English Version
This Site Is Available In English

اجرای عدالت به بینش و حرکت من بستگی دارد

اجرای عدالت به بینش و حرکت من بستگی دارد

جلسه نهم از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی لژیون سردار کنگره۶۰ ویژه همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی پهلوان نجمه، نگهبانی دنور همسفر فاطمه و دبیری دنور همسفر راضیه با دستور جلسه «عدالت، آیا همه افراد در کنگره۶۰ با هم برابرند؟» روز دوشنبه ۲۰ مردادماه  ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

از دبیر، نگهبان، خزانه‌دار و همه شما عزیزان بابت حضورتان سپاسگزارم. از ایجنت‌ و مرزبان‌های محترم برای تدارک شرایط آموزش هم سپاسگزارم. خدا را شکر که مجدداً شرایط فراهم شد تا بتوانم در کنارتان باشم و از انرژی‌ تک‌تک‌تان استفاده کنم و در کنار همدیگر از آموزش‌های کنگره۶۰ استفاده کنیم. بعد از تعطیلات جلسه اول است که حضور داریم و امیدوارم که تعطیلات به تک‌تک شما عزیزان خوش گذشته باشد و امیدوارم آنچه را که باید برداشت داشته باشید، حتی استراحت کافی که داشته باشید، حتی اگر به سفری نپرداختید، اگر برنامه خاصی نداشتید همان استراحت و آموزشی که در بیرون از کنگره برای ما در این موضوع هم وجود دارد برداشت داشته باشید، امیدوارم که توانسته باشید با انرژی بیشتر در جلسه حضور داشته باشید. 

در مورد دستورجلسه امروز «عدالت، آیا همه اعضا در کنگره با هم برابر هستند؟» شاید تک‌تک ما یا بیشتر ما، البته من خودم را می‌گویم همان‌طور که فرد باید از خودش صحبت کند، من خودم به شخصه همیشه فکر می‌کردم عدالت چیزی است که ما باید راضی باشیم، عدالت وقتی جاری می‌شود که حال من خوب باشد آن‌جایی که حال من بد شده پس عدالت برقرار نشده یا فکر می‌کردم اگر من با Y،xو Z هم‌سن و هم‌شرایط هستیم همه چیز باید برای ما به طور یکسان و برابر اتفاق بیافتد، ولی گردش روزگار این‌قدر من‌ را چرخاند و در کنگره این‌قدر این موضوع را شنیدم و آموزش گرفتم که فهمیدم اصلاً عدالت تساوی و برابری نیست. چیزی که ما به اشتباه فکر می‌کنیم عدالت برابری تمام است این کاملاً غلط است، اگر حتی یک‌جایی ما خودمان با یک موضوعی در مورد برابری روبه‌رو می‌شویم گله‌مند می‌شویم، البته به زعم خودمان که من زحمت بیشتری کشیدم، چرا باید من با کسی که زحمت نکشیده و تلاش نکرده شرایط یکسان داشته باشیم؟

