جلسه چهاردهم از دور بیست و سوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی دهخدا با استادی: راهنمای محترم مسافر داود، نگهبانی: مسافر فرشاد و دبیری: مسافر مهدی با دستور جلسه: " عدالت،آیا همه افراد در کنگره با هم برابرند؟ " در تاریخ 21 مرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان داوود هستم یک مسافر.از نگهبان جلسه و دبیر و ایجنت محترم و گروه مرزبانی تشکر میکنم که امروز به من اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم.
این جایگاه استرس خاص خودش را دارد ولی درعینحال هیجان خاصی دارم.به مدت یک سال و سه ماه در این شعبه سفر کردم و همزمان خدمتگزار بودم و به مدت یک سال است که به شعبه طارم نقلمکان کردم و در آنجا در جایگاه راهنمای مواد در حال خدمت هستم والان که در این جایگاه نشستهام و تمامی افراد حاضر را که نگاه میکنم میبینم از هرکدام درسی را گرفتهام. در داخل کنگره ۶۰ دو پارامتر وجود دارد که بنده بهشخصه بیرون از مکان کنگره در هیچ کجا آن را مشاهده نکردم.یک عدالت و دوم زمان.و در مورد عدالت بنده خودم در مدتزمانی که سفر اول بودم همیشه در این زمینه چراهای زیادی را باراهنمایم مطرح میکردم و راهنمای خوبم آقای حمید زمانی همیشه در جواب سؤالهای من میگفتند که هر کس در هر شرایط و جایگاه و موقعیتی که میباشد عین عدالت است و من در آن روز این جمله را متوجه نبودم تا روزی که در این جایگاه هستم .همیشه یک ایرادی را به پدرم میگرفتم و آن این بود که چرا توجه بیشتری به یک برادر دیگرم میکرد ولی بعد از رهایی و به تعادل رسیدن متوجه شدم این توجه محبت پدرم به ایشان عین عدالت بود چراکه برادرم همیشه در حال خدمت به خانواده بود ولی من اکثر اوقات در حال مصرف و در حال خودم بودم . در دستور جلسهای که در آن قرار داریم نکتهای وجود دارد و آن اینکه آیا ما باهم برابر هستیم؟ ازنظر بنده بله. و دلیلش همزمانی است که همگی از این در به داخل مراجعه میکنیم و در این هنگام از کسی در مورد شغل، میزان درآمد، دین ،مذهب و غیره سؤال نمیکند ولی از زمانی که سفر شخص شروع میشود و تا پایان روز سفر که به رهایی منتهی میشود آنجا یک نه بزرگ در مقابل این سؤال میباشد. نه باهم برابر نیستند. برای درک بهتر این موضوع من سفر خودم را مثال میزنم،نه برای اینکه منیت ایجاد شود بلکه برای اینکه این موضوع روشن شود.خاطرهای را در مورد سفرم بیان میکنم.روز اول مشاورهام بود که راهنمای تازه واردین انقدر حالش خوب بود که من احساس میکردم مواد مصرف کرده است و در همان ابتدا به من گفت که اگر این چهارچوب را رعایت کنم منم بعد از ۱۰ ماه به این حال خوب دست پیدا خواهم کرد.من با خودم گفتم ده سال که مصرف کردهام و همه نوع شیوه ترک را تجربه کردم این ده ماه سفر را هم انجام میدهم و در این ده ماه خمار هم که نیستم چون داروی اوتی استفاده میکنم.با شک و تردیدی که داشتم ولی به راه خودم با استقامت و پیوسته ادامه دادم با توجه به اینکه در مسافت خیلی کمی از خانه ما در طارم شعبه کنگره 60 بود ولی بااینحال من به اینجا سفر میکردم هفتهای 4 جلسه و هر بار رفتوبرگشت مسافتی بالغبر ۳۰۰ کیلومتر مسیر را طی میکردم و در این چندین ماه سفر حتی یک جلسه غیبت نداشتم بهجز یک جلسه که عروسی برادرزادهام بود در زمان دریافت نشان رهایی ۷۰ سی دی تحویل دادم (۴۰ سی دی و 30 سی دی).

یک مورد دیگر نیز این بود که من برای اولین بار میکروفون گردان شدم و حس خوبی دریافت کردم، یکبار طی کشیدم و حس خوبی دریافت کردم،بعد به خود گفتم هر جلسه یک ساعت زودتر میآیم و خدمت میکنم که بعدازآن در OT چندین ماه خدمت کردم ساعت ۲ میرسیدم شعبه دهخدا و ساعت ۸ شب از شعبه درمیآمدم و ساعت ۱۱ شب به منزل میرسیدم. خوب من تمام این چهارچوب را یکبهیک صفرتا صد انجام دادم و نتیجهاش این شد که الآن در اینجا در مقابل شما نشستهام حال فیزیکی و حال روحی بسیار خوبی دارم و همان مواد مخدرهای طبیعی که در بدن میباشد در بدنم ترشح میشود.من شخصی بودم که از خواب بهزور میتوانستم بیدار بشوم ولی اکنون تمام زندگیام روی نظم و ترتیب قرارگرفته است.همه این چیزهایی را که الآن به دست آوردهام مدیون خدمتگزاران کل شعب کنگره ۶۰ و مخصوصاً آقای مهندس و زحمات راهنمای خوبم میباشم.و زحمات و صبر همسفرانم در این مسیر بیتأثیر نبوده است.نکته جالبی که در نوشتن سیدیهایم با آن برمیخوردم این بود که بعد از ۵ الی ۶ ماه سفر راهنمای عزیزم بعد از امضا کردن دفاتر سیدی زیر آن مینوشت بخوان برای راهنما شدن و من آن موقع میگفتم که من قرار است بیایم و رها بشوم و بروم دنبال زندگیام. راهنما شدن دیگر چیست!! بنده طارم زندگی میکردم و در این شعبه سفر کردم و اکنون در شعبه طارم لژیون مواد دارم و اکنون شرایط بهگونهای شده است که باید مهاجرت کنم به قزوین و انشالله امیدوارم مجدداً در این شعبه خدمتگزار باشم.ممنونم که با سکوتتون به بنده احترام گذاشتید و به سخنان من گوش دادید.



- تعداد بازدید از این مطلب :
179