اکثر انسانها از حال خوش محروم هستند و بیشتر تلاشهایی که انجام میدهیم، یا میتوان گفت بیشتر تلاشهایی که انسانها انجام میدهند، به این دلیل است که این حالت را به دست آورند؛ اما چون اغلب از قوانین آن آگاهی ندارند، تقریباً هر عملی که انجام میدهند نتیجهای برعکس میدهد؛ یعنی حالشان بدتر میشود، نه بهتر، بهعبارتدیگر، تلاشهایی که میکنند، قوانین را بیشتر نقض میکند و همین نقض قوانین باعث میشود حالشان بدتر شود. یکسری مطالب وجود دارد که میتواند مرتبط باشد.
داستان خلقت انسان را همه شنیدهایم وقتی انسان خلق شد، خداوند فرشتگان را جمع کرد و فرمود: که به انسان سجده کنند همه سجده کردند، جز ابلیس. خداوند از ابلیس پرسید: چه شد که سجده نکردی؟ البته خداوند پاسخ را میدانست؛ اما این پرسش را مطرح کرد تا ما انسانها بدانیم منظور او چیست.
ابلیس پاسخ داد به این دلیل که من از انسان برتر هستم، سجده نکردم و همین که ابلیس چنین پاسخی داد، خداوند به او فرمود: برو بیرون، و شیطان از درگاه خداوند رانده شد. این پیام به ما انسانها نیز مربوط میشود اندیشه ما میتواند ما را به گمراهی بکشاند. در کنگره میگوییم هر چیز یک صورآشکار و یک صورپنهان دارد. در درون یک انسان، برای اینکه سقوط اتفاق بیفتد، باید حتماً این اندیشه شکل بگیرد که من از فلانی برترم؛ من بهتر از دیگر آدمها، موجودات و مخلوقات هستم، این یک آغاز است آغاز نافرمانی.
هر کسی میتواند این را در خود بررسی کند و ببیند که ماهیت افکار و اندیشههایی که به ذهنش میرسد، کدام یک این موضوع را تأیید میکند. گاهی این مسئله برای ما آنقدر مهم میشود که حاضر میشویم بهای سنگینی بپردازیم؛ مثلاً با فرمانبرداری نکردن از راهنما و اجرا نکردن قوانین کنگره، لطمه زیادی به خود وارد میکنیم.
دو نوع خواسته وجود دارد: معقول و نامعقول اگر در جهت خواسته نامعقول یا در مسیر تاریکی حرکت کنیم، چند راه پیش روی ما قرار میگیرد. وقتی که من خواستهای معقول دارم و میخواهم انجامش بدهم، ممکن است این خواسته معقول از ذهنم خارج شود یا از یادم برود اگر این اتفاق بیفتد؛ یعنی شیطان مرا از خودم غافل کرده است. شیطان ما را از یاد خداوند هم غافل میکند. اینجا اتفاقی که میافتد این است اگر من بعضی از مطالب را از یاد نبرم، بعضی از مفاهیم را به یاد نخواهم آورد.
برخی مطالب به ذهن من وارد میشوند و آنقدر اهمیت پیدا میکنند و شدت میگیرند که ذهنم درگیر آنها میشود در نتیجه، مطالب مهمی که قبلاً برایم اهمیت داشته و نسبت به آنها حساسیت داشتهام، از ذهنم بهطور کلی پاک میشوند.
ممکن است بعد از یکسال و در یک موقعیت خاص، متوجه شوم که کاری باید انجام میدادم یا اعمالی باید صورت میگرفت، اما دیگر زمانش گذشته است.
استاد امین فرمودهاند: «اگر برخی از خواستههای معقول از ذهن ما پاک یا در واقع مدفون شوند؛ چون هیچچیز از ذهن پاک نمیشود بلکه مدفون میشود» ما از انجام بسیاری از کارهای معقولی که به آنها اعتقاد داریم و توان انجامشان را داریم، محروم میشویم.
من با ورود به کنگره حس و حال خیلی خوبی پیدا کردم. هر وقت به راهنمایم میگفتم آموزشهای کنگره خیلی عالی هستند، اما قدرت یادگیری من کم است و دیر یاد میگیرم ایشان میگفتند: کتابها را بخوان، سیدیها را گوش بده، و تمرین و تکرار داشته باش و وقتی این کارها را انجام نمیدادم و خودم را حقبهجانب میدانستم، نمیدانستم که دارم نقض فرمان میکنم.
با گوش دادن به سیدی «مثلث تاریکی» متوجه شدم که خواب زیاد هم میتواند وسوسه باشد، من فکر میکردم بعد از ۸ ساعت خواب در شب، هنوز جسمم نیاز به خواب دارد؛ اما متوجه شدم که با کمی قدمزدن یا انجام کاری کوچک میتوانستم بیدار شوم و به نوشتن و خواندن مشغول شوم، به جای اینکه بخوابم و همچنین فهمیدم که آنقدر جملاتی مانند یاد نمیگیرم، نمیتوانم و نمیشود را تکرار کردهام که دیگر در ذهنم جایی برای آموزشهای ناب کنگره باقی نمانده است، از روزی که سیدی مثلث تاریکی را با توصیه راهنمایم گوش کردم، فهم من نسبت به موضوعات کتاب و سیدیها بیشتر شده است و خدا را شاکرم. از جناب آقای مهندس، آقای استاد امین و خانواده محترمشان تشکر میکنم، و همچنین از راهنمایم بابت زحمات بیدریغشان سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
ویراستار: رابط خبری همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
42