به نظر من دستورجلسه‌ای که به تمام قضاوت‌های ما پایان می‌دهد، یک ضربدر می‌زند به تمام لجاجت‌هایمان، یک ضربدر می‌زند به تمام زمان‌هایی که ما اصرار می‌ورزیدیم در این‌که اتفاقی بیافتد و ما از آن آگاه بودیم که چرا نمی‌افتد؟ اگر ما این دستورجلسه را بتوانیم خیلی عمیق دریافت کنیم از قضاوت کردن و به نظر خودم از مقایسه کردن‌، خیلی جلوی ما را می‌گیرد. چون دیگر می‌فهمیم خیلی چیزها در سطح عدالت نهفته است که من نجمه به نوبه خودم به عنوان یک انسان متوجه آن نیستم، پس چه انتظاری دارم که برای من و هم‌لژیونی‌ام اتفاق یکسانی بیافتد و این باعث می‌شود که من را از مقایسه کردن دور کند، وقتی من از مقايسه و قضاوت کردن دور شوم خیلی راحت‌تر حرکت می‌کنم. مثل این است که من یک چهارچرخی را برای خودم تهیه کردم و نرم‌تر حرکت می‌کنم تا اینکه با پای پیاده بخواهم با عینک قضاوت و مقايسه به مسیر حرکت شکل بدهم، چیزی که قبلاً در ذهن ما از عدالت تعریف شده، عدالت در منابع است‌، عدالت در ابزار است، عدالت در کائنات است، چیزی که به عنوان ابزار در دسترس ما قرار می‌گرفت. زمانی همه ما به دنیا آمدیم که بعد دوباره یک پرانتز دارد و مرتب در طول صحبت‌هایم به آن می‌پردازم من دارم گروهی صحبت می‌کنم قاعدتاً هر سخنرانی که صحبت می‌کند راجع به اکثریت و عموم حرف می‌زند ما در مورد استثنائات صحبت نمی‌کنیم، خیلی پیش می‌آید که تولدی رخ می‌دهد با یک ناتوانی، این استثناء است؛ ولی چیزی که ما در مورد عموم داریم صحبت می‌کنیم، تولد وقتی رخ می‌دهد یک فرد با یک بدن‌ سالم متولد می‌شود و همه ابزاری که در کائنات برایش فراهم شده به صورت مساوی در اختیار همه افراد قرار می‌گیرد‌، همه افراد از یک پدر و مادر متولد می‌شوند، همه افراد هوایی برای تنفس و آب و غذایی برای خوردن و سایه‌‌بانی برای سقفشان دارند، از مبحث استثنائات خارج می‌شویم. در کنگره هم همین اتفاق افتاد، وقتی ما همه وارد شدیم با یک مشکل به اسم اعتیاد روبه‌رو بودیم و وارد کنگره شدیم حالا یکی کمتر این درد را کشیده بود و یکی بیشتر درد کشیده بود، ولی در اصل قضیه تغییری نکرده بود همه ما با موضوعی به اسم اصل اعتیاد وارد شدیم، یکی با تریاک وارد شد، یکی با شیشه وارد شد، یکی با الکل وارد شد. آموزش، صندلی، منابع به طور یکسان در اختیار همه ما قرار گرفت، همه ما یک راهنما‌ با یک شال سبزرنگ آمد سه جلسه به ما آموزش داد و بعد رفتیم در لژیون با راهنمای شال نارنجی‌ و آموزش گرفتیم، جلسات بود و همه این‌ها به مساوات و به برابری در اختیار ما قرار گرفت.از این‌جا به بعد است که تغییر اتفاق می‌افتد عدالت آن‌جا اتفاق می‌افتد که به حرکت من، به درون من و بینش من بستگی پیدا می‌کند که من چقدر از این ظرف و از این سفره که خان کنگره‌۶۰ پهن‌ شده تناول و برداشت کنم، از این‌جا به بعد است که نتیجه بستگی دارد به من آن‌جا دیگر عدالت جاری می‌شود‌.

