جلسه چهارم از دوره چهلوسوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره60 همسفران نمایندگی ستارخان به استادی همسفر سارا، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر گندم با دستور جلسه «عدالت، آیا همه افراد در کنگره باهم برابرند؟» روز سهشنبه 21 مردادماه 1404 ساعت 16:00 آغاز بهکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را بهخاطر تجربه این جایگاه سپاسگزارم و از مجموعه کنگره60 و راهنمایم سپاسگزارم که اذن این خدمت را به من دادند. امیدوارم تعطیلات تابستانی به همه خوش گذشته و این دو هفته دوری، درک این لحظات ناب را برای ما شیرینتر کرده باشد.
در این چند روز که راهنمایم به من خبر دادند که میتوانم استادی جلسه را داشته باشم، با خودم خیلی درگیر بودم. علتش چه میتوانست باشد؟ چرا این دستور جلسه؟ با توجه به اتفاقاتی که برایم افتاد و با تمام وجودم در این مدت نیروهای منفی را احساس میکردم، گویی تمام تلاششان را میکردند و واقعاً همهچیز بستگی به همین دستور جلسه عدالت داشت. آنها مدام مرا به چالش میکشیدند تا به این باور برسم که یک گره اساسی در این موضوع دارم که خودم از آن بیخبر بودهام. من بسیاری از گرههایم را در کنگره شناختم و عدالت یکی از آنها بود که نمیدانستم.
همیشه برایم سؤال بود که چرا بعد از سفر دوم دچار قیاس میشوم؟ این هفته متوجه شدم؛ چون هنوز به باور قلبی نسبت به عدالت نرسیدهام و سعی میکنم با اصلاح این ضدارزشی که درگیرش هستم، در وهله اول به رشد خودم کمک کنم. به خودم گفتم حتماً باید بفهمم که این دستور جلسه چه پیامی برای من دارد. برای اینکه بهتر روشن شود، به اوایل ورودم به کنگره برمیگردم؛ قطعاً بسیاری از شما مثل من با ترسها و احساسات منفی زیادی وارد کنگره شدید، با خشم فراوان برای درمان اعتیاد آمدیم و به کنگره رسیدیم. این فقط میتواند خواست خداوند و لطف او نسبت به ما باشد که توانستهایم کنگره را پیدا کنیم.
با ورودم به کنگره آموزشها شروع شد. خیلی حرفها را میشنیدم که حقیقت بود؛ حقیقتی مثل یک داروی تلخ که باید میخوردم و میپذیرفتم. چهقدر به من برمیخورد وقتی از اساتید و پیشکسوتان کنگره میشنیدم و احساس ناامیدی به من دست میداد. به خودم میگفتم: یعنی این حرفی که فلانی زد درست است؟ من که هیچوقت بد کسی را نخواستم، من که آزارم به کسی نرسیده و این همه بلا سرم آمده، درست است که این حرفها را به من بزنند؟ من آمدهام اینجا درمان شوم، این حرفها چیست که به من گفته میشود؟ به مرور زمان با آموزشها ظرفیتی در ما شکل میگیرد که باید بیاموزیم و بپذیریم که خیلی چیزها را نمیدانیم. ما آمدهایم اینجا یاد بگیریم و مشکلاتمان را حل کنیم. یاد گرفتم که علت آن مشکل، ترس و ناامیدی است. تنها یک کلمه پیدا کردم: «من» چرا بچه من؟ چرا همسر من؟ چرا برادر و خواهر من؟ چرا این شانس من؟ چرا این سنگ از آسمان باید بر سر من بخورد؟ اینها همه، یعنی عدالت خداوند و عدالت کائنات را زیر سؤال بردن.
قبل از کنگره همیشه فکر میکردم عدالت، یعنی برابری و همه در زندگی از وضعیت مالی خوبی برخوردار باشند، از زندگی لذت ببرند؛ زندگیای که در آن مشکل و اعتیاد نباشد. وقتی وارد کنگره میشوم، مفهوم عدالت و برابری را اینجا متوجه میشوم. وقتی وارد میشویم، یکسری خدمات به ما داده میشود. هر تازهواردی اطلاعاتی برابر دریافت میکند، حتی همان چای گرم و آغوش گرم مرزبانان برای همه اینها برابر است. آموزشها را شروع میکنیم و ادامه میدهیم. وقتی به سفر دوم میرسیم و وارد خدمت میشویم که برای خود من از دبیری شروع شد. وقتی بالا مینشینی و به کل سالن اشراف داری، تکاپو و تلاش تکتک خدمتگزاران را میبینی؛ از ایجنت و مرزبانان گرفته تا خدمتگزارانی که در آبدارخانه هستند. به مرور زمان با آنها آشنا میشوی و رشدشان را میبینی. اینجاست که عدالت برای من معنا پیدا میکند و فرق بین عدالت و برابری را درک میکنم. افرادی که اینجا میآیند و خوب رشد میکنند، فقط بهخاطر این است که زندگی خودشان را نجات دادهاند و میخواهند بعدها به دیگران و همدردهایشان کمک کنند.
نکته دیگری که میخواستم بگویم آرم کنگره است. این آرم را در جایجای شهر میبینیم و سر در تمام نمایندگیها هست. وقتی وارد نمایندگی خودمان میشویم و آرم کنگره را میبینیم، این تصویر بسیار چشمنواز است و آدم را به فکر فرو میبرد. اینجا آموزش میگیریم که با تفکر درست به معرفت برسیم و وقتی به معرفت رسیدیم، میتوانیم عمل سالم انجام دهیم و عدالت نتیجه عمل سالم ماست. این برداشتی که از آرم کنگره داشتم برایم بسیار شیرین بود.
در زندگی مسئولیتهایی داریم و براساس جایگاهی که داریم و رشدی که میکنیم، این مسئولیتها بیشتر و بیشتر میشوند؛ اگر آگاهی و دانایی من بیشتر باشد، میتوانم آن را به بهترین شکل انجام دهم. آیا میتوانم به جایی برسم که اگر چیزی که در فکر داشتم محقق نشد، فرد دیگری را مقصر ندانم؟ آیا میتوانم باز هم عدالت را جاری بدانم؟ همیشه به خودم میگویم اگر من عدالت را بپذیرم، آیا فقط در ظاهر و زبان من است؟ آیا وقتی بعد از تلاشهایم به ناکامیها برخورد میکنم، عدالت را زیر سؤال میبرم یا خیر؟ این موضوع برایم بسیار مهم بود.
نکته دیگر اینکه هر مشکلی که پیش میآید که آقای مهندس هم بارها گفتهاند که وقتی بلایی به سرمان میآید، اینطور نباشد که خودمان را اذیت کنیم و بگوییم حتماً بدی کردهایم و نتیجه آن را میبینیم. ممکن است این اتفاق، نتیجه یک بدی باشد که در این بعد از زندگی یا در ابعاد قبلی جزء صفحات قبلی کتاب زندگیمان بوده است یا میتواند یک آموزش باشد. در عدالت سعی کنیم از نقش قربانی بیرون بیاییم. اگر خودمان را قربانی بیعدالتی بدانیم، دیگر آن تلاش را نخواهیم داشت و به مرور زمان به فردی منزوی و ناامید تبدیل میشویم که هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. امیدوارم همه ما به این باور قلبی برسیم و عدالت را بپذیریم که در این صورت دچار قیاس، قضاوت، ترس، ناامیدی و حسادت نخواهیم شد.
اهدای لوح سردار


مرزبان کشیک: همسفر مهسا
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون دهم)
تایپیست: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
100