوانیم ۷۰دانه برداشت کنیم؛ تا کاشته نشود، چیزی برداشت نخواهد شد.
تنها با دعا و نماز خواندن روی زمین، بدون حرکت کردن، چیزی روییده نخواهد شد؛ «از تو حرکت، از خدا برکت»
الماس و فیروزه، نیروهای خفته زمین هستند، باید حرکت کرد تا بتوان آنها را استخراج کرد؛ برای استخراج هر چیز، ممکن است هزاران خطر و شکست وجود داشته باشد؛ اما باید ادامه داد چون شکست، پل پیروزی است.
باید با تفکر، راه را انتخاب کنیم؛ اگر با مشکلی مواجه شدیم، به تلاش خود ادامه دهیم.
انسانهایی هستند که قرنها به دنبال رهایی و آزادی از دام اعتیاد هستند اما راهی پیدا نکردند.
در کنگره ۶۰ کلید بسته، باز شد و امید وجود دارد تا این کلید باز شده به جاهای دیگر منتقل شود.
خود را بیابید، در راه عشق به خداوند و یا عشق واقعی، جان ببازید.
آنچه بر شما گذشته، کلید بستهای بود که اگر دیر باز گردید، باید چاره خود را بیابید؛ آنان که قرنها در انتظار بودند و هستند، همین آزادی را میطلبند.
جان شیرینم، من ترنم آواز را از دورهای ناپیدا شنیدم و آرزوی احیای شما، مرا به این سخنان امر نمودند، زیرا نام دیگر من، این حکم را دارد.
شاگرد: «ای کاش بی پرده سخن میگفتید.»
استاد: «از پرده برون آیید، پرده پوسیده است.»
پرده در واقع همان اعتیاد و باورهای غلط است که گفته میشود اعتیاد درمان ندارد.
پرده مرتبط به خیلی از اعتقادات و باورهای اشتباه و تعصبات بیمورد است.
باید از پرده حسادت، غیبت، تجسس، گمان بد و... بیرون بیاییم، در غیر این صورت به نتیجه نخواهیم رسید.
تنها چیزی که بقا دارد، عشق و محبت است و دوای همه دردها محبت است که باید آن را درک و حس کرد تا به آسایش و آرامش برسیم.
محبت زمانی میتواند وجود داشته باشد که دانایی باشد؛ باید بدانیم چرا محبت میکنیم؟
باید عشق و محبت ورزیده شود و در درون باشد، نباید به زور و اجبار، بامحبت باشیم.
از این همه روزگار، آنچه باقیست، در عالمی است، نه من دست به آن دارم، نه تو ای رفیق بزرگوار.
باید پیش برویم؛ انگار از تمام این عالم هستی، لحظه به لحظه فیلمبرداری و در جایی حفظ و نگهداری میشود.
گفته شده است؛ در روز قیامت، دست، شهادت میدهد، نه اینکه دست، شروع به حرف زدن کند؛ بلکه فیلم کاری که با دست انجام شده است، گذاشته میشود، در واقع تصویر آن کار ثبت شده است.
آنچه هست، احساس است که وصل را میطلبد؛ برای وصل شدن و داشتن عشق و محبت، به حس نیازمند هستیم؛ حس مادر و فرزند، حس دوستان به همدیگر، حس عاشق و معشوق.
برای شما که در کشمکش هستید، توصیهای دارم؛ برای اینکه در بعد مادی (زمین)، توفیق حاصل نمایید، باید با آدمها، آدم و با انسانها، انسان و با نادانان و احمقها مانند خودشان رفتار کرد.
رفتار انسان، باید با افراد مختلف، متفاوت باشد؛ باید نسبت به طرف مقابل شناخت داشته باشیم و براساس آن رفتار کنیم.
با دوستی که مدام دنبال نقطه ضعف دیگران است، نمیتوانیم صادق باشیم.
تجربهای که چندین بار و پیوسته تکرار میشود و نتیجهای حاصل نمیشود، اشتباه است.
در متد دیاستی، افردا فقط یکبار تجربه میکنند و مسئله تمام میشود؛ در صورتی که در روش سقوط آزاد، صد بار ترک میکنند اما کافی نیست؛ با وجود داشتن بیست سال پاکی، باز در شکنجه و سختی هستند.
هر کدام از ما برای مسئله خاص و انجام وظیفهای، به این جهان آمدهایم؛ تا زمانی که فرمانبردار نباشیم، فرمانده نخواهیم شد.
تمام کسانی که در کنگره ۶۰ خدمت میکنند، اگر فرمانبردار نباشند، فرمانده خوبی نخواهند شد و از بازی ذرهذره و بلافاصله خارج خواهند شد.
منبع: سیدی پرده
نویسنده: همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر بدریه (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر بدریه (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: همسفر سما رهجوی راهنما همسفر مولود (لژیون یازدهم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1307