مثلث کنگره۶۰ سه‌ ضلع دارد عدالت، معرفت و عمل سالم، این‌ سه ضلع مثل یک سیکل است. عدالت یک فلش می‌خورد به معرفت، معرفت یک فلش می‌خورد به عمل سالم و عمل سالم دوباره فلش می‌خورد به عدالت و این سیکل یا یک چرخه همین‌طور می‌چرخد چیزی نیست که بگوییم من عدالت را پیدا کردم حالا باید بروم دنبال معرفت و معرفت پیدا کنم، معرفت هم تمام شد حالا عمل سالم انجام دهم، اصلا این اتفاق نمی‌افتد ما به واسطه انجام هر عمل سالمی لازم است که اول به معرفت برسیم عدالت را دقیق جاری کنیم و به عمل‌ سالم برسیم يا می‌توانیم بگوییم که من باید اول معرفت پیدا کنم و به تشخیص برسم که این عمل سالم است یا ناسالم، این عمل ارزش است یا ضدارزش، برای این‌که به تشخیص برسم لازمه‌ آن چیست؟ آگاهی یا معرفت، برای این که معرفت را پیدا کنم باید عدالت داشته باشم. باید در مسیر شروع کنم به حرکت کردن و آگاهی پیدا کنم و برای انجام هر عمل سالمی ما نیاز داریم به چنین چرخه‌‌ای، اگر بخواهیم اشاره‌ای بکنیم به آياتي که در کنگره۶۰ بسیار به آن اشاره می‌کند می‌گوید: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» وقتی که در مورد بندگان خدا، عموم بندگان خدا در مورد تقوا صحبت می‌کند می‌گوید: عزیزترین و بزرگترین و اکرم شما در نزد خداوند کسی است که تقوای بیشتری پیشه کند، پرهیزگاری بیشتری پيشه کند، این را در ظاهر داریم با عباراتی به شکل این که نافرمانی نکنید، ارزش‌ها را ملاک قرار دهید و از ضدارزش‌ها دوری کنید، داریم با کلماتی مثل تزکیه و پالایش که از آن یاد می‌کنیم، لازمه این که من به عدالت برسم این است که من روی تزکیه و پالایش خودم کار کنم تا زمانی که من نپذیرم که بله، این مشکلی که من دارم عین عدالت است، جمله‌ای که شاید در اثنای سفر، در کنگره خیلی شنیده‌ایم و در ابتدای سفر خیلی برایمان دردآور بوده که یعنی چه عین عدالت؟! یعنی من چه رفتاری کردم که باید با یک فرد مصرف‌کننده مثلا ازدواج کنم، مگر من چه انتخاب غلطی کردم؟! برداشت خود من همیشه همین بود، مگر من رفتم دنبال دوست پسر، مگر من ازدواجم ازدواجی بود که پدر و مادر درباره‌ آن نظر نداده بودند؟ من نشستم توی خانه خیلی مبادی با آداب، بدون رفتار غلطی در دوران مجردی، بعد نشستم که قشنگ خواستگار آمد پدر تایید کن، برادر تایید کن، مادر تایید کن و بعد نهایتش شکل گرفت. شاید در مقطعی از زمان ما به عدالت پی نبریم، ولی بعد از مدتی وقتی برمی‌گردیم و نگاه می‌کنیم می‌بینیم عین عدالت بوده، ولی لازمه‌ آن چیزهایی بوده، مسیری بوده، لازمه‌ آن دردی بوده است.

عدالت این نیست که من همیشه خوش‌ باشم، عدالت یک جاهایی از آن درد دارد، اگر من دردی را بپذیرم، آن موقع است که من به هدف و به نتیجه می‌رسم، اصلاً کسی به ما امضایی نداده که ما به هدفمان بدون درد و رنج برسیم، تقوایی که در این آیه آمده، از همین پذیرش، همین مراقبت و همین سپر می‌آید که من مواظب خودم باشم، مواظب فکرهایم، رفتارهایم و مواظب اعمالم باشم. ‌‌پس به این نتیجه می‌رسم که عدالت با برابری مطلق فرق دارد و برابری مطلق یعنی؛ حتی آن جایی که هیچ کاری نمی‌کنم، آن حرکتی که من می‌توانم و انجام نمی‌دهم نتیجه کار یکسان باشد، قطعا من به عنوان یک انسان هیچ وقت حاضر نیستم کسی وقتی که هیچ تلاشی نمی‌کند به آن نقطه‌ای که من دارم هر شبانه‌روز درس می‌خوانم، شبانه‌روز تلاش می‌کنم، بدو‌بدو می‌کنم، حالی که من به دست می‌آورم او برد کند یا کسی هم که به کنگره ‌می‌آید از مال خودش می‌گذرد به کنگره می‌آید و در لژیون‌سردار عضو می‌شود همین امروز بدست آوردن یک ریال هم سخت است، همه ما می‌دانیم که جامعه ما به شدت در بحران آسیب‌زای اقتصادی است، من همیشه وقتی کسی می‌آید و کمی ضعیف است می‌گوید: خدا برکت به مالتان بدهد، شرایط من را که نگاه می‌کند، تصور می‌کند که من الان خیلی خوش هستم، به او می‌گویم باورت نمی‌شود امروزه کسی که پول هم دارد، درد دارد، این نیست که فکر کنیم کسی که از لحاظ مالی قوی است، پس هیچ مشکلی ندارد، وقتی در چنین شرايطي باشی و از بخشی از مالت هر عددی می‌تواند باشد بگذری، خیلی هنر است، این خیلی باید فرق بکند با کسی که نمی‌گذرد، کسی که می‌آید اول حساب کتاب بدهی‌هایش را می‌کند، هیچ کس پولی که امروز در کنگره برای لژیون‌سردار پرداخت کرده را یک‌جا نداده، من شک دارم کسی، گفتم در ابتدای صحبت‌هایم ما در مورد استثنائات حرف نمی‌زنیم، عموم ما که این‌جا نشستيم همان ۵۰ میلیون تومان و همان ۵۰۰ میلیون تومان و همان ۵ یا ۶ میلیون تومانی را که می‌خواستیم پرداخت کنیم یک‌جا نداشتیم، به صورت اقساطی پرداخت کردیم، پس این از خود گذشتن است. پس این آدم باید با بقیه فرقی داشته باشد، قطعاً نباید یکی باشند، نباید شرایط و مسیر او شبیه دیگری باشد، در اوایل خدمت در کنگره خیلی برای من استپ‌های زیادی در مسیر خدمتم اتفاق افتاد، خیلی از بچه‌ها که می‌آمدند و به من در شعبه سهروردی می‌گفتند: مثلا حالا من در جایگاه خدمتی، ایجنت شدم یا مثلا من چندبار کاندیدا شدم برای مرزبانی، من چندبار کاندیدا شدم برای نگهبانی، چند بار اسمم را برای دبیری دادم چرا من خدمت نمی‌گیرم؟ و دقیقاً یاد خودم می‌افتادم انگار که من داشتم به این آدم‌ها می‌گفتم ببین برای من هم همین‌طور بود، من‌ هم همین راه را رفتم و به آن‌ها گفتم؛ تنها کلامی که من را نجات داد عبور بود، می‌گفتم نوبت باران محفوظ است، حرکت کن، این دلیل نشود برای این که تو استپ کنی، اگر به عدالت و معرفت و عمل سالم و مثلث کنگره۶۰ اعتقاد داری حرکت کن، حساب‌کتاب نکن، اندازه‌گیری نکن، حرکت کن. برای خود من هم باورپذیر نبود.

زمانی که دوره چهار ساله خدمت اول راهنمایی‌ام بود، دو سال آخر خدمت من با دو، سه‌ نفر رهجو سر لژیون می‌نشستم، قوانین کنگره به شدت سخت‌گیرانه شده بود یکسری شرایطی پیش آمده بود و مجبور بودیم که لژیون من اگر مثلا می‌گفتند لژیونت را ببند. لژیون را ببندیم به این شکل نبود که ایجنت هر روز بیاید بالای سر ما، آقای حکیمی آن زمان ایجنت بودند، یک‌روز به من گفتند: نجمه لژیونت را ببند گفتم چشم، بعد آقای حکیمی خدمتشان تمام شد، آقای منصوری ایجنت بخش خانواده شدند، کسی نبود و هیچ‌کس من را نمی‌دید که لژیون من بسته‌ است و من تقریباً نزدیک نیمی از خدمت دوره اولم را از پنج‌ نفر به پایین رهجو گرفتم و بعد وقتی که آمدم لژیونم را تحویل بدهم به خانم آنی بزرگ گفتم که خانم آنی من اصلاً کلاً فکر نمی‌کنم ۳۰ نفر رهجو داشته باشم، ایشان به من گفتند: درست خدمت کردی، در مسیر خدمت حالت خوب بوده؟ گفتم من هر روز با همان یک رهجو هم که می‌نشستم انرژی می‌گرفتم، گفتند: نجمه نتيجه‌ آن را حتما خواهی دید، لژیونت را ببند و خداحافظ. اجازه ندادند که من سر جایم بمانم. برای خود من هم باورپذیر نبود که تا الان فکر می‌کنم سال ۹۵ بود لژیونم را تحویل دادم، امسال سال نهم است که من لژیونم را تحویل دادم هنوز به عنوان راهنما امضا می‌زنم‌ و این خنده‌دار بود برای خودم و فکر می‌کنم سه‌ نفر در دوران راهنمایی که لژیون من تمام شد، از لژیون من خارج شدند و تمام شد، فکر می‌کنم نزدیک ده‌ نفر از رهجوها در همان لژیون راهنما شدند، نتیجه‌ای که برای من داشت چه چیزی بود؟ منظور من از این حرف‌ها این نیست که بگویند؛ نجمه خیلی خوب عمل کرد نه، یا اینکه برای خودم چیزی بخواهم، در واقع برای خودم درس بود و هدفم انتقال به شما بود، هر جایی در کنگره که خدمت می‌کنی، امروز که می‌آیی و روی این صندلی نشستی، نجمه! امروز که شال پهلوانی دور گردنت می‌اندازی، باید بدانم که برای خودنمایی نیامده‌ام، آمدم یک کلمه یاد بگیرم و بروم یا در مسیر چرمهین که می‌رفتم و می‌آمدم، البته یکسال بیشتر من چرمهین خدمت نکردم و بعد این‌جا خدمتم شروع شد که باز به من گفتند: لژیونت را ببند یعنی لژیون چهار سال دوره دوم راهنمایی من هم فقط یکسال بود، دوباره چهار نفر از آن‌ لژیون هم راهنما بیرون آمد. خب این‌ها یعنی چه؟ یعنی این‌که شما فقط هرجا کنگره گفت این کار را انجام بده! بگو چشم، آن حرکت را بکن بگو چشم و بعد هم صادقانه و خالصانه حرکت کن و این‌طور نباشد که اندازه بگیرم و فکر کنم خب من مفتی پهلوان شدم؟ یا چرا من را برای استادی دعوت نمی‌کنند؟ یک پهلوانی اوایل که من پهلوان شده بودم، بچه‌ها لطف دارند، شعب مختلف من را برای خدمت استادی دعوت می‌کردند، یک روز یکی از آن‌ها پیش من آمد و گفت: خانم نجمه! ذوق نکنی‌آ..! گفتم منظور شما را متوجه نشدم؟ گفت الان همیشه شما را همه‌جا دعوت می‌کنند ولی بعد شما را فراموش می‌کنند، گفتم من از کسی طلبی ندارم که کسی من را فراموش نکند، چرا باید من‌ نجمه را یادشان بماند؟! پس عمل ما باید به خودمان برگردد من اسم خودم را می‌گویم، چون باید از جایگاه خودم طوری خدمت کنم و حرکت کنم که به عدالت کنگره۶۰ ایمان داشته باشم. 

آقای مهندس در سی‌دی هم گفتند که؛ من قصه‌ام قصه‌ کسی است که می‌گويند مرشد، به یکی از بچه‌ها گفت از روی آب برو، بعد به شاگرد گفتند: چند جلسه است که صبح‌ها زود می‌رسی؟ شاگرد گفت: شما گفتید از روی آب بیا! به پیام آقای مهندس ایمان بیاوریم، به این دستورجلسه‌ای که امروز این‌جا جاری است ایمان بیاوریم. دو موضوع در مبحث عدالت برای من خیلی جالب بود، اغلب ما انسانها در حال مقایسه کردن خودمان با بقیه افراد هستیم، یک خاطره برایتان بگویم، روزی که سر لژیون خانم مرجان نشستم خانم معلمی بود که کنارم نشسته بود گفتم خانم! مبحث لژیون الان وادی چندم است؟ به من نگاهی کرد و گفت: وادی چهارده‌، تو حالا‌ خیلی مانده، باید پا بزنی زمین که برسی به وادی چهارده و الان آن خانم در کنگره نیست، اصلا مهم نیست چند ساله هستی، مهم نیست چه مدتی است که به کنگره می‌آیی یا چگونه حرکت می‌کنی، مهم این است که به چهارچوب‌هایی که در کنگره جاری می‌شود ایمان بیاوریم، اگر به من اجازه نمی‌دهند، من این‌‌قدر مرزبانی ثبت‌نام کردم که باورپذیر نبود، ولی به هرحال به وقت مرزبانی، مرزبان می‌شوی. من این‌قدر در لژیون نگهبانی ثبت‌نام کردم تا موفق شدم و رسید و قشنگترین زمان در کنگره۶۰ می‌رسد. اگر به یک مرغابی نگاه کنید وقتی روی آب حرکت می‌کند شما فقط تلألو آب را می‌بینید و یک مرغابی که دارد حرکت می‌کند؛ ولی اگر دوربین پایین‌تر برود، دو پای کوچولو می‌بینیم که تندتند حرکت می‌کنند. زمانی نتیجه‌ کار آدم‌ها را می‌بینیم، پشت همین شال نارنجی یا شال سبزی که داریم می‌بینیم حرکتی بوده، اصلاً بدون حرکت نتیجه‌ای به کسی نمی‌رسد. اگر فکر کنیم که منتظر بنشینیم تا به نتیجه دلخواه برسیم، این فرض در محالات است، پس تلاش و حرکت کنید و مطمئن باشید که آن تلاش و حرکت به نتیجه خواهد رسید. در ارزشها انسانها همه برابرند، اما در نتایج و جایگاه‌ها برابری به عملکرد فرد بستگی دارد، وقتی امکانات برای من فراهم شد به من می‌گویند: حالا تو چکاره‌ای؟ «چند مرد حلاجی» خیلی راحت‌تر می‌توانم با تلاش خودم به آن نتایجی که می‌خواهم برسم.

 دستورجلسه بسیار مؤثری است، اگر با تمام وجود آن را بپذیریم، البته عدالت قدری درکش سخت است، به خاطر این‌که ما فکر می‌کنیم همه‌ چیز باید تحت خواست و حول محور ما و برای ما بچرخد نه، خیلی‌ وقت‌ها برخلاف میل ما می‌چرخد یا اینکه ما اشتباه کردیم یا اینکه باید چيزی را آموزش بگیریم، اگر پذیرفتیم، درد و رنج را هم پذیرفتیم آن موقع از دل آن درد و آن ارزش، سیمرغ وجودی ما رشد می‌کند و متولد می‌شود و با نسخه‌ای از خودمان روبه‌رو می‌شویم که باورش برای خود ما هم سخت است. من چطور می‌توانستم این مشکلاتی که دارم را پشت سر بگذارم، وقتی به گذشته‌ها برمی‌گردیم یک احساسی داریم و به خودمان می‌گوییم چقدر آموزش‌ها‌ مؤثر بوده و مصمم‌تر و قوی‌تر به حرکت در کنگره ادامه می‌دهیم.

تایپ: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون هفتم)  دبیر دوم عضو لژیون‌سردار
عکاس خبری: همسفر  نسرین رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم) عضو لژیون سردار
ارسال: همسفر پروانه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم) دبیر سایت عضو لژیون‌سردار
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .